•
•
#دمیباشھدا🕊
آسیدمجتبی خیلی حضرتزهرا«س» رو دوست داشت؛ یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد با نگرانی رفتم سراغشو دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده،دستش هم بھ پهلوش گذاشته و از درد دور خودش میپیچه بلند بلند هم داد میزد...
آخ پهلوم...چند دقیقه بعد آروم شد؛
گفتم چته مادر!چی شده؟
گفت: مادر جان !از خدا خواستم دردی کھ حضرت زهرا«س» بین در و دیوار کشید رو بھِم بچشونه...
الان بھم نشونداد؛خیلیدردداشتمادر ...
خیلی...💔
#شھیدآسیدمجتبیعلمدار
.
.
🦋🦋🦋
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
•
•
#دمیباشھدا🕊
آسیدمجتبی خیلی حضرتزهرا«س» رو دوست داشت؛ یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد با نگرانی رفتم سراغشو دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده،دستش هم بھ پهلوش گذاشته و از درد دور خودش میپیچه بلند بلند هم داد میزد...
آخ پهلوم...چند دقیقه بعد آروم شد؛
گفتم چته مادر!چی شده؟
گفت: مادر جان !از خدا خواستم دردی کھ حضرت زهرا«س» بین در و دیوار کشید رو بھِم بچشونه...
الان بھم نشونداد؛خیلیدردداشتمادر ...
خیلی...💔
#شھیدآسیدمجتبیعلمدار
.
. الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
#سلام_صبح_ادینه_تون__بخیر
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
🦋🦋🦋
•
•
#دمیباشھدا🕊
آسیدمجتبی خیلی حضرتزهرا«س» رو دوست داشت؛ یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد با نگرانی رفتم سراغشو دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده،دستش هم بھ پهلوش گذاشته و از درد دور خودش میپیچه بلند بلند هم داد میزد...
آخ پهلوم...چند دقیقه بعد آروم شد؛
گفتم چته مادر!چی شده؟
گفت: مادر جان !از خدا خواستم دردی کھ حضرت زهرا«س» بین در و دیوار کشید رو بھِم بچشونه...
الان بھم نشونداد؛خیلیدردداشتمادر ...
خیلی...💔
#شھیدآسیدمجتبیعلمدار
.
. الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمد
•
•
#دمیباشھدا🕊
آسیدمجتبی خیلی حضرتزهرا«س» رو دوست داشت؛ یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد با نگرانی رفتم سراغشو دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده،دستش هم بھ پهلوش گذاشته و از درد دور خودش میپیچه بلند بلند هم داد میزد...
آخ پهلوم...چند دقیقه بعد آروم شد؛
گفتم چته مادر!چی شده؟
گفت: مادر جان !از خدا خواستم دردی کھ حضرت زهرا«س» بین در و دیوار کشید رو بھِم بچشونه...
الان بھم نشونداد؛خیلیدردداشتمادر ...
خیلی...💔
#شھیدآسیدمجتبیعلمدار
.
. الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمد
•
•
#دمیباشھدا🕊
آسیدمجتبی خیلی حضرتزهرا«س» رو دوست داشت؛ یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد با نگرانی رفتم سراغشو دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده،دستش هم بھ پهلوش گذاشته و از درد دور خودش میپیچه بلند بلند هم داد میزد...
آخ پهلوم...چند دقیقه بعد آروم شد؛
گفتم چته مادر!چی شده؟
گفت: مادر جان !از خدا خواستم دردی کھ حضرت زهرا«س» بین در و دیوار کشید رو بھِم بچشونه...
الان بھم نشونداد؛خیلیدردداشتمادر ...
خیلی...💔
#شھیدآسیدمجتبیعلمدار
.
. الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمد