eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.1هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
104 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت اول مدافع حرم ستوان یکم پاسدار ، بهزاد سیفی 🍃🌷🍃 شهریور ماه سال ۱۳۵۶   در روستای پرین در شهرستان رستم آباد(نورابادو ممسنی) در خانواده ای متدین و مذهبی و روستایی متولد شد. ایشان سالگی وارد شد ،برای انتظامی ثبت نام کرد اما نرفت. گفت در را بیشتر دوست دارم،  و وارد شد فراوانی به و ♡داشت. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
قسمت دوم ایشان متاهل بود،  سال   ۱۳۸۷   ازدواج  کرد و ۲  پسر به یادگار دارد .، که زمان علیرضا 7 ساله و احمد رضا 3 ساله بودند. 🍃🌷🍃 به روایت از مادر: دوران ابتدایی و راهنمایی رو در روستا گذراند و  درسن    سالگی بود که وارد شد همیشه معلم های به من شکایتش را می کردند ، خیلی وقتها از تنبیه صرف نظر می کردند و می گفتند آخه با وجود همه شلوغی هایش خیلی دوستش داریم. 🍃🌷🍃 فرزند دوم ما بود، پدر بازنشسته آموزش و پرورش است و حقیقتأ یک زندگی ساده و معمولی داشتیم و تاکنون هم به همین شیوه بوده. در زندگی ما چه حال و چه گذشته حتی از زمان پدربزرگانمان و برایمان خیلی داشت و همیشه معتقد بودیم که بر بوده ، ازیاد هیچ وقت غافل نبودیم و مطمئنا خیلی تأثیر گذار است. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
قسمت سوم یکی از این بود که ما با و خانواده به سفر مشهد رفتیم در جاده شمال، ماشینی همینطور به ما چراغ میزد. به گفتم: یک ماشین دنبال ما هست ، کنار گرفت و به سراغ راننده رفت. 🍃🌷🍃 من هم به دنبالش رفتم . یک مرد بسیار متشخص بود و با کمال محبت و احترام درخواست مبلغ 20 هزار تومان کرد و گفت همه کارتهایش را در منزل جا گذاشته و برای بنزین کم دارد. همش میگفتم به چه ماشینی تقاضا کنم که باور کند و بهم کمک کند و خجالت نکشم به دلم افتاد از ماشین شما تقاضا کنم مبلغ را بهش داد و آن شخص هرچه اصرار کرد که شماره کارتی بهش بدهیم که پول را به ما پس بدهد قبول نکرد و گفت به خاطر زهرا🌷 این مبلغ را دادم . مرد لبخندی زد و گفت دیدم پشت ماشین شما زهرا🌷نوشته بود به شما رو زدم و تشکر کرد و رفت هیچ وقت ذوق و اشتیاق آن روز را فراموش نمی کنم. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
کامل چرخیدم سمتش _آره بابا م هم اوسها اونو دیدیم _حالا چرا رفته بودید مناطق جنگی؟ _دیگه ما رو برده بودن بگردونند و همه جا رو بهمون نشون بدن آخه حیف اون سر زمینِ سرسبز نیست که بردنتون تو بیابونی میگن اینجا داشتن می‌جنگیدن نمیدونم چی جواب بدم به بابام یه مرتبه این حرف سر زبونم گل کرد بابا اونجا سرسبز نبود ولی یه جایی بود که بوی غیرت و شجاعت می‌داد بوی آزادی خواهی می‌داد حسش خیلی خوب بود بابا ای کاش اومده بودی هینی کرد و جواب داد _مسئولیت این اردو با کی بوده به جای اینکه شمارو ببره یه جای سرسبز بردتون توی بیابونی بعد تو مخت کردن که اینجا بوی غیرت میاد بوی شجاعت میاد این حرفها رو تو از کی یاد گرفتی پسر؟تخ بحث کردن با بابام فایده‌ای نداره فقط یه معجزه الهی می‌تونه چشم هاش رو به واقعیت باز کنه برای همین گفتم _حالا تابستون که با هم رفتیم شما ما رو ببر جاهای سرسبز رو بهمون نشون بده همینطور که سرگرم صحبت با بابا مم صدای زنگ خونه اومد سریع از جا بلند شدم آیفون رو برداشتم _کیه؟ صدای ساسان اومد _باز کن منم دکمه آیفون رو زدم در باز شد ساسان وارد خونه شد بعد از یه سلام و احوالپرسی و روبوسی گرم با بابا نشست روی مبل بابا ازش پرسید _نیومده کجا رفتی؟ ساسان نفس بلندی کشید _می‌خوام یه واقعیتی رو بهتون بگم نگاهش رو داد به مامان _همون رازی رو که ماهان صبح بهت گفت مامان مشتاق نشست رو مبل روبروی ساسان _جانم بگو ببینم همه حواسم رو دادم به ساسان واقعاً می‌خواد بگه ساسان نفس عمیقی کشید..‌ ادامه دارد کپی حرام... جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم🌷
▪️🍃🌹🍃▪️ ﷽ ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃 🍃🌹🍃▪️ـــــــــــــــــــــــ 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 🍃🌹🍃▪️ــــــــــــــــــــــــــ السلام علیک یا علی ابن موسی: اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ ▪️🍃🌹🍃▪️
قسمت پنجم و یکی دیگر از این : پسرم با وجودی که بود و کمی داشت اما هر وقت به می آمد مقداری پول به مادرش میداد تا بین سرپرست روستا کند. 🍃🌷🍃 دوران کودکی شلوغی داشت خصوصأ از مدرسه که می آمد معلوم بود در مدرسه کلی اذیت کرده و همه خانه پر می شد از صدای 😭😭 🍃🌷🍃 خیلی کم در روستا بود اما وقتی برای دید و بازدید می آمد همه جوانان روستا را جمع می کرد و به انجام دادن کارهای در روستا می کرد و با بچه های روستا در زمین خاکی والیبال بازی می کرد. ورزش مورد اش بود.😭 🍃🌷🍃 یکی از میگفت، محدوده ای که می رفت چون خیلی بود کمتر کسی از به آن می رفتند . اون روز که با ماشین را جهت پست دیده بانی جابه جا کرد بعد از پیاده کردن نیرو،  نیروهای داعشی ماشین را به می بندد . می گوید: هنگامی که شد صدای داعشی ها را میشنیدیم. که از بی سیم می گفتند: یکی از آنان را زدیم و زود برویم را برداریم و را کنیم .😭 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
قسمت ششم همیشه میگفت به مادرم چیزی نگویید قصد رفتن به و از   را دارم. رفتار و ذوق و اشتیاقی که داشت به دلم افتاده بود که حتما میشود 😭😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام بهزاد سیفی هم درتاریخ  آبان ماه 94# طی جایی در عراق در منطقه به آرزویش که همانا در راه 🤍بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید پس از تشییع باشکوهی که انجام شد در روستای پرین در شهرستان نورآباد ممسنی خاکسپاری شد. 🍃🌷🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز    💠  شهید بهزاد سیفی💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد🍃🌷🍃 پایان🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
مقداد به (علیه‌السلام) در یک مهمانی میگفت: ؛ تو در جمع‌های خودمان مثل ما هستی و و ، اما با همه شادابی و شوخ بودنت، داری که آدم احساس میکند دست و پا بسته‌ی توست. 🌷♥️🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ . 😊✋ |💔| 🍃 تاریخ تولد: ۱۳۵۲ محل تولد: دزفول تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۶/۱۵ محل شهادت: حلب_سوریه وضعیت تأهل: متأهل_دارای۳فرزند محل مزارشهید: دزفول 👇🌹🍃 ✍...شهید عادل سعد از رزمندگان دفاع مقدس بود که به جنگ تکفیریها و داعشیان رفت..در عراق به عنوان فرمانده تیپ امام علی(ع) در آزادسازی فلوجه حماسه سازی کرد..در آزادسازی نبل و الزهرا نیز به عنوان فرمانده محور بود.. .......🕊🕊🌹🌹 🦋شادی‌ارواح‌طیبه‌شهداصلوات🦋 ••┈🌷پنج شنبه است 🌹 رویاد کنیم... 🌺با و یک ... 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹 🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷