#مجنون از بیابانی می گذشت...
دربیابان، مردی مشغول نماز بود...
مجنون، از وسط سجاده ی مرد گذشت...
مرد، نمازش را شکست و گفت مگر کوری که من و سجاده ام را نمیبینی.؟!!
#مجنون گفت: من چنان غرق در فکر #لیلی بودم که تو را ندیدم
تو چگونه #عاشقی هستی که در حین نمازت مرا دیدی؟!
@sardaraneashgh