بعد از ظهر یكی از روزهای پاییزی، كه تازه چند ماهی از شروع اولین سال تحصیلی ابتدایی عباس می گذشت، او را به محل كارم در بهداری شهرستان قزوین برده بودم.
در اتاق كارم به عباس گفتم: پسرم پشت این میز بنشین و مشق هایت را بنویس.📝
سپس جهت تحویل دارو به انبار رفتم و پس از دریافت و بسته بندی📦، آنها را برای جدا كردن و نوشتن شماره به اتاق كارم آوردم.
روی میز به دنبال مداد می گشتم. دیدم عباس با مداد من مشغول نوشتن مشق است.✏️
پرسیدم: ـ عباس! مداد خودت كجاست؟
گفت: در خانه جا گذاشتم.
به او گفتم: پسرم! این مداد از اموال اداری است و با آن باید فقط كارهای مربوط به اداره را انجام داد. اگر مشق هایت را با آن بنویسی ، ممكن است در آخر سال رفوزه شوی.
او چیزی نگفت.
چند دقیقه بعد دیدم بی درنگ مشق خود را خط زد ❌و مداد را به من برگرداند.
(راوی: مرحوم حاج اسماعیل بابایی، پدرشهید عباس بابایی)
#تلنگر
#الگوی_خودسازی
#شهید_عباس_بابایی🌷
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
_به فکر آینده نباشیم!؟
+به فکر آینده باش؛ ولـــــی...
#استادپناهیان
#پای_درس_استاد
اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج_اَلــــــسٰاعة 🌤
@sardaraneashgh
نقل میکنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را میساخت، دم دمای غروب خودش میرفت و مزد کارگران را میداد. کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف میکشیدند و خوشحال و قبراق مدتها در صف میماندند تا از دست شاه پول بگیرند.
در این میان عدهای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت میزدند و لباسهای خود را خاکی میکردند و در صف میایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند. وقتی نوبت به آنان میرسید، سر کارگرانِ عصبانی که کار نکردههای مرد رند را خوب میشناختند، به پادشاه ندا میدادند و کارگران خاکمالیشده را با فحش و بد و بیراه بیرون میانداختند اما شاه عباس آنها را صدا میزد و به آنها نیز دستمزد میداد و میگفت: من پادشاهم و در شان من نیست که اینان را ناامید برگردانم!
یا صاحب الزمان!
مدتهاست در بساط شما خودم را خاکمالی کردهام!
گاهی در نیمهی شعبان،
گاهی جمعهها،
گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کردهام!
میدانم این کارها کار نیست و خودم میدانم کاری نکردهام ولی خوب یاد گرفتهام خودم را خاک مالی کنم و در صف، منتظر بمانم تا دستمزد دریافت کنم.
ای پادشاه مُلک وجود!
این دستهای نیازمند،
این چشمهای منتظر،
این نگاههای پرتوقع،
گدای یک نگاه شمایند!
یک نگاه!
از همان نگاهها که به کارکردههای با اخلاصتان میکنید!
@sardaraneashgh
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#من_شهیدمیشوم
باخانواده عروس خانم قرار خواستگاری گذاشته بودیم . معمولا همه جا برای مراسم خواستگاری بزرگترها می روند . اما آقا محمود خیلی اصرار داشت که من همراهش باشم ؛ علت اصرار ایشان آشنایی مختصری بود که من با این خانواده داشتم . آقا محمود روز خواستگاری دنبالم آمد ؛ زمانیکه راه افتادیم از خانه بیرون برویم گفت :
حتما با این بنده خدا ( عروس خانم)
صحبت کن و بگو که من حداکثر پانزده سال
می توانم زندگی کنم !! با تعجب نگاهش کردم !! گفت : من شهید می شوم * ناراحت شدم ، نشستم و با عصبانیت گفتم : پس دختر مردم را اذیت نکن ، حالا که این طور است من نمی آیم . شما که می خواهی شهید شوی اصلا ازدواج نکن . خندید و گفت : عصبانی نشو خواهر من !! ازدواج سنت پیغمبر اکرم "صل الله و علیه و آله و سلم" است . و من برای پیروی از سنت پیغمبر اسلام "صل الله علیه و آله وسلم" ازدواج می کنم . محمود ازدواج کرد و چهار سال و نیم بعداز ازدواجش به فیض عظیم شهادت نائل آمد .
#خاطرات_شهید
#شهید_محمود_نریمانی🌷
راوی : #خواهر_شهید
#یاد_شهدا_صلوات
@sardaraneashgh
#کلام_امام
#دهه_فجر
#امام_خامنهای :
دههی فجر،حادثهی بزرگ و ذوابعادی است. واقعاً چه کسی تا به حال توانسته آن قضیهای را که در دههی فجر اتفاق افتاد، از دیدگاههای جامعهشناسی و انسانشناسی، درست تشریح کند؟ کداممان این کار را کردهایم؟ دشمن قلم در دست گرفته و خواسته که این قضیه را با تحریف و دروغ و آرایشهای بیمعنی، منعکس کند. دشمن روی آن کار کرده؛ اما دوستان، عظمت آن را کجا توانستهاند بیان کنند؟! واقعاً حادثه، خیلی عظیم است؛ بنابراین، معرفی این حادثه، به هر شکل که بشود، یک حسنه و بلکه یک فریضه است. یکی از وسایل معرفی، این است که یاد این ایام در ذهنها زنده بماند. وقتی که این ایام میرسد، باید این فراز را بفهمند و همه به یاد بیاورند.۱۳۷۱/۱۱/۰۵
بیانات در دیدار اعضاى «ستاد برگزارى دهه فجر»
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫اگه یه موقعی دلت بگیره .....؟
💠 انرژی مثبت......
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
🌺 کاش مانند این شهید مهربان باشیم...
از همان کودکی لباسهای اضافی رو برمیداشت و به عشایر میداد. میگفت: مادر! شما که بیش از دو تا چادر نیاز نداری. یکی برای داخلِ خانه ، یکی هم برای بیرون؛ مابقیاش رو ببخش ... نیمی از هفتـه درس میخـوانـد ، نیمی رو کار میکـرد، درآمدش رو هم صرفِ کارهای خیر و خـداپسند میکرد...
.
🌹خاطرهای از زندگی سردار شهید محسن خسروی
📚منبع: کتاب همسفر تا بهشت۴ ، صفحه ۹۲
@sardaraneashgh
✨نکتهای که من در زندگی با ایشان آموختم، صبر در مسائل و مشکلات است. همسرم آدم صبوری بود و این صبر را به من هم منتقل کرد. وگرنه داغ رفتنش را نمیتوانستم تحمل کنم.
✨اینها به خاطر اعتقاداتشان رفتند و این اعتقادات آنقدر ارزش دارد که برایش جان داد. همینها ما را آرام میکند. من شاید هرگز فکر شهادت علی را نمیکردم، ولی حداقل خوشحالم که در راه درستی او را از دست دادم.
✨شاید بعضیها حرفهای ناامید کننده در مورد انگیزههای مدافعان حرم بزنند، ولی ما که میدانیم عزیزمان برای چه رفت و برای چه از خانواده، همسر و دو فرزندش گذشت. علی آقا خیلی کوچک بود که پدرش را از دست داد و از کودکی کارگری کرده بود.
✨بنابراین درد آشنا بود و درد مردم سوریه و مسلمانان و به طور کل همه محرومان را خوب درک میکرد. اینها از همان قبیله مستضعفان هستند که همیشه تاریخ در برابر مستکبران قد علم میکنند.
✍فرازهایی از وصیتنامه شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_علی_نظری
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مادر شهیدی که رهبر انقلاب را به صرف لوبیاپلو دعوت کرد
ببینید بسیار زیبا
@sardaraneashgh
🌿🌷✨
میرعلمدار☺️
⬅️وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود.📡📺📻🎙
نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن.📹🎤
👮♂یکی از مأموران پرسید:
- پسر جان اسمت چیه؟
- عباس🙂 .
- اهل کجا هستی؟
- بندرعباس .😉
- اسم پدرت چیه؟
- به او می گویند حاج عباس !😃
گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید:
- کجا اسیر شدی؟
- دشت عباس !😆
افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت:
- دروغ میگی!😡
و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت :😭
- نه به حضرت عباس !😂🤣
#طنزجبهه
@sardaraneashgh
حاج حسین یکتا: بچهها معبر شهادت چیه؟ معبر خلاصی از دست نفس چیه؟ باور کنید #اشک است و اشک و اشک. گریه هست و گریه هست و گریه.
@sardaraneashgh
📝بخشی از وصیتنامه شهید مدافع حرم مرتضی عطایی:
برای فرج امام زمان (عج) بسیار دعا کنید که فرجمان در فرج آقا و مولایمان صاحب الزمان (عج) میباشد...
💐شادی روح پرفتوح شهید عطایی #صلوات
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری ❤️ #شهادت_طلبی
💥اهل بیت علیهمالسلام ، اهل قمار رو خوب میخرند !
منبع؛ شرح دعای ندبه ۱۶ استادشجاعی
@sardaraneashgh
✔️من فراموشت نکردم آقا محمودرضا !!!
او جزء اولین نفراتی بود که به عنوان مدافع حرم در اوایل سال ۹۰ راهی سوریه شد...
متولد ۱۸ آذر سال ۱۳۶۰ در تبریز بود .
ورزشکار بود، کاراته کار...
سال ۸۲ به دانشکده امام علی(ع) سپاه رفت...
پرکاری و ساعتهای انگشت شمار خواب در طول شبانه روز از ویژگیهای بارز او بود به طوری که کار در روزهای جمعه را هم در یکی از جلسات اداری در محل کار خود به تصویب رسانده بود و به این ترتیب کارش تعطیلی نداشت ...
.
در ۲۵ اسفند سال ۸۷ مقارن با سالروز میلاد پیامبر اعظم(ص) و امام جعفر صادق(ع) با همسری فاضله از خانوادهای ولایتمدار در تهران ازدواج کرد و ساکن تهران شد. ثمره این ازدواج دختری بنام «کوثر» است که در ۲۵ اسفند ۹۱ متولد شد.
از سال ۹۰ عازم سوریه گشت...
🌹همسر شهید: لحنش موقع خداحافظی بوی رفتن میداد. بغضم گرفت. گفتم: کی بر میگردی؟ برخلاف همیشه که میگفت کی میآید، گفت: معلوم نیست. مثل همیشه گفتم: "خدا حافظ است ان شاء الله."
همیشه موقع رفتنش زنگ که میزد حداقل یک ربعی حرف میزدیم اما این دفعه مکالمهمان خیلی کوتاه بود؛ یک دقیقه یا کمتر شاید. حتی نگذاشت مثل همیشه بگویم رفتی اونطرف، اس ام اس بده! تلفن را که قطع کرد، بلافاصله پیغام زدم: «اس ام اس بده گاهگاهی!» یک کلمه نوشت: «حتما.» ولی رفت که رفت…
🌹سرانجام بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه، در بعد از ظهر ۲۹ دیماه ۹۲ در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار در حالیکه فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیة» در جنوب شرقی دمشق را بر عهده داشت، در اثر اصابت ترکشهای یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض #شهادت نائل آمد. وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتند، از طرف همسر معززش گفتند محمودرضا سفارش کرده چفیهای که از آقا سیدعلی خامنه ای گرفته با او دفن شود ...
شادی روح شهید مدافع حرم آقا محمودرضا بیضایی (حسین نصرتی) صلوات ...
@sardaraneashgh
🔰حاج آقا #پناهیان :
وقتی دستانت را براے دعا
بالا می بری؛ یک دست برای تشکر
بالا باشد ، و دست دیگرے براے
تمنا!
✅تشکر از خدا و راضے بودن
به مقدرات الهے
شرط اساسے برای استجابت دعاست .
بعد از تشکر صمیمانه از نعمات خدا ،
درخواست هایت را آغاز کن...
#خدا
و عشـق؛
مَرڪبِ حرکت است نہ مقصـد ِحَرکت
@sardaraneashgh
#زندگینامه
#شهید_مهدی_علیدوست
پسری نمونه و خوشاخلاق متولد ۲۵ مرداد ۱۳۶۵. فرزندی که والدینش در مدت حیات وی هیچگاه از او تندی و بداخلاقی ندیدند و سادهزیستی، مهربانی و خوشاخلاقی از بارزترین خصوصیات فرزندشان محسوب میشود. او همیشه برای رضای خدا کار میکرد و تمام تلاشش این بود که همه از او راضی باشند.
مهدی از همان دوران نوجوانی به بسیج و مسجد علاقه داشت و پای ثابت محافل مذهبی بود. وقتی ۱۸ ساله که شد، از علاقهاش به سپاه گفت. میخواست وارد این نهاد نظامی و مقدس شود و لباس رزم بر تن کند تا به اسلام، کشور و مردمش خدمت کند. او عاشق خدمترسانی به مردم بود.
وی از همان ابتدا به گردان صابرین پیوست؛ چراکه این شیرمردان همیشه در شرایط رزم و جهاد قرار دارند و او خوب میدانست که در آنجا به هر آنچه در نظر دارد، خواهد رسید.
مهربانی و خوبیهای او به حدی بود که همسرش همواره به وی میگفت، «تو یک فرشته در روی زمین هستی!» زندگی عاشقانهشان چهار سال بیشتر طول نکشید و حرف دفاع از حرم که آمد همسرش همراهیاش کرد؛ چراکه میدانست او همواره راه درست را انتخاب میکند و در آخرین تماس تلفنی خود با همسرش به او گفت، «توکلت به خدا باشد. غصه نخور. اگر قسمت شد و شهید شدم، آن دنیا با شما هستم و قول میدهم که شما را در آن دنیا شفاعت کنم!»
هیچکس نمیدانست که قهرمان داستان ما جانباز است چراکه همواره در برابر تمام مجاهدتهایش میگفت، «من هیچ حق و حقوقی نمیخواهم، چون برای رضای خدا جهاد کردهام و جانباز شدهام.»
او حتی میدانست که روزی شهید میشود، چراکه قبلاً جایگاهش را در بهشت دیده و شب قبل از عملیات نیز به همرزمش گفته بود، «من جایگاه خود را در بهشت دیدهام و آمادگی کامل دارم.»
او آن قدر عاشق حضرت علیاصغر (ع) امام حسین (ع) بود که نام تنها پسرش را علیاصغر گذاشت و در نهایت چهارمین روز از محرم سال ۱۳۹۴ تنها یادگارش را به آن حضرت سپرد.
شهید مدافع حرم «مهدی علیدوست» پس از سالها مجاهدت در بیست و پنجمین روز از پاییز سال ۱۳۹۴ در سوریه به شهادت رسید و در روز شهادت حضرت علیاصغر (ع) در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد.
@sardaraneashgh
#کلام_شهید🌸
#امر_به_معروف یعنے دل دادن بـه دل اشخاصی ڪه به هـر دلیلی از دین و اسلام و حکومت زده شدند ....‼️
#شهید_مدافع_حرم
محمود رضا بیضایی🌹
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از کتاب مهمان شام
🔹بعد از چاپ کتـــاب شهید ابراهیم هادی (سلام بر ابراهیم) منطقه فکه و مخصوصا کانال کمیل خیلی سر زبونها افتاد. همراه با سیدمیلاد و چند تا از خادمین شهدا رفتیم فکه.
🔸فکه بوی کربلا می داد غربت عجیبی داشت ، عطش رمل گرمای سوزان بیابان فکه عجیب شبیه کربلا بود این حالات در رفتار سید میلاد مشهود بود که قدم در وادی مقدسی گذاشته، پاهای برهنه اش گواه مدعی من بود.
🔹رسیدیم پشت کانال، سیم خاردار ها مانع عبور به کانال شد. بی اختیار زانوهامون سست شد و دیگه اشک امان نمی داد تنها چیزی که مرحم دلمون بود روضه آقا سید الشهدا (علیه السلام) بود.
🔸بعد از اینکه یک دل سیر گریه کردیم سید بلند شد رفت به خادمهایی که جلوی نرده ایستاده بودند گفت: خواهش می کنم من می خوام خاک این مکان مقدس رو ببوسم، اونها گفتند به هیچ وجه نمی شه اجازه نداریم ، سید بغض کرد..
🔹بالاخره اونها رو راضی کرد وارد کانال شدیم. گفت: بچه ها وارد که شدید سجده کنید و از شهداحاجت بخواهید. تا درب کانال باز شد گویی درب بهشت باز شده بوی عجیبی آمد، لحظه های سنگینی بود.
🔸سید میلاد در قتلگاه ابراهیم هادی در سجده بود و فقط داد می زد ، خاکها رو بر می داشت و به سر و صورتش می کشید.
🔹با هر زحمتی سید رو از کانال آوردیم بیرون و سوار ماشین شدیم و همه تا اردوگاه فقط گریه کردند. سیدمیلاد نتونست رانندگی کنه و نشست عقب و تا اردوگاه توی حال و هوای خودش بود.....
🔸سید میلاد رابطه ی بسیار قوی با شهدا داشت و همیشه از شهید همت و شهید زین الدین یاد میکرد.
🔹تمام خوبی های که یک انسان میتوانست دارا باشد این جوان متواضع و با اخلاقِ ما دارا بود
🔸سید عزیز به فریضه نماز اول وقت اهمیت زیادی قائل بود و همیشه نوجوانان و جوانان را در مسیر معنودیت و عبادت سوق میداد.
🔹پیکر سید میلاد پس از شهادت به دست داعشی های حرامی می افته، دست و پا و سر مطهر رو از تن جدا می کنند و با خودشون می برند. پیکرشون چند روز زیر آفتاب می مونه و کسی از محل پیکر خبر نداشته...
🔸به خاطر بیقراری های پدر و خواهرشون، شهید به خواب یکی از دوستانشون میان و در خواب محل پیکرشون رو نشون میدن و میگن می خواستم گمنام بمونم ولی به خاطر بیقراری پدرم بیایید من رو ببرید.
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی🌷
#سالروز_شهادت
@sardaraneashgh
🕊 ماجرای جالب شوخی شهید ابراهیم هادی با دوست خود😊
برای مراسم ختم شهید شهبازی راهی یکی از شهرهای مرزی شدیم. طبق روال و سنت مردم آنجا، مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار میشد. ظهر هم برای میهمانان آفتابه و لگن میآوردند! با شستن دستهای آنان، مراسم با صرف ناهار تمام میشد.☝️
در مجلس ختم که وارد شدم جواد بالای مجلس نشسته بود و ابراهیم کنار او بود. من هم آمدم و کنار ابراهیم نشستم. ابراهیم و جواد دوستانی بسیار صمیمی و مثل دو برادر برای هم بودند. شوخیهای آنها هم در نوع خود جالب بود😄. در پایان مجلس دو نفر از صاحبان عزا، ظرف آب و لگن آوردند. اولین کسی هم که به سراغش رفتند، جواد بود.
ابراهیم در گوش جواد، که چیزی از این مراسم نمیدانست، حرفی زد! جواد با تعجب و بلند پرسید: جدی میگی؟!😳
ابراهیم هم آرام گفت: یواش، هیچی نگو!
بعد ابراهیم به طرف من برگشت. خیلی شدید و بدون صدا میخندید.گفتم: چی شده ابرام؟! زشته، نخند!🙁
رو به من گفت: به جواد گفتم، آفتابه رو که آوردند، سرت رو قشنگ بشور!! چند لحظه بعد همین اتفاق افتاد.😃
جواد بعد از شستن دست، سرش را زیر آب گرفت و...
جواد در حالی که آب از سر و رویش میچکید با تعجب به اطراف نگاه میکرد. گفتم: چکار کردی جواد! مگه اینجا حمامه! بعد چفیهام را دادم که سرش را خشک کند!😂😂
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز می باری و می بخشی و مهمان داری
باز می بارم و موّاجم و طوفان دارم
بعد از آن شب که حرم بودم و باران بارید
خاطرات خوشی از بارش باران دارم
پ.ن: بارش شدید باران در کربلای معلی
@sardaraneashgh
#هرروزیک_معجزه
🌷شهیدےکه بر دست امام زمان تشیع شد🌷
وصیت کرده بودند که بجز چند نفری که نام بردند در مراسم تشیع اش شرکت نکنند از جمله آن چند نفر شهید حبیب روزیطلب و حاج سیدعلی اصغر دستغیب بودند
کسی سنگینی تابوت را حس نکرد خود سر رو به قبله شد
از اینکه من از جمله ان چند نفر نبودم غبطه میخوردم و بخاطر رعایت وصیت اش دورا دور شرکت میکردم در مراسم
فضای مراسم طوری دیگر بود حضرت زهرا(س) را بین خودم و خدا واسطه قرار دادم که هر مطلبی خاصی تو این مراسم است را من بدانم
شرکت کنندگان چند قدم مانده به قبر تابوت شهید را بلند کردند و تا محل قبر تشیع نمودند دو قدم از تشیع نگذشته بود که یکی از دوستانم با گریه و حالت غیر عادی یکی از دوستانش را ب دنبال من فرستاد تا به نزد او بروم خودم را به او رساندم گفت بیا و ببین که من چی میبینم گفتم چه میبینی؟گفت امام زمان (عج) را میبینم جلو تابوت را گرفته و با شرکت کنندگان دارد می آید تقریبا دیگر به بالای قبر رسیده بودند وقتی که تابوت را روی زمین گذاشتن گفتم دیگه چی میبینی؟ گفت حضرت در کنار تابوت ایستاده
پیکر شهید را به داخل قبر انتقال دادند در حالی که حاج آقا دستغیب داخل قبر رفته بود که شهید را در قبر بگذار و تلقین بخواند پرسیدم باز هم میبینی گفت نه دیگر نمیبینم
موضوع را برای حاج اقا دستغیب تعریف کردیم و بعد همگی بالای قبر دعای فرج را خواندیم
شهیدعبدالحمیدحسینی
#یادشهداباصلوات
@sardaraneashgh
توصیه های امام زمان به شیعیان (۱)
🔵 خواندن ۵ سوره قرآنی بعد از نمازهای یومیه
🌕 امام زمان علیه السلام در تشرف آیت الله مرعشی نجفی (ره) خواندن این ۵ سوره قرآن را بعد از نمازهای یومیه به ایشان سفارش نمودند:
🔺 سوره یاسین بعد از نماز صبح
🔺 سوره نباء بعد از نماز ظهر
🔺 سوره نوح بعد از نماز عصر
🔺 سوره واقعه بعد از نماز مغرب
🔺 سوره ملک بعد از نماز عشاء
#توصیه_های_امام_زمان
@sardaraneashgh
📸 تصویری قدیمی و دیده نشده از دیدار شهید حاج قاسم سلیمانی و سیدحسن نصرالله با رهبر معظم انقلاب
@sardaraneashgh