#حرف_مفت ۱ شوهر من وقتی که ازدواج کردیم منو خیلی دوست داشت اما به مرور زمان علاقه ش نسبت به من کم شد خودمم نمیدونم چرا اینجوری شد بارها و بارها به این موضوع فکر کردم‌ اما به نتیجه نرسیدم خدا بهمون دوتا بچه داد تنها نقطه مشترک من و همسرم این دوتا بچه بودن که وسط جنگ و دعوای ما بزرگ میشدن شوهرم اعتیاد پیدا کرده بود درسته که سرکار هم میرفت و خرجی میداد ولی اعتیادش و تامین مواد مخدرش اولویت اول زندگیش بود هر چقدر میگفتم ترک کن گوش نمیداد کافی بود یکم موادش اینور اونور بشه یا نتونه بخره روزگار من سیاه بود اما من دم نمیزدم و نمیذاشتم کسی بفهمه مخصوصا پدر مادرم جز اینکه غصه بخورن کاری از دستشون بر نمیومد گاهی برای دوتا از دوستانم درد دل میکردم دلم برای زندگیم میسوخت شوهرم شاید نسبت به من سرد شده بود ولی حداقل پدر بچه هام بود و نمیخواستم اب شدنش رو ببینم ادامه دارد کپی حرام

#حرف_مفت ۲ هر بار که مهربون میشد بهش میگفتم که بیا ترک کن با هم دوباره زندگیمون رو درست میکنیم اما گوش نمیداد و میگفت اعتیاد من ربطی به زندگیمون نداره و تو داری بزرگش میکنی، کم کم خانواده خودش متوجه اعتیادش شدن و انگشت اتهامشون اومد سمت من که تو معتادش کردی هر چی گفتم مگه من مواد فروشم؟ میگفتن نه تو معتادش کردی بعد که دیدن من بی تقصیرم و پسر خودشون خواسته معتاد بشه میگفتن از بس رفتی روی اعصابش به اعتیاد رو اورده، درک نمیکردم این حرفشون بیشتر توهین به پسر خودشون بود که یعنی انقدر شخصیتش سست هست که به راحتی خودش رو میبازه و سمت هر چیزی میره و فوری معتاد میشه . دیگه شنیدن این حرفها از دهن خانواده شوهرم برام عادی شده بود و اهمیت نمیدادم اصلا توجهی نمیکردم شوهرمم گاهی بهشون میگفت زنم بی تقصیره ولی متوجه نمیشدن ادامه دارد کپی حرام

#حرف_مفت ۳ یعنی نمیخواستن متوجه بشن ی روز خاله شوهرم روضه انداخته بود و منم دعوت بودم رفتم دیدم مادرشوهرمم هست بعد از روزه رو کرد به مردم و گفت خدا لعنت کنه عروسی رو که بچه ت رو معتاد میکنه مردم بگین امین من اصلا اهل جواب دادن نبودم یهو نمیدونم چی شد که گفتم خدا لعنت کنه کسیو که تهمت میزنه اصلا باشه من شوهرمو معتاد کردم برادرشوهرم که چند ساله معتاده مجرده چی؟ اونم حتما من معتاد کردم اره؟ توروخدا دست بردارید، بعدم اومدم خونه مون اون شب ی کتک از شوهرم خوردم ولی دهن مادرش بسته شد شش ماه گذشت ی روز شوهرم اومد گفت خسته شدم حالم از خودم بهم میخوره میخوام ترک کنم منم تشویقش کردم و کلی خوشحال شدم ادامه دارد کپی حرام

#حرف_مفت ۴ شام الویه درست کردم اما نخورد وسط حرفهاش متوجه شدم غروب با برادرش بودن با بچه ها غذا خوردیم که دیدم حالش خوب نیست بردمش دکتر بهش ی سروم زدن سرحال شد برادرش اومد پیشمون رفتم دستشویی برگشتم دیدم ی چیزی داد به شوهرم خورد و رفت دوباره شوهرم حالش بد شد و یکم بعد فوت کرد در جا برادرشوهرم توی بیمارستان شروع به کتک زدن من کرد و گفت تو کشتیش تو بهش سم دادی گفتم تو بهش ی چیزی دادی اما گردن نگرفت شوهرمو کالبد شکافی کردن و گفتن تو خونش مقدار زیادی متادون هست از اون به بعد خانواده ش شروع کردن به حرف دراوردن برای من به همه گفته بودن که سهیلا با چند تا مرد و پسر دوست بود چون شوهرش فهمید تو غذاش متادون ریخت بخوره بمیره یا میگفتن بخاطر خیانت های من شوهرم خود کشی کرده یکی دونفر مستقیم به روم اوردن و گفتن که تو شوهرتو کشتی تو روزهایی که منتظر بودم جسد شوهرمو تحویل بدن تا خاک سپاریش کنیم این حرفها بدترین چیزی بود که میتونستم بشنوم... ادامه دارد کپی‌حرام

#حرف_مفت بدتر از همه اینها رفتار خانواده شوهرم بود به جای اینکه منو دلداری بدن که شوهرم فوت شده بدتر هر روز ی تهمت جدید میزدن انگار نه انگار من ادمم و عزادار، فشار روانی روی من انقدر زیاد بود که اقدام به خودکشی کردم نمیتونستم تحمل کنم این رفتارها رو مخصوصا که ما توی روستا بودیم و همه مدام بهم تیکه مینداختن اگر توی ی شهر بزرگ بودیم کسی نمیشناختمون و بهم حرف نمیزد اقدام به خودکشی کردم که برادرم بزرگم سر رسید و منو نجات داد وقتی که حالمو دید منو برد خونه خودشون، خبر رسید جسد شوهرم رو تحویل دادن و میخوان به خاک بسپارنش منم رفتم حال خیلی بدی داشتم ولی مادرشوهرم سر خاک همش به من فحش میداد و منو مقصر میدونست ادامه دارد کپی حرام

#حرف_مفت انقدر حالم بد بود که جوابش رو ندم و هیچی نگم اون روز جهنمی هم تموم شد الان که این داستان رو میخونید تازه هفتمین روزی هست که همسرم فوت شده، میدونم خیلیاتون با عروساتون لج هستید گاهی خواسته یا ناخواسته عروس هاتون رو مقصر مشکلات پسراتون میدونید اما اینم ببینید اون ی دختر هست که به امید خوشبختی اومده تو زندگی پسرتون اگر پسرتون معتاد میشه از شخصیت ضعیف خودشه نه اینکه عروستون مقصر باشه اگر مشکلی هست فقط عروستون رو مقصر ندونید وقتی ی مردی میمیره بیچاره ترین فرد زندگیش همسرشه بدترین اسیب رو میبینه خواهش میکنم نمک لای زخم نباشید... ادامه دارد... کپی حرام

#حرف_مفت توی گزارش پزشکی قانونی اومده بود بخاطر اینکه شوهرم در حال ترک بود و متادون خونش پایین بود وقتی که فوت شده و کالبد و شکافیش کردن توی ازمایش نشون داد که متادون بدنش یهو زیاد شده و باعث سنگ‌کوبش شده ،معتادی که در حال ترکه یعنی هنوز کاملا ترک نکرده اگر مواد مصرف کنه احتمال سنگ کوبش زیاده، بعد از مراسمات یک روز قبل از هفتم شوهرم، پلیس همه کسانیکه روز فوت همسرم در بیمارستان کنارش بودیم خواست. و از هممون باز جویی کرد، پدر شوهر مادر شوهرم که فکر میکردن من بهش مواد دادم و باعث مرگش شده خیلی پیگیر بودن ، پلیس من رو باز داشت کرد. موقع اعتراف گفتم حالش خوب بود و برادرش بهش یه چیزی داد، و لی بعد از چک کردن دوربین های بیمارستان و شهادت یه پرستار که گفته بود من دیدیم ی چیز داده به برادرش و بعد اون حالش بد شد. اثبات شد که اون بهش مواد رسونده، و متهم به قتل برادرش شد، پدر شوهر و مادرشوهرم تا فهمیدن کار پسرشون بوده سریع رضایت دادن اما قاضی گفته بود به حکم مدعی العمومی برادرشوهرم باید زندانی بکشه پایان کپی حرام