#کلام_شهید
#شهید_مصطفی_نبی_لو.
«به ما نگویید مدافعان حرم. چون جنگ سوریه و عراق که تمام شود به ما میگویند حالا که حرمی در خطر نیست. حالا اینها چه کار میکنند؟ ما مدافعان حرم نیستیم. ما زمینهساز ظهور هستیم. ما تا ظهور آقا امام زمان(عج) به مبارزه ادامه میدهیم. حالا میخواهد سوریه و عراق باشد و یا جنگ با خود اسرائیل در فلسطین اشغالی باشد. هر جا ندای مظلومی بلند شود ما آنجاییم. هر جا که برای زمینهسازی ظهور آقا احتیاجی به ما باشد ما آنجاییم. پس از همین حالا یاد بگیرید فقط نگویید مدافعان حرم. چون شکر خدا امروز حرمها در امنیت است. ما زمینه ساز ظهوریم. این را به همه بگویید.
@sardaraneashgh
🌸 آیت الله #حق_شناس (ره)میفرمود :
✨ اگه وقت تو برای عبادت خدا صرف نکنی خدا فراغتتو میگیره گرفتار دنیا بشی
💫 خود خدا خطاب میکنه به دنیا آرامششو بگیر ازش ولو میلیاردر باشه
@sardaraneashgh
🌹حاج قاسم خطاب به علما و مراجع:
برخی خنّاسان سعی دارند که مراجع وعلماء را به #سکوت بکشانند:
من حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم؛ او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضراتمعظّم با بیانتان و دیدارهایتان و حمایتهایتان میبایست جامعه را جهت دهید.
@sardaraneashgh
شهید #هادی_شجاع،در ۲۳ آبان ۶۸ در چهار دانگه اسلامشهر تهران متولد شدند.
پدر و عمویشان رزمنده دفاع مقدس بودند به همین دلیل با دفاع و جهاد آشنایی داشتند.
ایشان فوق دیپلم نقشه کشی داشت و وقتی به سن انتخاب شغل رسیدند پاسداری را انتخاب کردند.البته قبل از سپاهی شدنشان به همراه شهید بیضایی و چند تن دیگر تحت نظر سردار شهید محمد ناظری آموزش نظامی دیدند.
زندگی شهدا را الگوی خود قرار دادند و وقتی خبر شهادت شهید بیضایی را شنیدند با بغض گفتند: باید انتقام شهید بیضایی رو از تکفیری ها بگیریم و عکس ایشان را به دیوار منزل خود زدند و از مادرشان خواستند هرگز آن را برندارند.
در ۵ مهر ۱۳۹۴ عروسی کردند و درست ده روز بعد،در ۱۵ مهر عازم سوریه شدند و در تاریخ ۲۸ مهر ۱۳۹۴ در اثر اصابت تیر به قلب و دستشان ،در حالی که فقط ۲۳ روز از عروسی شان میگذشت،به شهادت رسیدند.
مزار این شهید بزرگوار در امام زاده عباس(ع)شهر چهار دانگه اسلامشهر قرار دارد.
روحش شاد و یادش گرامی🌹🌹🌹
@sardaraneashgh
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱ویژه استوری
#اختصاصی
🔸ماجرای رویای صادقه همسر شهید مدافع حرم مصطفی نبی لو
✅انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید مدافع حرم «مصطفی نبی لو»
@sardaraneashgh
💟 #شهید_مصطفی_احمدی_روشن
ڪار همیشگے ش بود . . .🌸
هر وقت دلش تنگ مے شد دستمو مے گرفت و با هم مے رفتیم بهشت زهرا "سلام اللہ علیها " 😌💚
اول مے رفتیم قطعہ اموات و چند دقیقہ بین قبرها راہ مے رفتیم؛ بعد مے رفتیم سر مزار شهدا🌷🍃
مے گفت : " این جا رو نیگا ڪن ، اصلا احساس مے ڪنے ڪہ این شهدا مردہ ان ؟؟؟
این جا همون حسے رو دارے ڪہ تو قطعہ ے اموات دارے ؟ ❌
بالا سر مزار بعضے از شهدا مے ایستاد و سنشون رو حساب مے ڪرد
مے گفت : " اینایے ڪہ مے بینے ، همہ نوزدہ ، بیست سالہ بودنــ
ماها رسیدیم بہ سے سال خیلے دیر شدہ ؛ اصلا تو ڪتم نمے رہ ڪہ بخوان ما رو قطعہ مردہ ها دفن ڪنن 😟
از سوز صداش معلوم بود ڪہ مدت هاست حسرت شهادت رو بہ دل دارہ 💔🍃
🗣🌹همسر شهید مصطفے احمدے روشن 🌹
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وداع با شهيد امر به معروف «محمد محمدی» در معراج شهدا
@sardaraneashgh
✅ #اختصاصی
💠 اولین تصویر از شهید امر به معروف، شهید محمد محمدی در معراج شهدا
💐 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
@sardaraneashgh
شهید جمهور
🔶ماجرای نبش قبر شهید 13 ساله بهنام محمدی بعد از 31 سال
✍️روایت سرهنگ قمری:
مادر شهید محمدی میگفت که بهنام هر شب به خوابش میآید و میگوید «من از دوستانم جا ماندم، مرا به مسجد سلیمان ببرید»؛ به اصرار مادر شهید، ایشان را سال 90 نبش قبر کردند. با اجازه علما قرار بر این شد که پیکر ایشان از محل دفن به مسجد سلیمان انتقال پیدا کند.
آیتالله جمی امام جمعه و جناب سروان دهقان با من تماس گرفتند و گفتند شما هم برای مراسم بیایید. بلیط هواپیما گرفتم و برای نبش قبرش رفتیم، من و حاج آقا کعبی جلو رفتیم مادرش سمت راست من و پدرش روبروی من قرار داشتند خاک را برداشتند و رسیدند به نزدیکی سنگی که روی جنازه ایشان بود؛ من رفتم جلو و گفتم «بیل را کنار بگذارید، چون استخوانهای این بچه قطعا در این مدت پوسیده، و اگر تکهای از این سنگ روی آنها بیافتد استخوانها از بین میرود. بگذارید من با دست خاک را کنار بزنم و استخوانهایش را سالم برداریم».
آرام آرام با دستانمان خاک را کنار زدیم و به سنگ رسیدیم، وقتی که سنگ اول را برداشتیم، با پیکر سالم شهید مواجه شدیم، من که در همان لحظه از حال رفتم، مادرش هم غش کرد؛ باور کردنی نبود، انگار که این بچه یک دقیقه پیش خوابیده است؛ بعد از 31 سال هنوز زانویش خون میچکید.
مادر شهید محمدی، پیکر نوجوان شهیدش را ساعات زیادی در آغوش خود گرفته بود، و حاضر نبود او را از خود جدا کند؛ او میگفت «مردم! این بچه بوی گلاب میدهد؛ چرا میخواهید از من جدایش کنید؟ مگر نمیبینید که تمامی اعضایش سالم است؟ پس چرا میخواهید او را دفن کنید؟ مگر شما از دست بچه من سیر شدهاید»؛ واقعا صحنهی عجیبی بود.
من سال گذشته مادر بهنام را دیدم؛ به من گفت «جناب سرهنگ! عجب اشتباهی کردم؛ این بچه قبل از اینکه جایش را عوض کنیم هرشب به خوابم میآمد و با من حرف میزد، و میگفت "جایم را عوض کنید، من از دوستانم دور افتادم"، اما از وقتی که جایش را تغییر دادیم، دیگر مثل قبل به خوابم نمیآید»؛ من به ایشان گفتم «آیا شما ناراحتی که او خوشحال است»؛ گفت «خوشحالم از اینکه که او خوشحال است، اما ناراحتم که چرا هر شب نمیبینمش».(برگرفته از خبر گذاری تسنیم)
🌹شهید بهنام محمدی
@sardaraneashgh