انسان تا جوینده خدا نباشد او را نمی شناسد
و تا او را نشناسد دوست دار او نمی شود
و تا محبوب او نشود عاشق نمی شود
و تا عاشق نباشد شهید نمی شود
سالروز ولادت شهید ردانی پور
شهیدی که علیرغم دارابودن مسئولیت قرارگاه فتح
وفرماندهی لشکر۱۴امام حسین علیه السلام
مظلومانه در عملیات والفجر ۲ به شهادت رسید و همانطور که آرزویش بود جاوید الاثر شد.
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada
2.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فیلم- طلبه شهید ردانی پور،شاگردآیتالله بهاءالدینی ره ،آیة الله بهجت ره...و جانشین فرمانده لشکر14امام حسین(شهیدخرازی)
🔹درحال گفتگو با بیسیم درسنگر فرماندهی قرارگاه فتح سپاه
🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌿 علامه مصباح یزدی: ره
🌈 مرغ بهشتی که ره صد ساله را یک شبه طی کرد!
🌷 شهید ردانیپور در کنار صداقت و سادهزیستی مثال زدنی خود، ارادت ویژهای به حضرت #زهرا (سلام الله علیها) داشتند، به طوری که آخرین بار که از جبهه به شهرشان آمدند، مقداری پول قرض کرده و به آرزوی محرمیت با حضرت زهرا (سلام الله علیها) با دختری سیده ازدواج کردند و پس از چند روز نیز به شهادت رسیدند.
💐 او یک مرغ بهشتی بود که در این عالم بیگانه بود. با چیزی انس نمیگرفت و منتظر بود وقتش بشود و پرواز کند.🕊🕊
🌴 این از همان مصادیق کسانی است که ره صد ساله را یک شبه طی میکنند.
۹۰/۱۲/۲۰
📷 👆شهید #مصطفی_ردانی_پور شاگرد آیتالله بهاء الدینی ره و ایت الله بهجت ره
و دلاورمرد جبهه های جنگ، جانشین شهید #خرازی، فرمانده لشکر مقدس امام حسین (علیه السلام) و فرمانده قرارگاه عملیاتی فتح
🌿 یادش گرامی وراهش پررهرو
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada
#خط_شمالی
🌷در هنگامه عملیّات خیبر، عراق از یک طرف جبهه، فشار زیادی روی نیروهای ما آورده بود. با این که خط ما در حال سقوط بود، اما بچّهها دست از مقاومت نمیکشیدند.
🌷در همین حال از یک بسیجی پرسیدم: «برادر، از خط شمالی چه خبر؟» گفت: «از آنجا عراق نمیتواند پیشروی کند. ظاهراً نیرو به اندازهی کافی باشد....»
🌷«به خدایی که بالای سر ماست وقتی به خط شمالی رفتم، هیچ نیرویی از ما در آنجا نبود و دشمن هم کلی عقب نشسته بود!»
راوی: فرمانده شهید مهدی زینالدین
📚 کتاب "افلاکی خاکی"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@khaimahShuhada
#سیره_شهدا
#شهیده_زینب_کمایی
خواهر بزرگوار شهیده:
🌱زینب همیشه در وسایلش مقداری تربت شهدا و هفت عدد کاج نگه می داشت.. بعد از شهادتش متوجه شدیم که شش تا از کاج ها از درختان مختلفی هستند که در گلزار شهدا وجود دارد ، هفتمین کاج از همان درختی است که بالای مزار مطهر زینب قرار دارد ..🌲🍃
🌻یکبار زینب به من گفت :غسل شهادت کردهای؟
گفتم: غسل شهادت دیگه چیه؟
گفت: هر مسلمانی باید همیشه غسل شهادت داشته باشه..🌷
🌹گفتنی است، پیکر شهیده زینب کمایی همراه با پیکر 160 شهید عملیات فتح المبین تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان زیر درخت کاج ، به خاک سپرده شد...
@khaimahShuhada
14.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
#مستند #شهیده_زینب_کمایی
دختری که به جرم #حجاب منافقان کور دل با چادر خفه اش کردند 🖤
#پیشنهاد_دانلود
@khaimahShuhada
#زندگینامه
#شهیده_زینب_کمایی
در سال ۱۳۴۷ در آبادان و در خانواده ای متدین و مذهبی به دنیا آمد. اسمش را میترا گذاشته بودند که بعدها وقتی بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. دوست داشت اسمش زینب باشد، برای همین اصرار داشت او را زینب خطاب کنند. نهایتا هم یک روز روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و به دوستانش اعلام کرد که نامش را به زینب تغییر داده و خواست تا آنها هم زینب صدایش کنند.
به گفته خانواده اش، در دوران کودکی دو بار به بیماری سختی مبتلا شد و در بیمارستان بستری شد، اما به لطف و عنایت خدا، سلامتی اش را به دست آورد. به گفته مادرش، زینب بین ۷ بچه، چهار دختر و سه پسر از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمی گرفت، صبور و فعال بود.
از بچگی در کارهای خانه کمک حالم بود و بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد، دنبال نماز و روزه و قرآن بود. به همسرم می گفتم از هفت تا بچه ام زینب سهم من است، انگار قلبمان را با هم تقسیم کرده بودند.
زینب بسیار درسخوان و خیلی مومن بود، در دوران دبستان به کلاس های قرآن می رفت. بعد از شرکت در کلاس های قرآن علاقه شدیدی به حجاب پیدا کرد. کلاس چهارم با حجاب شد. با روسری به مدرسه می رفت، در مدرسه مسخره اش می کردند و امُل صدایش می زدند.
از همان دوران با وجود گرمای زیاد و شرجی بودن آبادان و لاغری جسمی، روزه می گرفت. اولین باری که روزه گرفت، ده روز قبل از ماه رمضان بود. زینب کوچکترین دختر خانواده بود و در همه راهپیمایی های زمان انقلاب شرکت می کرد.
زینب فعالیت های انقلابی اش را در مدرسه راهنمایی شهرزاد آبادان شروع کرد.بعد از انقلاب به خاطر پیام امام هر هفته دوشنبه و پنجشنبه روزه بود و خیلی مقید به انجام برنامه های خودسازی بود.
وی حتی بعد از انقلاب تصمیم داشت برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه برود، می گفت باید دینمان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم. جنگ که شروع شد، مردم کم کم به دلیل بمباران مجبور به خروج از شهر شدند، زینب و خواهران و برادرانش مخالف رفتن از آبادان بودند.
خواهران بزرگترش برای کمک به بیمارستان شرکت نفت رفتند ولی زینب چون لاغر و ضعیف و کم سن و سال بود، به جامعه معلمان که فعال بودند می رفت و کارهای فرهنگی انجام میداد.
به گفته مادر شهید، با دستور امام جمعه آبادان جهت تخلیه آبادان، به اصفهان رفتیم. فقط دو دخترم که در بسیج و بیمارستان فعال بودند ماندند. زینب سوم راهنمایی بود و من خیلی به او وابسته بودم، وقتی گفتم به تو احتیاج دارم، راضی به آمدن با ما به اصفهان شد.
زینب که ۶ ماه از درس عقب مانده بود، در اصفهان به مدرسه راهنمایی رفت. علاقه زیادی به شهدا داشت و برای تشییع شهدا به گلزار شهدای اصفهان می رفت. از خاک قبر شهدا به عنوان تبرک برای خودش نگه می داشت، سر مزار شهید زهره بنیانیان از شهدای انقلاب می رفت و قرآن می خواند، می گفت مامان ببین فقط مردها شهید نمی شوند، زن ها هم شهید می شوند.
بعد از مدتی از محله دستگرد اصفهان به شاهین شهر رفتیم، زینب اول دبیرستان بود و تصمیم داشت وارد رشته علوم انسانی شود و در آینده به قم برود و درس حوزه علمیه را برای طلبه شدن بخواند.
در شاهین شهر هم فعالیتهای فرهنگی می کرد و علاوه بر فعالیت در دبیرستان به جامعه زنان و بسیج می رفت. در دبیرستان گروه سرود و تئاتری به نام گروه سرود و تئاتر زینب تشکیل داد. مدرسه اش دور بود و مخارج کرایه ماشین را خرج خرید کتاب و هدیه آن به مجروحین و رزمنده های بیمارستان می کرد و مسیر را تا خانه پیاده طی می کرد.
اهل خواندن نماز شب بود، وقتی از مدرسه برمی گشت اول به مسجد المهدی می رفت، نماز می خواند و بعد به خانه برمی گشت. یک دفتر درست کرده بود و روی جلد آن نوشته بود، دفتر خودسازی زینب کمایی! دفتری که بیست تیتر داشت و به خودش نمره میداد. به گفته مادر شهید، زینب همیشه غسل شهادت می کرد. قبل از شهادت هم غسل شهادت کرده بود.
اسفند ماه بود که در تمیز کردن خانه برای عید کمک می کرد و از من خواست که بگذارم روز آخر سال برای خواندن نماز مغرب و عشاء به مسجد برود. آخرین نمازش بود بعد از نماز، هنگام برگشت از مسجد توسط منافقین ربوده شد که در ۲ فروردین ۱۳۶۱ با چادر اش خفه اش کرده بودند و نیروهای امنیتی، پیکرش را بعد از سه روز جستجو پیدا کردند.
زینب قبل از شهادت توسط منافقین تهدید شده بود و منافقین در طی ارسال نامه و تماس تلفنی مسئولیت ترور زینب را برعهده گرفتند. زینب چهارده ساله بود و اولین دبیرستانی بود که همراه با شهدای عملیات فتح المبین در اصفهان تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
🌺یادش گرامی و راهش پر رهرو باد🌺
@khaimahShuhada
📌مهمان ویژه عید نوروز در خانه شهید مدافع حرم
✍نوروز ۹۸ بود، ساعت ۸ صبح تلفن خانه
خبر از آمدن مهمان ویژه عید داد.معمولا هر مسئولی به دیدنمان میامد از نحوه شهادت پدر و روزهای سختی که گذشت میپرسیدند...
سردار تنها شخصیتی بود که وقتی آمد گفت:نمیخواهم ناراحتتان کنم
از خصوصیات پدر پرسید،با ما شوخی کرد،عیدی داد و کمی بعد رفت
🔺راوی: فرزند شهید اصغر فلاح پیشه
@khaimahShuhada
امام زمان(عجل الله فرجه) :
هریک ازشما فکرنکند،اگر مومنی را شاد کرد؛ فقط او را شادمان گردانده ، به خدا قسم ما را شادکرده است.
اصول کافی ج۲ص۱۸۸
(اللهم عجل لولیک الفرج)
@khaimahShuhada