خاطره ای از شهید "سیدمحمد کدخدا"🌹
آخرین ضربان قلب یک شهید💚
با برادران ظل انوار و سید محمد به سمت سنگر فرماندهی می رفتیم. در بین راه به شوخی سرم را روی قلب سید محمد گذاشتم و گفتم: « چه خبره سید قلبت خیلی سر و صدا می کنه !»
گفت: «این سر و صداهای آخر است . قلبم آخرین سر و صداهایش را می کند و به زودی آرام می شود.»
گفتم: «پس آماده ای؟»
گفت: «بله! اعلام شده که ما اعلام آمادگی کنیم.»
گوشم را روی قلب مهدی ظل انوار گذاشتم، گفتم: « این هم که سر و صدا می کنه! » سید گفت: « این هم با ماست! » گوشم را روی قلب کمال و جمال ظل انوار هم گذاشتم و سید باز گفت: « این هم با ماست! ». گفتم حالا که شما آماده رفتن هستید، سلام مرا هم به حاج مهدی برسانید گفت: « بسیار خوب.» 🕊
#ضربان_قلب_شهید
#خاکریزخاطرات
@sardaraneashgh