#خاطراتشهدا🌸
[مهدے ڪاظمبابایے] یڪبار در صف نماز جماعٺ ڪنار رضا ایسٺاده بود. رضا در رڪعٺ دوم قبل از ٺشهد خواسٺ قیام ڪند. ڪمے نیمخیز شد و دوباره نشسٺ و ٺشهد را خواند. بعد از نماز مهدے خیلے جدے سمٺ رضا برگشٺ:
- داداش حضور قلب ندارے ڪنار من نشین!
خندهمان بلند شد. رضا با خنده محڪم بھ پهلوےمهدے زد:
- ٺوڪھ حضورقلب دارے ازڪجا فهمیدے من تشهد رو یادم رفٺ؟
از آن روز هرڪس هرخطایےمےڪرد بچههابرایش دستمےگرفٺند:
- داداش حضورقلب ندارےباما نگرد.
به روایٺ #حاج_حسین_یڪٺا
مربعهاے قرمز، ص ۳۰۸
🦋| @shahidkharazi_com