💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊
●وقتے ضارب علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم، یک پیرمرد اومد گفت:
خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟
علی با همان بدن بی جان گفت:
حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم.
📎پ ن : 3 فروردین، سالروز آسمانی شدن شهید امر به معروف و نهی از منکر،
#علی_خلیلی را گرامی می داریم.
برای رهبرش نوشت:
آقا جان! من و هزاران من در برابر دردهای شما ساکت نمی نشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمی گذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد...
بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت
سر خمَ می سلامت شکند اگر سبویی
آن روزهای سخت
این حرف ها بوی جراحت میداد، بوی درد، بوی نای سوخته، بوی زخم شاهرگ...
علیِ قصهی ما
این حرف ها را نه از گوشهی امنِ احساس و شعار که وقتی عمل به تکلیف مؤمنانه کرد برای رهبرش نوشت و از او پرسید:آقاجان از من راضی هستی؟...
و چهار سال بعد، بهترین پاسخ را با تشییع بر شانه های سیاهپوش از عزای فاطمیه و آرام گرفتن در قطعه شهدا گرفت...
#شهید_علی_خلیلی
#سالروز_شهادت🌷🕊
#خاطره
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
خنده هـايت . . .
آنچنان جادو كند جانِ مرا
هر چه غـم آيد سرم
هرگــــز نبينم آفتى ..!
#پاسـدار_مدافـع_حـرم
#شهید_مهدی_لطفی_نیاسر
🔸 در محضـــر شهیـــد...
✍داداش مهدی خیلی دلداده امام رضا(ع) بود. یه روز ڪه عازم مشهدالرضا (ع) بودیم بهم گفت: می دونی چطوری باید زیارت کنی و از آقا حاجت طلب کنی؟ گفتم: چطور؟
🌼گفت: باید دو زانو روبه روی ضریح بشینی و سرت رو کج کنی، خیلی به آقا التماس کنی تا حاجتت رو بده، زود بلند نشی بری.
🌼فکر میکنم برات شهادتش رو هم همینجوری از امام رضا (ع) گرفت؛ چون قبل از آخرین سفر به سوریه، رفته بود پابوس امام رضا(ع).
#شهید_مهدی_لطفی_نیاسر
#راوی:خواهر شهید
#خاطره
🏵 شهید مدافع حرم محمدمهدی لطفی نیاسر
🔺تولد: 8 #دی 1361 / قم
♦️مسئولیت: رزمنده هوافضای سپاه
🔻شهادت: 20 #فروردین 1397/پایگاه هوایی T4 سوریه/ بدست رژیم صهیونیستی
#سالروزشهادت.....🕊🕊🌹🌹
#اندازهارادتتانبهشهداگل #صلواتهدیهکنید🥀
🦋الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
خاطره اۍ از شهید باکرۍ🌱
شهید مهدی باکری فرمانده دلیر لشکر ۳۱ عاشورا ،
بر اثر اصابت تیر
از ناحیه کتف مجروح شده بود.
یک روز تصمیم گرفت برای سرکشی و
کسب اطلاع از انبارهای لشکر بازدید کند.
مسئول انبار ، پیرمردی بود به نام حاج امر ا... با محاسنی سفید که با هشت جوان بسیجی در حال خالی کردن کامیون مهمات بود ،
او که آقا مهدی را نمی شناخت تا دید ایشان در کناری ایستاده و آن ها را تماشا می کند فریاد زد جوان چرا همین طور ایستاده ای و ما را نگاه می کنی بیا کمک کن بارها را خالی کنیم یادت باشد آمده ای جبهه که کار کنی شهید باکری با معصومیتی صمیمی پاسخ داد :
« بله چشم» و با آن کتف مجروح به حمل بار سنگین پرداخت نزدیکی های ظهر بود که حاج امرا... متوجه شد که او آقا مهدی فرمانده لشکر است بغض آلود برای معذرت خواهی جلو آمد که مهدی گفت : « حاج امر ا... من یک بسیجی ام .»
به مناسبتزادروزتولد🎈🎂🎈
تولدتمبارکعزیزآسمانی
شادی روح شهید عزیز فاتحه و صلوات+وعجل فرجهم
#شهید_مهدی_باکری
#خاطره
#سالروز_ولادت......🌸🎉🎉🌸
🦋🦋🦋
﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
خاطره اۍ از شهید باکرۍ🌱
شهید مهدی باکری فرمانده دلیر لشکر ۳۱ عاشورا ،
بر اثر اصابت تیر
از ناحیه کتف مجروح شده بود.
یک روز تصمیم گرفت برای سرکشی و
کسب اطلاع از انبارهای لشکر بازدید کند.
مسئول انبار ، پیرمردی بود به نام حاج امر ا... با محاسنی سفید که با هشت جوان بسیجی در حال خالی کردن کامیون مهمات بود ،
او که آقا مهدی را نمی شناخت تا دید ایشان در کناری ایستاده و آن ها را تماشا می کند فریاد زد جوان چرا همین طور ایستاده ای و ما را نگاه می کنی بیا کمک کن بارها را خالی کنیم یادت باشد آمده ای جبهه که کار کنی شهید باکری با معصومیتی صمیمی پاسخ داد :
« بله چشم» و با آن کتف مجروح به حمل بار سنگین پرداخت نزدیکی های ظهر بود که حاج امرا... متوجه شد که او آقا مهدی فرمانده لشکر است بغض آلود برای معذرت خواهی جلو آمد که مهدی گفت : « حاج امر ا... من یک بسیجی ام .»
به مناسبتزادروزتولد🎈🎂🎈
تولدتمبارکعزیزآسمانی
شادی روح شهید عزیز فاتحه و صلوات+وعجل فرجهم
#شهید_مهدی_باکری
#خاطره
#سالروز_ولادت......🌸🎉🎉🌸
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#خاطره
همیشه توی جیبش یه #زیارت_عاشورا داشت😊
کار هر روزش بود ؛
بعد هر نماز باید زیارت میخوند🌹🌹
حتی اگه خسته بود😐
حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد 🤔
شده بود تند میخوند ولی میخوند
همیشه بهش حسودیم میشد
تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام حسین (ع)
چی بود😭😭😭😭😭
🌹🌹🌹
#خاطره_دوست_و_همرزم_شهید
#شهید_علی_عابدینی
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🖌 #خاطره
ﻫﻤﺴﺮ #ﺷﻬﯿﺪ_ﻧﻮﯾﺪ_ﺻﻔﺮﯼ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪﻥ ﺻﯿﻐﻪ ﻣﺤﺮمیت ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺭ ﻣﺰﺍﺭ ﻣﻄﻬﺮ ﺷﻬﺪﺍ ﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ماندنی ﻗﺮﺍﺋﺖ ﺧﻄﺒﻪ ﻋﻘﺪﺷﺎﻥ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ :
ﺳﺎﻝ 95 ، ﺩﺭ ﺳﺎﻟﺮﻭﺯ ﻣﯿﻼﺩ ﭘﺮﺑﺮﮐﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﺴﮑﺮﯼ (ع) ، ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺭ ﺷﻬﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻄﺒﻪ ﻣﺤﺮﻣﯿﺘﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪ . ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺑﻬﺸﺖ ﺷﻬﺪﺍ، ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ😊 ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ . ﺑﺎﻫﻢ ﻋﻬﺪ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻭ ﮐﻤﮏ ﺣﺎﻝ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺍﻭ ...
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﺼﺎﺩﻑ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺳﺎﻟﺮﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﻗﻤﺮﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺪﺍﻓﻊ ﺣﺮﻡ، ﺭﺳﻮﻝ ﺧﻠﯿﻠﯽ ﻭ ﺍﺭﺍﺩﺕ ﻫﺮ ﺩﻭﯼ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ،🌹 ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﻭﭼﻨﺪﺍﻥ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻧﺪﻧﯽﺗﺮ ﮐﺮﺩ . ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺤﺮﻣﯿﺖ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﺷﻬﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ .🕊 ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺣﺘﯽ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻡ . ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺑﯿﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺗﺮﺍﻓﯿﮑﯽ ﺷﺪﻩ 😊...
ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻭﺻﺎﻟﺖ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ، ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺭ ﺟﺎﻧﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﻝ ﻣﺮﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺸﺖ، ﺁﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩﻩ....🧡
#شهید_نوید_صفری🌺
#همسران_شهدا🌺
#سالروزولادت..🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸
🦋🦋🦋
پیــرمرد گـــمنام
✍هر چقدر تقلا مے ڪردیم، #اسمش را نمے گفت. فقط وقتے با اصرارهاے ما مواجه مے شد مے گفت:بسیجے ام…پیرمردے گندمگون و چهار شانه بود.
یڪ بار ڪه براے #مرخصے رفته بودم قم،تو خیابان دیدمش. ڪنجڪاو شدم. #دنبالش ڪردم.رسیدم به یڪے از محله هاے فقیر نشین همین ڪه خواست در خانه را باز ڪند، من را دید. #رنگش پرید.لبخندے زد و با محبت مرا به داخل تعارف ڪرد.
پیرزنےنابینا به استقبال من آمد.پیرمرد گفت: همسرم است،تنها #فرزندمان ڪه #شهید شد،حتے #خاڪسترے هم از جنازه اش نیامد. مادرش آنقدر #گریه ڪرد که #نابینا شد. بعد هم به من گفت: برو نگذار تا #اسلحه ے پسرم زمین بماند.
پیرمرد چند ماه بعد تو عملیات #مفقودالاثر شد. وقتے برای بردن خبر پیرمرد،به همان محله رفتم اطلاعیه #فوت پیرزن،من را پشت در میخکوب ڪرد…
پ.ن:خدایاڪمڪ ڪن شـرمنـده ے شهـدا نشیم😔
#خاطره
منبع: ڪتاب بچه هاے محله توومن
🦋🦋🦋
👈 بـرای خـدا ڪار ڪنید
🍁یاد #شهید_رجبی بخیر ڪه پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت ڪسی دیگر پرداخت میڪند.
🍁یاد #شهید_بابایی بخیر ڪه یڪی از دوستانش تعریف میڪرد ڪه : دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده ڪه معلوله ... شناختمش و رفتم جلو ڪه ببینم چه خبره ڪه فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !!
🍁یاد #شهیدحسین_خرازی بخیر ڪه قمقمه آبش را در حالی ڪکه خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت ڪه کامش از تشنگی به هم نچسبه !!
🍁یاد #شهیدمهدی_باڪری بخیر ڪه انبار دار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر ڪار میڪنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باڪریه ڪه صورتشو پوشونده ڪسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !!
🍁آره #یاد_خیلی_شهدا به خیر ڪه خیلی چیزها به ما یاد دادند ڪه بدون چشم داشت و تلافی ڪمڪ ڪنیم و بفهمیم دیگران رو، اگر کاری میکنیم فقط واسه #رضـای_خـدا باشه و 👌هـر چیزی رو به دید خودمون تفسیـر نڪنیم !!
#خاطره
#اخلاص
#مردان_بی_ادعا
🦋🦋🦋
#قسمت_۲
#خاطره ای جالب #شهید حسن علاء نجمه با کودکان #معصوم سوری:در یکی از روز های بسیار سرد زمستان،یکی از کودکان سوری به سوی مکانی که رزمندگان و مجاهدان در آنجا جمع بودندرفت و آنجا با #شهید علاءحسن نجمه روبرو شد.
آن کودک از #شهیدعلاءخواست تا در مقابل مقداری غذا،به آنها در #تمیز کردن خانه ی شان کمک کند.
#شهیدعلاءبه خانه کودکان رفت اما آنچه که آنها مقابل کمک به او پیشنهاد کرده بود را نپذیرفت.در آن روز های سرد زمستان سوریه،#علاءآستین ها و پاچه های شلوارش را بالا زد و به شستن کف خانه و نظافت کردن منزل خانواده سوری مشغول شد.
زمانی که یکی از دوستان#علاءاز اوپرسید:که در این هوای بسیار سرد مشغول چه کاریست ، او اینگونه جواب داد:#این کودکان قلبم را آتش زدند؛ می خواهم #حال درونی آنها را برای لحظاتی احساس کنم.
#علاء جوان و شاداب که علاقه فراوانی هم به عکاسی داشت،#دوربین خود را برداشت و با او همراه شد.
قلب مهربان و پاک این #شهید او را به سوی این کودک پاک و معصوم گویی رنج و دردی هزار ساله در دل دارند؛#علاءسعی می کرد با دقایقی در کنار آنها بودن بتواند #حس غریب آنها را از عمق جان #احساس کند.
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#خـاطره
بهنام بعدازتعویض پرچم نزدماآمده بود؛
پرچمی که بازیرکی ونامحسوس ازبالای ساختمان اشغال شده توسط بعثی ها،پایین آورده بود.
دست اوهنگام تعویض پرچم به دلیل ضخامت طناب وسرعتی که درپایین کشیدن پرچم عراق وبالا بردن پرچم کشورمان داشت،مجروح شده بود.
به گروهبان مقدم گفتم باندبیاورد ودست بهنام راپانسمان کند،امابهنام اجازه پانسمان دستش رانمیداد.بادویدن به دورمن،مقدم رابه دنبال خودمیکشاندگفتم:"چرا نمیایستیمیخواهدپانسمانت کندتازخمت چرک نکند."
گفت:"باندرابگذاریدبرای سربازانی که مادرندارندوتیرمیخورند."
هرچه سعی کردیم اجازه نداددستش راببندیم.اویک مشت خاک روی دستش ریخت و رفت.
۲۸ مهر ماه سالروز شهادت
#شهید_نوجوان_بهنام_محمدی
بزرگ مرد ڪوچکی ڪہ ثابت ڪرد
در ره عشق سزاوارتر از صد مرد است ...
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
#خاطره
⚘پدر شهید:
🌷آرمان که مریض شده بود، بردمش پیش دکتر؛ تا فهمید دکتر خانم هست و میخواد آرمان رو معاینه بکنه، گفت من نمیام.
گفتم: پسرم این خانم دکتر هستند، میخوان فقط معاینه ات بکنند.
گفت: نه پدرجان! طبق فتوای حضرت آقا تا وقتی که میشه به پزشک محرم مراجعه کرد نباید پیش پزشک نامحرم رفت...
#شهیدآرمان #آرمانشهید🌷
🕊#شهید #آرمان_علی_وردی
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
خنده هـايت . . .
آنچنان جادو كند جانِ مرا
هر چه غـم آيد سرم
هرگــــز نبينم آفتى ..!
#پاسـدار_مدافـع_حـرم
#شهید_مهدی_لطفی_نیاسر
🔸 در محضـــر شهیـــد...
✍داداش مهدی خیلی دلداده امام رضا(ع) بود. یه روز ڪه عازم مشهدالرضا (ع) بودیم بهم گفت: می دونی چطوری باید زیارت کنی و از آقا حاجت طلب کنی؟ گفتم: چطور؟
🌼گفت: باید دو زانو روبه روی ضریح بشینی و سرت رو کج کنی، خیلی به آقا التماس کنی تا حاجتت رو بده، زود بلند نشی بری.
🌼فکر میکنم برات شهادتش رو هم همینجوری از امام رضا (ع) گرفت؛ چون قبل از آخرین سفر به سوریه، رفته بود پابوس امام رضا(ع).
#شهید_مهدی_لطفی_نیاسر
#راوی:خواهر شهید
#خاطره
🏵 شهید مدافع حرم محمدمهدی لطفی نیاسر
🔺تولد: 8 #دی 1361 / قم
♦️مسئولیت: رزمنده هوافضای سپاه
🔻شهادت: 20 #فروردین 1397/پایگاه هوایی T4 سوریه/ بدست رژیم صهیونیستی
#سالروز ولادت .....🕊🕊🌹🌹
#روحشان #شاد و #یادشان #گرامی باد.
─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─
#بــرایشــادیروحــشان
🦋🦋🦋
"#صلوات"
اللَّهمَّﷺصَلِّﷺعَلَىﷺمُحمَّـدٍﷺوآلﷺِمُحَمَّد
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷