💟 #شهید_مصطفی_احمدی_روشن
ڪار همیشگے ش بود . . .🌸
هر وقت دلش تنگ مے شد دستمو مے گرفت و با هم مے رفتیم بهشت زهرا "سلام اللہ علیها " 😌💚
اول مے رفتیم قطعہ اموات و چند دقیقہ بین قبرها راہ مے رفتیم؛ بعد مے رفتیم سر مزار شهدا🌷🍃
مے گفت : " این جا رو نیگا ڪن ، اصلا احساس مے ڪنے ڪہ این شهدا مردہ ان ؟؟؟
این جا همون حسے رو دارے ڪہ تو قطعہ ے اموات دارے ؟ ❌
بالا سر مزار بعضے از شهدا مے ایستاد و سنشون رو حساب مے ڪرد
مے گفت : " اینایے ڪہ مے بینے ، همہ نوزدہ ، بیست سالہ بودنــ
ماها رسیدیم بہ سے سال خیلے دیر شدہ ؛ اصلا تو ڪتم نمے رہ ڪہ بخوان ما رو قطعہ مردہ ها دفن ڪنن 😟
از سوز صداش معلوم بود ڪہ مدت هاست حسرت شهادت رو بہ دل دارہ 💔🍃
🗣🌹همسر شهید مصطفے احمدے روشن 🌹
@sardaraneashgh
🌷مصطفی اهل این نبود که کل چهل روز را مشکی بپوشد، ولی #محرم سال نود، آخرین محرمش، همه ی چهل روز را مشکی پوشید...
▪️ دهه اول محرم بود؛
وقتی به صورتش نگاه کردم به نظرم خیلی قشنگ و نورانی شده بود ریش بلند خیلی بهش میومد.
گفتم :
☺️مصطفی برو یکم ریشهات را کوتاه کن، چشمت میکنن خیلی قشنگ شده صورتت.
🚨گفت : خودت یادم دادی تو محرم نرم اصلاح
😇نورانی شده بود و من نمیدونستم قراره شهید بشه و بره پیش مولا...
💔بعدا در گوشیش دیدیم از خودش چند تا هم سلفی گرفته که انگار آخرین چهرهاش که تغییر هم کرده بود،
برایمان بماند...
مصطفی از همه چیز خبر داشت...
✍️به نقل از مادر #شهید_مصطفی_احمدی_روشن،🌹 #شهید_هسته_ای
📸پ.ن : عکس سلفی اشاره شده در متن
@sardaraneashgh
💟 #شهید_مصطفی_احمدی_روشن
ڪار همیشگے ش بود . . .🌸
هر وقت دلش تنگ مے شد دستمو مے گرفت و با هم مے رفتیم بهشت زهرا "سلام اللہ علیها " 😌💚
اول مے رفتیم قطعہ اموات و چند دقیقہ بین قبرها راہ مے رفتیم؛ بعد مے رفتیم سر مزار شهدا🌷🍃
مے گفت : " این جا رو نیگا ڪن ، اصلا احساس مے ڪنے ڪہ این شهدا مردہ ان ؟؟؟
این جا همون حسے رو دارے ڪہ تو قطعہ ے اموات دارے ؟ ❌
بالا سر مزار بعضے از شهدا مے ایستاد و سنشون رو حساب مے ڪرد
مے گفت : " اینایے ڪہ مے بینے ، همہ نوزدہ ، بیست سالہ بودنــ
ماها رسیدیم بہ سے سال خیلے دیر شدہ ؛ اصلا تو ڪتم نمے رہ ڪہ بخوان ما رو قطعہ مردہ ها دفن ڪنن 😟
از سوز صداش معلوم بود ڪہ مدت هاست حسرت شهادت رو بہ دل دارہ 💔🍃
🗣🌹همسر شهید مصطفے احمدے روشن 🌹
@sardaraneashgh
💠 شهید مصطفی احمدی روشن:
خدایا! اگر روزی آمد که محبت علی را از من گرفتی جان من در بدنم نباشد. خدایا حال میدانم که علی چرا چیزی را جز دل چاه برای درد دل انتخاب نکرد. خیلی چیزها را نمیتوان به هیچکس گفت.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
🔅 طراح | khademgraph
@sardaraneashgh
💌 مصطفی با چشمان باز انتخاب کرد
🎥 مستند لبه روشنایی | به نقل ازهمکارشهید
خیلیامون یه جوری هستیم که این ولایت مداری نمود و بروزی تو زندگیمون نداره و برامون پیدا کردن اون لبه روشنایی سخته چون بعضی هامون اصلا چشم هامونو بستیم و دوست نداریم پیدا کنیم اما مصطفی با چشم باز انتخاب کرد خیلی جاها میتونست بره ولی نرفت...
#شهید_مهندس
#شهید_هسته_ای
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
@sardaraneashgh
میگفت دوست دارم سه تا بچه داشته باشم و اسم دومیشو بذارم عباس
بعد میگفت ابوالفضل بذاریم یا عباس؟
یخورده مکث میکرد
دوباره میگفت نه عباس...
بعد یه بغضی ته گلوش مینشست
به حضرت عباس علاقه ویژه ای داشت.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
@sardaraneashgh
شاگرد اخلاق آیت الله خوشوقت بود. یک بار به حاج آقا گفت:
🔷"ذکری به من یاد بدهید که من شهید شوم."
حاج آقا گفته بود
الان فقط وظیفه شما این است که آنجا(سایت نطنز) خدمت کنید. خدمت شما در آنجا #ظهور آقا امام زمان (عج) را نزدیک می کند.
🔷در کار خیلی اذیت می شد. کارش زیاد بود. کمتر به خانه می آمد اما به خاطر خدا تحمل می کرد.
او در لیست ترور منافقین و صهیونیست ها بود.
یک روز صبح بلند شد، دیدم چهره اش برافروخته است!
گفتم: "چه شده؟!"
نمی گفت اصرار کردم. حال عجیبی داشت.
بعد هم گفت:
🔷" در خواب #امام_زمان_(عج) را دیدم. امام به من فرمودند: من از شما راضی ام."
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🌹
📘برگرفته از کتاب وصال
اثر گروه فرهنگی شهید هادی
@sardaraneashgh
#مصطفی_برگزیده_خدا🌸🍃
شاگرد اخلاق آیت الله خوشوقت بود. یک بار به حاج آقا گفت:
🔷"ذکری به من #یاد_بدهید که من #شهید_شوم."
حاج آقا گفته بود
↩️الان فقط وظیفه شما این است که آنجا(سایت نطنز) خدمت کنید. خدمت شما در آنجا #ظهور آقا امام زمان (عج) را نزدیک می کند.
🔷در کار خیلی اذیت می شد. کارش زیاد بود. کمتر به خانه می آمد اما به خاطر خدا تحمل می کرد.
او در لیست ترور منافقین و صهیونیست ها بود.
یک روز صبح بلند شد، دیدم چهره اش برافروخته است!
گفتم: "چه شده؟!"
نمی گفت اصرار کردم. #حال_عجیبی_داشت.
بعد هم گفت:
🔷" در خواب #امام_زمان_(عج) را دیدم. امام به من فرمودند: من از شما راضی ام."
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🌹
📘برگرفته از کتاب وصال. اثر گروه فرهنگی شهید هادی
@sardaraneashgh
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠
ما غافلیم
روبهروی خوابگاه دانشگاه صنعتیشریف (خیابان زنجان) تعدادی از خونههای قدیمی و مخروبه وجود داشت که به ذهنمون هم نمیرسید کسی توی این خونهها زندگی کنه.
یه روز مصطفی دستم رو گرفت و برد کنار یکی از خونهها. اونجا یه اتاق خرابهی نمناک رو دیدم که به جای در، پرده جلوش آویزون بود؛ یه لامپ معمولی هم جلوی در روشن بود. این درواقع محل زندگی یه مادر، با سه تا بچهی قد و نیم قدش بود. مصطفی با ناراحتی گفت: "ببین اینا چهطوری دارن زندگی میکنن! ما ازشون غافلیم."
بعد تعریف کرد که چند وقته بهشون سر میزنه و برنج و روغن براشون میبره. وقتی هم خودش نمیتونه کمکی بکنه، چند تا از بچهها رو میبره تا اونا کمک کنند.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
یادگاران22، ص22
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ مصطفی آنقدر توکلش بالا بود که حتی به پسرش علیرضا می گفت: «اگر سم هم بخوری اما بسم الله بگویی، چیزیت نمی شود!» اعتقادش این بود.
فقط و فقط از خدا می ترسید...
⚡️سـالروز شـهادت شـهید مــصطفی احـــمدی روشــن گرامـی بـاد⚡️
🗓 تاریخ شهادت: ۹۰/۱۰/۲۱
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
#سالروز_شهادتش_گرامی_باد...🌷🕊
@khaimahShuhada