💠برخورد شهید ابراهیم هادی با خانم بد دهن!
پاییز ۱۳۶۱ بود. با موتور به سمت میدان آزادی می رفتیم. می خواستم ابراهیم را برای عزیمت به جبهه به ترمینال غرب برسانم.
یک ماشین مدل بالا از کنار ما رد شد. خانمی کنار راننده نشسته بود که حجاب درستی نداشت. نگاهی به ابراهیم انداخت و حرف زشتی زد. ابراهیم گفت: سریع برو دنبالش! من هم با سرعت به ماشین رفتم. بعد اشاره کردم بزن بغل، با خودم گفتم ابراهیم این دفعه حتما دعوا میکنه.
اتومبیل کنار خیابان ایستاد. ما هم کنار آن توقف کردیم. منتظر برخورد ابراهیم بودم. ابراهیم کمی مکث کرد و بعد همینطور که روی موتور نشسته بود با راننده سلام و احوالپرسی گرمی کرد!
راننده که تیپ ظاهری ما و برخورد خانمش را دیده بود، توقع چنین سلام و علیکی را نداشت. بعد از جواب سلام، ابراهیم گفت: من خیلی معذرت میخوام، خانم شما فحش بدی به من و همه ریشدارها داد. میخوام بدونم که...
راننده حرف ابراهیم را قطع کرد و گفت: خانم بنده غلط کرد، بیجا کرد!
ابراهیم گفت: نه آقا اینطوری صحبت نکن. من فقط میخوام بدونم آیا حقی از ایشان گردن بنده هست؟ یا من کار نادرستی کردم که با من اینطور برخورد کردند؟!
راننده اصلا فکر نمیکرد ما اینگونه برخورد کنیم. از ماشین پیاده شده. صورت ابراهیم را بوسید و گفت: نه دوست عزیز، شما هیچ خطایی نکردی.
ما اشتباه کردیم. خیلی هم شرمنده ایم. بعد از کلی معذرت خواهی از ما جدا شد.
این رفتارها و برخوردهای ابراهیم، آن هم در آن مقطع زمانی برای ما خیلی عجیب بود. اما با این کارها راه درست برخورد کردن با مردم را به ما نشان می داد.
همیشه میگفت: در زندگی، آدمی موفقتر است که در برابر عصبانیت دیگران صبور باشد و کار بی منطق انجام ندهد.
#شهید_ابراهیم_هادی 🌷
کتاب #سلام_بر_ابراهیم جلد۱
13.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥این ابراهیم هادی کیه؟
🎙استاد #پناهیان : اگر کار مناسبی برای معرفی #شهید_ابراهیم_هادی انجام شود، نه اینکه ایشان شخصیتش جذاب است برای مقام معظم رهبری، برای همه آحاد بشریت جذاب خواهد بود
مردم فیلمهای ساخته شده قبلی را سوء تفاهم تلقی خواهند کرد.
📗 کتاب #سلام_بر_ابراهیم
📎 #اخلاص #رضای_خدا
🆔 @Ebrahimhadi
● ابراهیم، شخصیت محبوبی در زندگی ما بود. هر حرفی میزد بدون دلیل قبول میکردیم. اگر میگفت #چادر سرت کن بدون دلیل قبول میکردیم اما برای ما استدلال میآورد.
● وقتی میخواستیم از خانه بیرون برویم خیلی دوستانه میگفت: «چادر برای زن، یک #حریم است. یک #قلعه و #پشتیبان است. از این حریم خوب #نگهبانی کنید».
● یکبار زمانی که من کم سن بودم میخواستم جوراب رنگی بپوشم و از خانه بیرون بروم. ابراهیم غیر مستقیم گفت: «حریم زن با چادر حفظ میشود، حالا اگر جوراب رنگی به پا کنی، باعث میشود جلب توجه کنی و حریم چادر هم از بین برود. جوراب رنگی جلوی #نامحرم جلب توجه میکند.»
● همیشه میگفت: «اگر خانمها حریم رابطه با نامحرم را حفظ کنند، خواهید دید که چقدر #آرامش خانوادهها بیشتر میشود. صدای بلند در پیش نامحرم، مقدمه #آلودگی و #گناه را فراهم میکند. اگر حریمها رعایت شود، نامحرم جرات ندارد کاری انجام دهد.»
📢راوی: خواهر شهید
📚برگرفته از کتاب #سلام_بر_ابراهیم ۲
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی
@Ebrahimhadi
@shahidkasraei
✳️ یکی از ویژگی های #شهید_ابراهیم_هادی که در برخورد با افراد مختلف درنظر میگرفت #مثبت_اندیشی است.
💠اگر ابراهیم با شخصی دوست میشد که آن شخص اشتباهاتی داشت، دیگران به او اعتراض میکردند. اما ابراهیم #نقاط_مثبت رفتاری شخص مقابل را مطرح میکرد و #نقاط_ضعف را مطرح نمیکرد.
✅ ابراهیم بدون اینکه حرفی بزند و امر و نهی کند، با عمل، کاری میکرد که طرف مقابل، اشتباهاتش را ترک کند.
💐 ابراهیم به این دستور #اهل_بیت دقیقا عمل میکرد که میفرمایند: «مردم را به وسیلهای غیر از #زبان، به سوی #خدا دعوت کنید.»
📚کتاب #سلام_بر_ابراهیم ۲
🌹 @shahidkasraei
هدایت شده از کتابخانه صوتی
کتاب صوتی و پی دی اف "سلام بر ابراهیم(جلد اول)"
زندگینامه و خاطرات پهلوان شهید بی مزار ابراهیم هادی
ناشر:نشر شهید هادی
در 13 قسمت گوینده و میکس: #علی_آقاجان_پور
#سلام_بر_ابراهیم (جلد 1)
@audio_ketab
هدایت شده از کتابخانه صوتی
سلام بر ابراهیم(ج۱).pdf
3.54M
🌷 #درس_اخلاق شهید
ابراهیم جلو رفت و گفت:"کجایی پهلوون، مغازت چرا بسته است؟!
عمو عزّت آهی از سَرِ درد کشید و گفت: ای روزگار، مغازه رو از چنگ ما درآوردن. آدم دیگه به کی اعتماد کنه، پسر خود آدم که بیاد مغازهی پدر رو بگیره و بفروشه، آدم باید چیکار کنه؟!
بعد ادامه داد: من یه مدّت بیکار بودم تا اینکه یکی از بازاریها این ترازو رو برام خرید تا کاسبی کنم. الان هم دیگه خونه خودم نمیرم تا چشمم به پسرم نیفته. منزل دخترم همین اطرافه، میرم منزل دخترم.
ابراهیم خیلی ناراحت شد. گفت: "عمو بیا برسونیمت منزل."
با موتور عمو عزّت را به خانه دخترش رساندیم. وضع مالیشان بدتر از خودش بود.
ابراهیم درآمدِ کارِ خودش را به این پیرمرد بخشید. اصلا برایش مهم نبود که برای این پول یک ماه در بازار کار کرده و سختی کشیده.
قسمتی از کتابِ #سلام_بر_ابراهیم ۲ #شهيد_ابراهیم_هادی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🌷 @shahidkasraei
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
هدایت شده از حرف حساب
✳️ میدانی «الله اکبر» یعنی چه؟
🔻 ابراهیم میگفت: میدانی #الله_اکبر یعنی چه؟ یعنی خدا از هرچه که در #ذهن داری بزرگتر است. خدا از هرچه بخواهی فکر کنی باعظمتتر است. یعنی هیچکس مثل او نمیتواند من و شما را #کمک کند. الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست، ما کی هستیم؟ اوست که در سختترین شرایط ما را کمک میکند. برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط، بهخصوص وقتی در #بنبست قرار گرفتید فریاد بزنید: الله اکبر! و خودش نیز در عملیاتها با همین ذکر، حماسههای بزرگی آفریده بود. میگفت: «با بیان این ذکر #توکل شما زیاد میشود.»
📚 از کتاب #سلام_بر_ابراهیم ۲
📖 صفحه ۱۳۰
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از مقاومــت
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠مجموعه انیمیشن #سلام_بر_ابراهیم
براساس خاطراتی از کتاب زندگینامه شهید ابراهیم هادی
📌این قسمت: سکوتِ شهر
.
.
.
#موشن #شهیدابراهیم_هادی
🌐مسافران برزخ
https://eitaa.com/nashrhadii
هدایت شده از نشر شهید هادی
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم. دوره دو جلدی
🔻در گیلانغرب چوپانی بود به نام شاهین که گوسفندهایش را در تپههای مابین ما و عراقیها میچرخاند. آدم خوبی بود. ابراهیم حسابی با شاهین عیاق شد. مدتی بعد به مراتع دیگری رفت. چیزی از رفتنش نگذشته بود که ابرام گفت دلم هوای شاهین رو کرده. رفتیم ببینیمش.
🔸 همینطور که نشسته بودیم، دیدیم شاهین بلند شد و رفت. پشت سرش هم ابرام رفت. یکدفعه صدای ابرام و شاهین ما را متوجه آنها کرد. شاهین میگفت: «من باید این حیوون رو بزنم زمین!» ابرام هم میگفت: «به مولا اگه بذارم!» بلند شدیم ببینیم چه خبر است. دیدیم شاهین یه میش از بین گله جدا کرده تا سرش را ببرد و برای ما کباب کند اما ابرام مانعش شده و اجازه نمیدهد.
▫️ ده دقیقه، یک ربع اینها با هم بکش نکش داشتند. بالاخره شاهین کوتاه آمد. وقتی آمد و نشست، گفت: «همین جایی که شما الان نشستید، قبل از #انقلاب استوار ژاندارمری میاومد و تقاضای گوسفند میکرد. من هم مجبور بودم براش گوسفند بکشم. یک دفعه که من گوسفند کوچکی براش جدا کردم، قبول نکرد. خودش بلند شد رفت یک میش بزرگ سوا کرد و گفت اینو بکش.
گوسفند رو کشتم، گوشتش را خرد کردم، گذاشت لای پوستش و برد و به اندازهی یک آبگوشت هم برای ما نگذاشت. حالا موندم که شماها دیگه کی هستید! اون استوار نامرد ژاندارمری چطور رفتار میکرد، شماها چطور!»
📚همراه باشید با تنها کانال گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63