جوانی که بسیار به نماز اول وقت اهتمام داشت نقل می کرد که من در یکی از کشورهای اروپایی برای ادامه تحصیلاتم درس می خواندم. چند سالی بود که آنجا بودم محل سکونتم در بخش کوچکی بود و فاصله آن تا شهری که دانشگاه در آنجا بود زیاد بود. اکثر اوقات با ماشین این مسیر را طی می کردم پس از سالها رنج و سختی و تحمل غربت آماده بودم برای آخرین امتحان که امتحان سرنوشت ساز و مهمی بود سوار اتوبوس شدم و پس از چند دقیقه اتوبوس راه افتاد نیمی از راه را آمده بودم که یکباره اتوبوس خاموش شد. راننده پایین رفت، کاپوت ماشین را بالا زد مقداری موتور را نگاه کرد و دستکاری نمود، استارت زد، ماشین روشن نشد. دوباره و چند بار همین کار را کرد فایده نداشت! طولانی شد. چیزی دیگر به زمان امتحان نمانده بود وسیله ی نقلیه ی دیگری هم از جاده عبور نمی کرد نمی دانستم چه کنم. در اضطراب و ناامیدی به سر می بردم. تا شهر هم راه زیادی بود. نمی شد پیاده بروم. با خود فکر می کردم که همه ی تلاشهای چند ساله ام ازبین می رود و خیلی نگران بودم. یک باره جرقه ای در مغزم زد که ما وقتی در ایران بودیم در دعای ندبه، متوسل به امام زمان (عج) می شدیم و وقتی کارها به بن بست می رسید از او کمک و یاری می خواستیم این بود که دلم شکست و اشکم جاری شد. گفتم یا بقیة الله، اگر امروز کمک کنید و کارم را درست نمایید تعهد می کنم که تا آخر عمرم نمازم را همیشه اول وقت بخوانم!
همین که اتوبوس خواست راه بیفتد آن آقا بالا آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: تعهدی را که به ما دادی یادت نرود، نماز اول وقت
@sardaraneashgh
ادامه
آقا می آید!
پس از چند دقیقه یک آقایی از آن دورها آمد و بعد رو به راننده کرده و فرمود: چطور شده؟ ( با زبان خود آنها حرف می زدند) راننده گفت: نمی دانم هر کاری می کنم روشن نمی شود. ایشان مقداری ماشین را دستکاری کرده و کاپوت را بستند و فرمودند: برو استارت بزن راننده استارت زد و ماشین روشن شد! همه سوار ماشین شدند همین که اتوبوس خواست راه بیفتد آن آقا بالا آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: تعهدی را که به ما دادی یادت نرود، نماز اول وقت. و بعد پیاده شدند و رفتند و من ایشان را ندیدم. (به نقل از کتاب داستانهای نماز)
تعهد به امام زمان (عج) بدهیم!
بنابراین شایسته است که هر منتظر واقعی و شیعه ی حقیقی مولای غائب از نظر، بکوشد که در انجام فرائض دینی به خصوص نماز اول وقت موفق شود و در این مسیر به ولی عصر و امام زمان خود تعهد دهد که از انجام فرائض خویش تخطی نکند و کوتاهی ننماید که امام همچون پدری مهربان برای امت است.
اللهم عجل لولیک الفرج
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
💭 سردار حسین سلامی:
🔺حاج قاسم دو هفته قبل از شهادت به من گفت هفتههاست ۱۹ ساعت در شبانه روز بیدارم.
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ما_ملت_شهادتیم...
#حاج_قاسم...💔
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت منتشر نشده حاج محمود کریمی از احترام ویژه و پذیرایی شهید حاج قاسم سلیمانی از مهمانان روضهی هفتگی در منزل
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری| #شهید_جهاد_مغنیه ۲
مرگ بر گردن آدمی همانند گردنبند بر گردن دختران کشیده شده. برای من راهی در نظر گرفته شده است ، هرکس به من بپیوندد #شهید خواهد شد و هرکس روی برگرداند به پیروزی نخواهد رسید.
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۷۲ ساعت
زیر بمباران شیمیایی بچه ها
حسین حسین میگفتند
بعد یه عده تو همین مشهد که حسین حسین میگفتن
هر کاریشون می کردی جبهه نمیومدن
میگفتن در عصر غیبت نباید کار سیاسی کرد
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مهدی زین الدین:
کسانی که در خطر بماند و بدانند شهید خواهند شد با اصحاب امام حسین(ع) در یکجا قرار خواهند گرفت
فیلم استثنایی از گردان حضرت ابوالفضل علیه السّلام ازلشکر۱۴مقدس امام حسین علیه السلام
تقدیمی ازکانال لحظه ای با شهدا به همه عاشقان شهادت
#ما_ملت_امام_حسینیم
@sardaraneashgh
ـــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ
#خاطرات_شهدا
ﮐﻮﻟﻪﭘﺸﺘﯽﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﮐﻮﻟﻪ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩ . ﭘﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺧﺮﺝ ﻭ ﻣﻮﺷﮏ ﺁﺭ . ﭘﯽ . ﺟﯽ .
ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺘﻮﻥ ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﻣﻌﺒﺮ ﺭﺩ ﻣﯽﺷﺪﯾﻢ . ﺳﻨﮕﺮﻫﺎﯼ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺭ 200 ﻣﺘﺮﯼﻣﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ . ﺁﺭﺍﻡﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺟﻠﻮ ﻣﯽﺭﻓﺘﯿﻢ .
ﺍﻃﺮﺍﻓﻤﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ . ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ …
ﮐﻮﻟﻪﭘﺸﺘﯽ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺮﺝﻫﺎ ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻮﻟﻪﭘﺸﺘﯽ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯿﻢ ﻧﺒﻮﺩ .
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﻮﻟﻪﭘﺸﺘﯽ ﻋﻠﯽ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺧﻮﺭﺩ .
ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺧﺮﺝﻫﺎﯼ ﺁﺭ ﭘﯽ ﭼﯽ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ … ﻭ ﻋﻠﯽ ﺷﻌﻠﻪﻭﺭ ﺷﺪ .
ﻫﻤﻪ ﺑﻬﺖﺯﺩﻩ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺷﻌﻠﻪﻫﺎﯼ ﺁﺗﺶ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﺎﻡ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻋﻠﯽ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﺪ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﮐﻨﺪ
.
ﻋﻠﯽ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽﺳﻮﺧﺖ، ﻧﺎﺭﻧﺠﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ .
ﻭ ﯾﮏ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﮐﺮﺩ .
ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻭ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻧﻪ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ .
ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺷﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ .
ﺷﻌﻠﻪﻫﺎ ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﺳﻮﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﺎﻥ ﻣﯽﺩﺍﺩ . ﻋﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﺎﻥ ﻣﯽﺩﺍﺩ ﻭﻟﯽ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ .
ﺁﺗﺶ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺳﺮﺩ ﺷﺪ .
ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻪﺭﻣﻘﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﺁﺏ ﮐﺮﺩ .
ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﭼﻔﯿﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﺧﯿﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻟﺐﻫﺎﯼ ﻋﻠﯽ …
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺣﻖ ﻋﻠﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺧﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺗﺶ، ﻃﻌﻢ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﺪ . ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻠﯽ ﺣﺘﻤﺎً ﻣﺮﺍﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻮﯾﺪ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺴﯿﺠﯽ 16 ﺳﺎﻟﻪ ﻣﯽﺩﺍﺩ .
ﭼﻔﯿﻪ ﺧﯿﺲ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻟﺐﻫﺎﯾﺶ، ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪ .
ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﮐﻪ ﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ؛ “ ﻋﻠﯽ ﻋﺮﺏ “ ، ﺑﺴﯿﺠﯽ 16 ﺳﺎﻟﻪ ﻟﺸﮑﺮ ﺛﺎﺭﺍﻟﻠﻪ ﮐﺮﻣﺎﻥ، ﺷﻤﻊ ﻣﺤﻔﻞ ﺷﻬﺪﺍ ﺷﺪ.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوچکترین ژنرال تخریبچی:
من شغلم تخریب چیه!
دانش آموز #شهید_مهرداد_عزیزاللهی در مهرماه سال ۱۳۴۶ در در محله علی قلیآقا شهر اصفهان در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. دوران کودکی خود را در کنار برادر خویش مسعود که او نیز به فیض شهادت نایل شده، سپری کرد. به خاطر سن کم، مسئولان از اعزام وی به جبهه خودداری میکردند.
ولی او با تغییر دادن تاریخ تولد در کپی شناسنامهاش موفق به ثبتنام شد و در سال ۱۳۵۹ با شروع فتنه کردستان و حضور برادرش مسعود در جبهه، او هم راهی کردستان شد. همزمان با حضور در جبهههای نبرد حق علیه باطل، در سنگر علم و دانش و تا قبل از شهادت درس خود را تا سال سوم هنرستان در رشته برق الکترونیک ادامه داد.
شهید مهرداد عزیزاللهی در سال ۱۳۶۴، درعملیات کربلای ۴ در جزیره «ام الرصاص» در حال غواصی به شهادت رسید و جاودانه شد.⚘
.
روحـماݩ شــاد بـا یــاد شہدا صلوات
#سلام_بر_شهیدان
#شهید_مهرداد_عزیزاللهی
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_علی_آسایش_جاوید
پسره ۱۶ ساله تبریزی
دفاع مقدس در روز عرفه آسمانی شد....
خلاصه ای از مسیر عشق
👇👇
@sardaraneashgh
پروانه نیستم اما
سالهاست دورخودم
مي چرخم ومیسوزم
"رفتنت"
درمن شمعی روشن کرده است
انگار!
پ.ن:پدر در حال تلقین و تدفین شهید نوجوانش, شهید محمدعلی آسایش جاوید
@sardaraneashgh
🔅 #امام_حسین علیه السلام:
✍️ من عَبَدَ اللّه َ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللّه ُ فَوقَ أمانِيِّهِ و كِفايَتِهِ
🍃 هر كه خدا را، آن گونه كه سزاوار او است، بندگى كند، خداوند بيش از آرزوها و كفايتش به او عطا كند.
📚 بحار الأنوار، جلد۶۸، صفحه۱۸۴
#حدیث_روز
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ عشق یعنی تموم سالو همیشه بی قرارم... برای اربعینت....
آقای من...
@sardaraneashgh
جعفر خان به سمت یک سنگر پژاک می روند که متاسفانه آن سنگر با مواد منفجره و ریموت مجهز شده بود و ناگهان با یک انفجار جعفرخان از ناحیه پا مجروح می شوند.😔 جعفرخان خودشان را در سنگر میکشد و پاهای خودشان را برای اینکه موجب تضعیف روحیه بچه ها نشود زیر خودشان جمع می کند و بعد به بچه اشاره میکند و میگوید : «آماشالله بیا بالا، برید جلو داد بزنید یا حسین (ع) و یازهرا (ع) بگوید» و ضمن اینکه تیراندازی می کردند بچه ها را به جلو رفتن تشویق میکرد.😭
یکی از امداد گرها که بالای سر جعفرخان می رسد و می فهمد جعفرخان زخمی شده می گوید : بیایید برویم پائین جعفر خان می گوید : نه من چیزیم نیست برو بالا تا بالای ارتفاع 3 متر بیشتر نمانده برو بالا.✅
این امدادگر می گوید بالای ارتفاع که رفتم شنیدم شهید علی بریهی با حالت گریه و ناله و ناراحتی میگوید: «جعفر خان! بیا خودم میبرمت پائین... تورو خدا جعفر خان ...» ناگهان با یک خمپاره صدای جعفرخان و شهید بریهی با هم ساکت میشوند.💔
فرمانده دلیر یگان صابرین
شهید مدافع وطن محمد جعفر خانی🌹
ایام شهادت🕊
@sardaraneashgh
راحلان طریق عشق میدانند که ماندن نیز در رفتن است...
سردار دلها🌷
دفاع مقدس
@sardaraneashgh
♡به نام خالق رئوف♡
باز هم #قصه ، قصه ی عاشق و #معشوق است منتها کمی متفاوت تر از قصه لیلی و مجنون های دیگر.
اینجا، از بیقراری #عاشق، قلم بی تاب شده و بی اذن صاحب ، روی کاغذ خوش رقصی می کند.
قصهٔ روحی آسمانی را روایت میکند که جسمش در زمین سکنی گزیده.
او زمین را بهر عاشق شدن برگزیده نه برای گذراندن #زندگی روزمره، چون ما!
این دیار را برگزید، چون میدانست دلیر مردانی از جنس #غیرت_علوی را در خود پرورش میدهد... .
مسیرش را از همان ابتدا مشخص کرد. مبدأ #حریم_حرم بود و مقصد، #دل_آسمان!
عشق را در #علی(ع) خلاصه کرد و در مکتب او جانی دوباره گرفت.
خانواده اش را نذر این مکتب کرد و خودش اول به #قتلگاه شتافت.
از ایوان طلای #علی_ابن_موسی_الرضا زینبی شد و پرواز کرد تا #زینبیه_دمشق... .
شهری که عشاق گرد هم آمدند، تا نگذارند #کربلا بار دیگر تکرار شود.
عاشق قصه ، مجنون وار عاشق شده بود.
به دنیا آمد تا پا در رکاب معشوق بگذارد و در راه او هم #جان بدهد و چه شیرین است در راه عشق جان سپردن...
چه #ولادت مبارکی ، زندگی ای که آغازی مبارک و پایانی مبارک تر دارد.
#پایانی_متفاوت... !
به مناسبت سالروز تولد شهید #محمد_پورهنگ
📅تاریخ تولد : ۱۵ شهریور ۱۳۵۶
📅تاریخ شهادت : ۳۱ شهریور ۱۳۹۵
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
#شهادت #حرم #محرم #صفر
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت شهید سلیمانی از توصیه عرفانی آیتالله بهاءالدینی به سیدحسن نصرالله
@sardaraneashgh
#خاطره
✍حرم شیفت داشتم . نماز عشا را خوانده بودیم که یکی آمد از کنارم رد شد. دیدم حاج قاسم خودمان است! چه ابهتی داشت! مثل همیشه نجیب بود و سر به زیر و یک لبخند مهربان روی صورتش بود. رفتم دنبالش. ایستاد گوشهای کنار ضریح ، زیارت نامه خواند و بعد هم نماز.رفتم جلو. عرض ارادت کردم. از زوار خواستم بروند کنار تا حاجی راحت ضریح را زیارت کند . با مهربانی گفت: «نیازی نیست خودم میرم.» بعد از زیارت رفت سر قبر علما. مردم انگار تازه متوجه شدهاند کی امده. می امدند سلام و احوالپرسی!بوسه و عرض ارادت.
«حاجی لبخند دلنشینش را هدیه میداد به همه» وقتی خواست برود تا حیاط مسجد اعظم بدرقهاش کردم . داشت کفشش را میپوشید. مردم دوباره جمع شدند دورش ، چه ایرانی و خارجی. طرف اهل پاکستان بود. امده بود جلو. میخواست هر طور شده با حاجی عکس بگیرد . نگذاشتم! عربی چند کلامی با حاجی حرف زد. حاج قاسم خندید و گفت: «بذارید عکس بگیرن» بعد هم خدا خافظی کرد و رفت . شیرینی این دیدار خیلی دوام نیاورد، فقط چند روز . تا صبح جمعه که پیامک شهادتش را دیدم.
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰مصاحبه قدیمی با سردار دلها حاج قاسم سلیمانی🌷
در شب عملیات ما اونجا خودمون شاهد بودیم فریاد یازهرا بچه های ما، بیش از صدای کلاشینکف و تیربار و آرپیجی بود و همین بر دل دشمن لرزه می انداخت.
🔅حاج قاسم یک مکتب بود🔅
@sardaraneashgh
🌼سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
✍به همهی شما خواهران و برادران گرانقدرم، این ماه خون و شهادت را، این ماه عزّت و عظمت را تسلیت عرض میکنم. انشاءالله خداوند به همهی ما توفیق بدهد که از رهروان راه امام حسین آن آزادهی بزرگی که درس آزادگی و کرامت، جوانمردی و ایثار به همهی ایثارگران و به همهی آزادگان عالم داد باشیم
همهی آزادگان عالم از زمان شهادت امام حسین تا آخر دنیا از شاگردان مکتب امام حسین هستند و از محضر امام حسین تلمّذ میکنند.
یکی از گویندگان این بیان، محمدعلی جناح- قائد اعظم پاکستان پیرامون امام حسین است. ما شیعهی امام حسین هستیم، در درون خانههایمان و در دامن مادرهایمان و زیر قطرات اشک آنها، با نام امام حسین خو گرفتهایم، ولی تصور نکردیم این بزرگمرد فقط متعلّق به عالم شیعه است. این حرفهایی که بیان میکنم از زبان شخصیّتهای بزرگی است، انسانهای برجستهای است، فیلسوف هستند، اساتید بزرگ دانشگاه هستند، شخصیّتهای برجسته در جهان هستند.
من فکر کردم کلامی از خودم نگویم بهتر است. کلام آنها را یادآوری کنم، کلام یک انسانی که از زاویه شیعه و از زاویهی دیگری به امام حسین مینگرد و امام حسین را به جامعهی خودش معرّفی میکند. این رهبر بزرگ پاکستان، جملهی زیبایی دارد: هیچ نمونهای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین از لحاظ فداکاری و تهوّر نشان داد، در عالم پیدا نمیشود. به عقیدهی من مسلمانان باید از این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد پیروی کنند یک استاد ادبیّات مسیحی، جملهی زیبای دیگری را خطاب به جمع مسیحی ـ که در جمعشان دارد صحبت میکند ـ میگوید: آقایان! مسیحیّت بدون حسین کامل نمیشود! هر آیینی، چه آسمانی و چه غیرآسمانی، اگر شخصیّتی چون حسین نداشته باشد، دینی زمینی است و از بهشت بیبهره خواهد بود دیگر از همین حقوقدان مسیحی میفرماید:
حق، چنان در من مسیحی جوشید که از شدّت محبّتش، مرا شیعهی علی خواندند. ای آسمان گواه باش و ای زمین شهادت بده که من علی را دوست دارم. منِ مسیحی را، حسین به گریه انداخت و قطرات اشک از افق چشمانم تابید و درخشید، هرگز حالِ آنکه -این خیلی دردناک است از دور به آتش مینگرد، با حالِ آنکه بر روی هیزم میسوزد، یکسان نیست
این معنای همان شعر زیبای محتشم است که میگوید
این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست!
@sardaraneashgh