﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
#تلنگرشهیدانه🌱
میگفتـــ ↓
اگهطالب #شهادتــ باشۍ!
یڪ #نگاه حرامممکناستــ سالها؛
تورااز شهادتـــ دورڪند..
وگفتـــ ↓
منحرفهاۍ #لغو و بیهوده را
ڪمتر از لقمهۍ #حرام نمیدانم
میگفتـــ ↓
#فڪر ڪارباطل و حرام
حتۍاگرانجامهمنداده باشیم!
بهپاۍمانثبتــ خواهد شد
🕊شهدا #حلال کنید ڪه #حرام کردیم
جبهههاۍنور #اڪسیژن استــ برایما،
#غرق شدگان نَفَس ڪم آورده ...
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#سیره_شهدا
تقریبا یک سال قبل یکی از #همسایه ها نون پخته بود و چندتایی هم برای ما آورده بود. گذاشتم لای سفره که #حامد عصری برگرده بخوره
حامد که اومد رفت سر سفره با اشتیاق نون رو برداشت، نشون میداد خیلی #گرسنه هستش. پرسید: مامان این ها رو #بابا خریده گفتم: نه پسرم فلان همسایه آورده. همون لحظه نون رو #گذاشت زمین. اخلاقش رو میدونستم. دلم یجوری شد که چشمش افتاده به نونا شاید دلش بخواد..
فرداش کمی #آرد و وسایل لازم رو خریدم دادم همسایه که برای #حامد نون بپزه. عصری که اومد، نونا رو دادم به حامد که بخوره. گفت: دیروز که گفتم #نمیخورم. گفتم: حامد وسایلشو #خودم خریدم دادم درست کرده. نگام کرد گفت: مامان، پول برق و آب رو کی داد
فرداش #دوباره وسایل خریدم و از همسایه خواستم ماکروفر رو بیاره خونه ی ما با هم نون بپزیم. #نان رو آماده کردیم. از همسایه خواستم فعلا ماکروفر رو نبره که حامد بیاد ببینه که خونه خودمون درست کردیم.
عصر که اومد، گفتم: حامد دیگه هیچ #بهونه ای نداری، همسایه اومد خونه ی خودمون، ماکروفرم نذاشتم ببره که ببینی همه چی #حلاله. گفت: مامان تو از کجا مطمئنی که شوهر همسایه #راضی بوده و یا از رو رودربایستی ماکروفر رو نیاورده؟! آخر سرهم نخورد.
لابد چیزی میدونست که انقدر مقاومت میکرد. خیلی به #حلال و #حرام حساس بود. خیلی مراقب بود که چیزی که میخوره از کجا اومده تا زمانی که مطمئن نمیشد #اصلا دست به غذا یا خوراکی نمی برد
به نقل از: مادر شهید
#شهید_حامد_جوانی🌷
#قسمت_۳
یکی از همکارانش سر مزار #هادی در بهشت رضا به من میگفت که #هادی به #حرام و #حلال مقید بود. تعریف میکرد که نوبتی با دوستانمان صبحانه میخریدیم و میخوردیم. #هادی تا از #حلال بودن پولی که برای صبحانه داده شده بود، #مطمئن نمیشد، #نمیخورد، حتی به من میگفت مادر زمانی که در مرز خدمت میکردم، #پیشنهادات بزرگی از طرف برخی داده میشد تا اجناس و کالاهای قاچاقشان را رد کنم، اما من آنها را تحویل مسئولانم میدادم.
🍃⚘🍃
#هادی #وظیفه خود را به نحو احسن انجام میداد. آنقدر #طالب #حق و #رزق #حلال بود که در برابر #پیشنهادهای #کلان هم حاضر نشد #شرافت و #وجدان کاری و #ایمانش را معامله کند.
🍃⚘🍃
در #زندگی روزمره خودش و خانوادهاش هم به #رزق حلال توجه داشت. یک روز برای کاری به بیمارستان رفته بودیم، پدرش یک چهار لیتری آب برداشت، #هادی رو به پدرش کرد و گفت باباجان چرا این آب را برداشتی؟ درست نیست از اینجا آب بردارید و با خودتان ببرید...
🍃⚘🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت دوم
ایشان متاهل بود، سال ۱۳۸۷ ازدواج کرد و ۲ پسر به یادگار دارد .، که زمان #شهادتش علیرضا 7 ساله و احمد رضا 3 ساله بودند.
🍃🌷🍃
به روایت از مادر#شهید:
#بهزاد دوران ابتدایی و راهنمایی رو در روستا گذراند و درسن #۱۵ سالگی بود که وارد #سپاه شد
همیشه معلم های #بهزاد به من شکایتش را می کردند ، خیلی وقتها از تنبیه #بهزاد صرف نظر
می کردند و می گفتند آخه با وجود همه شلوغی هایش خیلی دوستش داریم.
🍃🌷🍃
#بهزاد فرزند دوم ما بود،
پدر#بهزاد بازنشسته آموزش و پرورش است و حقیقتأ یک زندگی ساده و معمولی داشتیم و تاکنون هم به همین شیوه بوده.
در زندگی ما چه حال و چه گذشته حتی از زمان پدربزرگانمان #حلال و #حرام برایمان خیلی #اهمیت داشت و همیشه معتقد بودیم که #خداوند #ناظر بر #اعمالمان بوده ، ازیاد #خدا هیچ وقت غافل نبودیم و مطمئنا #لقمه #حلال خیلی تأثیر گذار است.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت سوم
یکی از #تاثیرات #لقمه #حلال این بود که ما با #بهزاد و خانواده به سفر مشهد رفتیم در جاده شمال، ماشینی همینطور به ما چراغ میزد. به #بهزاد گفتم: یک ماشین دنبال ما هست ، #بهزاد کنار گرفت و به سراغ راننده رفت.
🍃🌷🍃
من هم به دنبالش رفتم . یک مرد بسیار متشخص بود و با کمال محبت و احترام درخواست مبلغ 20 هزار تومان کرد و گفت همه کارتهایش را در منزل جا گذاشته و برای بنزین کم دارد.
همش میگفتم به چه ماشینی تقاضا کنم که باور کند و بهم کمک کند و خجالت نکشم به دلم افتاد از ماشین شما تقاضا کنم #بهزاد مبلغ را بهش داد و آن شخص هرچه اصرار کرد که شماره کارتی بهش بدهیم که پول را به ما پس بدهد
#بهزاد قبول نکرد و گفت به خاطر #حضرت زهرا🌷 این مبلغ را دادم . مرد لبخندی زد و گفت دیدم پشت ماشین شما #یا زهرا🌷نوشته بود به شما رو زدم و تشکر کرد و رفت هیچ وقت ذوق و اشتیاق آن روز #بهزاد را فراموش نمی کنم.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت دوم
ایشان متاهل بود، سال ۱۳۸۷ ازدواج کرد و ۲ پسر به یادگار دارد .، که زمان #شهادتش علیرضا 7 ساله و احمد رضا 3 ساله بودند.
🍃🌷🍃
به روایت از مادر#شهید:
#بهزاد دوران ابتدایی و راهنمایی رو در روستا گذراند و درسن #۱۵ سالگی بود که وارد #سپاه شد
همیشه معلم های #بهزاد به من شکایتش را می کردند ، خیلی وقتها از تنبیه #بهزاد صرف نظر
می کردند و می گفتند آخه با وجود همه شلوغی هایش خیلی دوستش داریم.
🍃🌷🍃
#بهزاد فرزند دوم ما بود،
پدر#بهزاد بازنشسته آموزش و پرورش است و حقیقتأ یک زندگی ساده و معمولی داشتیم و تاکنون هم به همین شیوه بوده.
در زندگی ما چه حال و چه گذشته حتی از زمان پدربزرگانمان #حلال و #حرام برایمان خیلی #اهمیت داشت و همیشه معتقد بودیم که #خداوند #ناظر بر #اعمالمان بوده ، ازیاد #خدا هیچ وقت غافل نبودیم و مطمئنا #لقمه #حلال خیلی تأثیر گذار است.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
قسمت سوم
یکی از #تاثیرات #لقمه #حلال این بود که ما با #بهزاد و خانواده به سفر مشهد رفتیم در جاده شمال، ماشینی همینطور به ما چراغ میزد. به #بهزاد گفتم: یک ماشین دنبال ما هست ، #بهزاد کنار گرفت و به سراغ راننده رفت.
🍃🌷🍃
من هم به دنبالش رفتم . یک مرد بسیار متشخص بود و با کمال محبت و احترام درخواست مبلغ 20 هزار تومان کرد و گفت همه کارتهایش را در منزل جا گذاشته و برای بنزین کم دارد.
همش میگفتم به چه ماشینی تقاضا کنم که باور کند و بهم کمک کند و خجالت نکشم به دلم افتاد از ماشین شما تقاضا کنم #بهزاد مبلغ را بهش داد و آن شخص هرچه اصرار کرد که شماره کارتی بهش بدهیم که پول را به ما پس بدهد
#بهزاد قبول نکرد و گفت به خاطر #حضرت زهرا🌷 این مبلغ را دادم . مرد لبخندی زد و گفت دیدم پشت ماشین شما #یا زهرا🌷نوشته بود به شما رو زدم و تشکر کرد و رفت هیچ وقت ذوق و اشتیاق آن روز #بهزاد را فراموش نمی کنم.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
به روایت از یکی از دوستان:
#مجتبی در زمان غربت امام(ره) در سالهای ۴۰ و ۴۱ پا به عرصه زندگی گذاشت و شاید جزو همانها بود كه امام فرمود #سربازان من در قنداق هستند، قرار گرفت.
🍃🌷🍃
رشد و نمو در خانوادهای بسیار اصیل با پدرش حاج عبدالرحمن و #اعتقاد شدید به لقمه #حلال و دامن پر مهر مادری به سرعت میگذشت مثل اینكه او باید سریع رشد میكرد و برای #مأموریت خدایی آماده شود.
🍃🌷🍃
#جوانی سرشار از #شادابی و #طراوت و #صورتی شدیداً #گیرا و #جذاب رفته رفته در بحبوحه انقلاب و پیروزی آن گویی به #اسماعیلی رشید برای #قربانی آماده میشد.
🍃🌷🍃
و# تربیت دینی و برخاسته از #شعوری خاص باعث شده بود كه در كنار تمام #فعالیتهای مسجد و #حضور در مراحل مختلف #انقلاب پا به پای #مردم او را در #جبهه دیگری نیز به #استادی برساند.
🍃🌷🍃
#علاقه زیادش به كسب #علم و #ادب او را به #استادی بیبدیل در تاریخ اسلام تبدیل كرده بود، كه با #ورودش به #سپاه و #كردستان و پس از آن در #دفاع مقدس همیشه برای #حضور او در #سنگرها و #پایگاهها مجادله بود.
🍃🌷🍃
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷