eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
7.3هزار ویدیو
122 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 🟣شهید مدافع‌حرم ☂فرزند شهید نقل می‌کند: شهید بهرامی همیشه سعی می‌کرد همگی در صلح و آرامش باشند و اگر دو نفر کدورتی با هم داشتند، آنها را آشتی می‌داد. با بزرگ و کوچک طوری رفتار می‌کرد که هیچکس از پدرم رنجور نمی‌شد. زمانی که فردی را نصیحت می‌کرد، از ابراز پشیمانی و ناراحتی آن شخص نیز ناراحت می‌شد و با وی همدردی می‌کرد. ☂موقعی که پدرم در مناطق عملیاتی بانه کردستان بود، یک روز در زمانِ برگشت به استان زنجان، پدرم در اتوبوس، جوانی را می‌بیند که در خودش فرو رفته و ناراحت است. دلیل ناراحتی‌اش را می‌پرسد و متوجه می‌شود که آن جوان با خانواده خود قهر کرده است و قصد دارد شهرش را ترک کند. پدرم آن جوان را به خانه‌ی خودمان در خرمدره آورد و خیلی با او صحبت کرد و متوجه شد که فرزند کیست. با خانواده‌اش تماس گرفت که نگران نباشند و سرانجام این جوان را به کانون گرم خانواده‌اش بازگرداند. 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
‍🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ ✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۸ فروردین ماه سالروز شهادت مدافع حرم " قدرت الله عبودی " گرامی باد 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌺🍃🌸 💌 🌕شهید مدافع‌حرم قدرت الله عبودی ♨️خوابِ عجیبِ جانبازِ بی‌نام و نشان 💛همسر شهید نقل می‌کند: قدرت‌الله در جنگ ایران و عراق، از ناحیه‌ی شکم مجروح و شیمیایی هم شده بود. با هزینه‌ی شخصی، هزینه‌های درمان بیماری خود را پرداخت می‌کرد. ❣هروقت کسی به او می‌گفت پرونده‌ات را از اهواز بگیر و به شیراز بیاور تا حداقل، هزینه‌های درمانت را دولت بدهد، ناراحت می‌شد و می گفت: اینها یادگار هشت‌سال دفاع مقدس است و من با این زخم‌ها و دردها زندگی می‌کنم. حتی کارت جانبازی هم نداشت. همیشه خواهرش به او می‌گفت: جانباز بی‌نام و نشان! قدرت الله جوابش همیشه این بود که من برای خدا جنگیدم و خدا هم خودش هزینه درمانم را می‌رساند. 💛چندسال قبل از شهادتش بود که شبی از دردِ روده بی‌هوش شد! در رؤیا دیده بود که کنار رودخانه‌ای است و صدایی به او می‌گوید: کسی هست که می‌خواهد تو را درمان کند. او نیز به سمت صدا حرکت کرده بود و بُقعه‌ای نورانی دیده بود. پرسیده بود که اینجا کجاست؟ صدا می‌گوید: حرم ابوالفضل العباس علیه‌السلام است؛ برو و از آب آن رودخانه بخور که دردت درمان شود! ❣قدرت‌الله دست در رودخانه می‌کند اما ناگاه یاد حضرت عباس علیه‌السلام میفتد. به یاد لبِ تشنه آقا، آب را به رودخانه می‌ریزد و نمی‌نوشد. قدرت‌الله می‌گفت: هنگامی که از خواب بیدار شدم، آرامش بسیار عجیبی داشتم و دردم ساکت شده بود. 🦋🦋🦋
⚘﷽⚘ 💌 🌕شهید مدافع‌حرم محمدرضا دهقان ♨️مدافع‌حرمی با موهای اتوکشیده 🌻مادر شهید نقل می‌کند: وقتی می‌خواست به مسجد برود، بهترین لباس‌هایش را می‌پوشید. اگر در آن لحظات، کسی محمدرضا را می‌دید که داشت به موهایش اتو می‌کشید و لباس نو می‌پوشید یا کفشش را واکس می‌زد، فکر می‌کرد محمدرضا به مراسم عروسی می‌رود یا جایی دعوت است؛ درحالیکه می‌خواست به مسجد برود، نماز بخواند و برگردد. ❤️حرفش هم این بود که حزب‌اللهی باید شیک و مجلسی باشد. با دو کلمه شیک و مجلسی، همه آن فعالیت‌هایی را که می‌کرد، به طرف مقابلش نشان می‌داد. همیشه می‌گفتم تو می‌خواهی بروی نماز بخوانی و بیایی؛ اتوکشیدن مویت برای چیست؟ برای چی لباست را عوض می‌کنی؟ آخر کفشت نیاز به واکس ندارد! اصلا با دمپایی برو! 🌻می‌گفت من دلم می‌خواهد وقتی به عنوان یک بسیجی وارد مسجد می‌شوم و وقتی از در مسجد بیرون می‌آیم، اگر کسی من را دید،‌ نگوید که حزب‌اللهی‌ها را نگاه کن! همه شلخته‌اند! ببین همه‌شان پیراهن این مدلی دارند و کفششان لخ‌لخ می‌کند. 🎁 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🎈اللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🎈 🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 📨 🌹شهید مدافع‌حرم احمد قاسمی کرانی 🔷این مالِ مردمه! ❤️مادر شهید نقل می‌کند: احمد خیلی سرمایی بود. در حدّی که توی تابستون هم لباس زیاد می‌پوشید!! دوستانش می‌گفتند در سوریه، یک جاهایی مجبور بودیم در خونه‌ی مردم سوری سنگر بگیریم؛ خب به هرحال جنگ شهری بود و از طرفی وسایل مردم هنوز توی خونه‌ها بود. 💙احمد خیلی رعایت می‌کرد که به وسایل آسیبی نرسه! یک شب خیلی سردش بود و از سرما می‌لرزید؛ وقتی یه پتو از خونه سوری‌ها برداشتیم روش انداختیم، با ناراحتی ردش کرد و گفت نه، این مال مردمه! گفتیم خب میذاریم سر جاش ولی احمد قبول نکرد! 🎁 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🪁اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🪁 🦋🦋🦋
یاد خاطرات عاشقان خدا نام : منوچهر نام خانوادگی : سعیدی نام پــــدر : مرتضی نام جهادی : العباس تاریخ تولد : ۱۳۵۹/۰۷/۰۱ - قروه دیـن و مذهب : اسلام شیعه وضعیت تأهل : متأهل شـغل : پاسدار ملّیت : ایرانی تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۳/۱۰ - اَلرّمادی🇮🇶 مــزارکردستان روستای میهم قروه کتاب :حلقه‌ی وصل» 💌 🌹شهید مدافع‌حرم منوچهر سعیدی منوچهر ساعت یازده شب زنگ زد!📞 گفت: داداش امیر بیــــا ، باید جایی بریم مسیرش دوره نمی‌خوام تنها برم گفتم مگه کجا میخوای بــــری؟🧐 گفت: شهــــرری با موتــــــــور رفتیم💨🛵 خانه یک پیرزن و پیرمرد سالخورده👴🏻 سیستم گرمایشی آنها از کار افتاده بود🔥 بعد از مــــدتی مشکل را برطرف کردیم و برگشتیم🚶‍♂ در راه گفتــــم: داداش! تو چه تعهدی داری که نصــــف شب این همــــه راه رو می‌کوبــــی واســــه کــــار مــــردم، بدون این که دستمزدی دریافت کنی؟🤔 منوچهر گفت: این ها پدر و مادر شهید هستند اگه پســــرشــــان زنــــده بــــود، به ما احتیــــاج پیــــدا نمی‌کردنــد! پس ما وظیفه داریم به آنها کمک کنیم ما در قبــال شهــــــــدا مدیونیــــــــم♥️ 💬راوی: برادر شهید ....🕊🕊 🦋🦋🦋
📖 تقوای ایشون برای حقیر درس های زیادی داشت به کرات شاهد بودم با نهی از منکر خاص خودشون جلوی غیبت رو میگرفتند. 🔹اگر صحبت از فرد غایبی میشد، اگر فرد غایب رو می شناختند، به نحوی سعی میکردند او را تبرئه کنندمثلا اگر بدی او گفته میشد حاج رضا میگفت :"نه، حالا اینطور ها هم نیست..." ‼️اگر میدید بازهم جلسه به غیبت ادامه میدهد، بلند صلوات میفرستاد به طوری که همه ساکت شوند،باز اگر ادامه میدادند ایشون صلوات میفرستاد انقدرصلوات میفرستاد تا گوینده خجالت میکشید و ادامه نمیداد نهی از منکر ایشون هم غیر مستقیم بود که کسی ناراحت نشود،هم موثرواقع میشد.. 🖋 شهید همیشه روی آمادگی جسمانی خودشون کار میکردن هر روز به پیاده روی و ورزش می پرداختند از ایشون پرسیدیم که حاج آقا شما چرا انقدر ورزش می کنید که شهید فرزانه در پاسخ به ما گفتند: ما اگر اعتقادمون اینه امام زمان (عج) به سرباز نیاز دارند باید ورزش کنیم و از آمادگی جسمانی برخوردار باشیم چون آقا سرباز تنبل نمی خواهند. 🕊سالروزولادت: ۱۳۴۳/۳/۲۲ 🕊سالروزشهادت: ۱۳۹۴/۱۱/۲۲ مکان‌شهادت:حلب‌سوریه ..🌸🎉🌸 🦋🦋🦋
💌💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 💌 🌕شهید مدافع‌حرم هادی کجباف 🌻همسر شهید نقل می‌‌کند: زمانی که به سوریه رفته بودیم، تکفیری‌ها خیلی به حرم نزدیک شده بودند و صدای تیراندازی آنها به راحتی به گوش ما می‌رسید. یک‌بار حاج هادی ما را به بازار سوریه بُرد تا کمی روحیه‌ی ما عوض شود؛ وقتی آنجا رفتیم، من زنانِ بی‌حجابِ زیادی دیدم؛ واقعاً از دیدنِ این صحنه‌ها ناراحت شدم. به همسرم گفتم: «شما به خاطر اینها در این نبرد حاضر شده‌اید؟ من راضی نیستم تو یک لحظه دیگر اینجا باشی و خودت را به خطر بیندازی!» 🌻شهید کجباف بعداً برایم توضیح داد که ماندنش در سوریه برای دفاع از حریم اهل‌بیت علیهم‌السلام و به ویژه حرم مطهر حضرت زینب علیهاالسلام است و اینکه این چندنفر بی‌حجاب که همه‌ی مردم سوریه نیستند. او قانعم کرد که حضور رزمندگان اسلام برای مقابل با دسیسه‌های صهیونیسم و استکبار است و امروز سنگر اسلام در سوریه و عراق است. 🎁 شرمندہ ایم 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 💌 🔴شهید مدافع‌حرم ابراهیم اسمی پدر شهید نقل می‌کنند: یه‌روز با ابراهیم صحبت کردم و بهش گفتم: به دوستم گفته‌ام که پسر من ، ابراهیم ، مدافع‌حرم است. ابراهیم بعد از شنیدن این جمله چنان برافروخته شد و گفت: چرا به مردم میگویی من مدافع حرمم؟ من سربار مدافعان حرمم ؛ باباجان! مدافع‌ِ حرم‌بودن کار هر کسی نیست و لیاقت میخواهد و من سربار اهل بیت‌ام ، نَه مدافع‌حرم ! قول بده که زین پس به کسی نگویی من مدافع حرم هستم! نام : ابراهیم نام خانوادگی : اسمی نام پــــدر : مؤمنعلی تاریخ تولد : ۱۳۷۲/۰۳/۱۵ - فردیس🇮🇷 دیـن و مذهب : اسلام ، شیعه شـغل : پاسدار ملّیت : ایرانی تاریخ شهادت : ۱۳۹۹/۰۴/۱۷ - بوکمال🇸🇾 مزار:کرج،گلزارشهدای‌بهشت‌سکینه(س ) ...🕊🕊🌹🌹 •┈••✾•🌿 هدیه به روح پاک و معطر شهـدا صلوات🌷 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 💫اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ💫 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🌹🕊🥀🕊🌹🕊🥀 ✍📃 💐اوایل به خاطر فرزند کوچکمان می‌گفتم نرو اما می‌گفت: «اجازه بده من برم». به خاطر همین گفتم که برو و تو را به حضرت زینب(س)امانت می‌سپارم تا او ازتو مراقبت کند و از خداوند می‌خواهم صبر حضرت زینب(س) را به من هم عطا کند. من به دلم افتاده بود که حاج‌ سیدرضا در این راه به شهادت خواهد رسید. می‌دانستم اگر به سوریه برود دیگر برنمی‌گردد.من قبل از اینکه بخواهم با حاج‌ سیدرضا ازدواج کنم، به تمام این مسائل فکر کرده بودم و از همان اولین روز ازدواج و تشکیل زندگی مشترک آمادگی شنیدن خبر شهادت همسرم را داشتم. کاملاً آماده بودم در این راه هر اتفاقی برای حاج‌ سیدرضا بیفتد. 🌷حاج‌ سیدرضا سه بار به سوریه ‌رفت. اولین بار که اعزام شد، ۴۰ روز آنجا ماند و برگشت. دفعه دوم مجروح شد و در نهایت برای سومین بار در حلب سوریه به شهادت رسید.😭 ✏️راوی:همسر شهید 💐ولادت : ۱۳۴۸/۰۱/۱۵ شهرلیلان 🥀شهادت : ۱۳۹۵/۰۴/۲۳ حلب،سوریه 🌹🕊 ....🕊🕊🌹 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 📨 🔷او جزو سربازهای خودمان است 💐محمدتقی دریک خانواده متدیّن متولد شد که مادرش خانه‌دار و پدرش در اداره مخابرات کار می‌کرد. چهارماهه بود که پدرش در جنگ تحمیلی، مجروح می‌شود و محمدتقی از نظر جسمی ضعیف و مریض می‌شود. مادرش او را به بجنورد می‌آورد تا معالجه شود. به منزل شهید دفاع مقدس بهادری می‌آیند و مادرش می‌گوید که دکتر او را از معالجه‌ی بچه نااُمید کرده است! 💜«شهید نورالله جعفری»،دوست شهید بهادری،به پشت محمدتقی می زند و می‌گوید: «نه! او جزو سربازهای خودمان است و هیچ چیزش نمیشود ان‌شاءالله.» از آن روز به بعد، محمدتقی روزبه‌روز بهتر می‌شود و حالا پس از سی‌وچندسال از آن روز، در مزار شهدای درق، جایی بین شهیدان بهادری و جعفری آرام گرفته است. این‌ها انتخاب شده بودند و لیاقت شهادت را داشتند. 🎀🎈امروز روز تولد توست و ما هر روز بیش از پیش به این راز پی می ‌بریم ڪہ تــو خلـق شـــده ای تا راه آسمان را به ما نشان دهی ...💎 🌺 🌺 🎊💟 🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
📨 🌕شهید مدافع‌حرم رضا دامرودی 🎙راوے: همسر شهید 🦋رضا روی انتخاب اسم دخترش حساس بود؛ چون معنی و مفهوم اسم برایش مهم بود. بین اسامی، سه‌تا اسم گلچین شد و قرار شد بنویسیم و بگذاریم بین صفحات قرآن و یکی رو انتخاب کنیم. 🌻روز اول ماه رمضان، رضا یک‌دفعه گفت «دخترمون قراره تو ماه رمضان، ماه نیایش و بندگی به دنیا بیاد؛ «نیایش» هم اسم قشنگی هست.» برای اسم‌های دیگه چند وقت فکر کرده بودیم؛ اما این اسم ناخودآگاه به ذهن رضا آمد. نوشت و وسط قرآن گذاشت. 🦋یکی از کاغذها را برداشتم و آن را باز کردم؛ رویش نوشته بود «نیایش». هنوز هم آن چندتا اسم را که با دستخطّ رضا نوشته شده و وسط قرآن هست، دارم. نیایش، تنها یادگار رضا موقع شهادت پدرش فقط ۱۵ماهش بود. 🎂 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات ⭐️اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد⭐️ 🦋🦋🦋
‍ ‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 📨 🌕شهید مدافع‌حرم مهدی حسینی 🔷خط‌شکنی در حماه سوریه 🌟همرزم شهید روایت می‌کند: آقامهدی خیلی شجاع بود. آخرین روزهای مانده به شهادتش که اوضاع شهر حماه به هم ریخته بود، ما در مقرّ نیروهای مدافع‌حرم در نزدیکی منطقه جبل زین‌العابدین حضور داشتیم. مسلّحین خیلی سریع پیشروی می‌کردند و همه‌جا را تصرّف کرده بودند. 🦋بعد از ظهر بود که تکفیری‌ها تقریباً به یک‌کیلومتری ما رسیدند. مردم بومی هم در حال تخلیه‌ی منازل بودند و کلّ نیروها روحیه‌شون پایین اومده بود و اگر مقرّ ما از دست می‌رفت، انگار کلّ شهر حماه از دست رفته بود. 🌟در همین گیر و داد بودیم که دیدیم ماشین‌هایی با محمول توپ۲۳ با سرعتِ هرچه تمام به سمت دشمن در حال حرکت‌اند. از شجاعت این ماشین‌ها کلّ نیروهای‌مان روحیه‌ی عجیبی گرفتند و همگی توان دوباره ای بدست آوردند. طرّاح حرکت این ماشین‌ها آقا مهدی بود و خود آقامهدی در ماشین اول، پشت فرمان نشسته بود و خط‌شکنی می‌کرد. 🦋بعد از این حرکت و با پشتیبانی آتش این هشت ماشین و با حمله‌ی دوباره، نیروهای مدافع‌حرم موفق شدند تکفیری‌ها را به نقطه‌ی اوّل خودشون بازگردانند. 🎁 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🎊اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🎊 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•