#سازش 1
چهار سال از ازدواج و زندگی مشترکمون میگذره و الان یه پسر دوساله داریم.
شوهرم سجاد یک سال از من کوچیکتر بود وقتی که اومد خواستگاری مهرش به دلم نشست . حقوقش خیلی کمتر از من بود اما همون موقع باهم قول و قرار گذاشتیم که به هم تو مخارج خونه کمک کنیم و منم اضافی حقوقمو پس انداز کنم برای خودم.
مادرم از اول به ازدواجمون مخالف بود. میگفت مدرکش و پایه حقوقش از توکمتره و بعدا تو زندگی به مشکل برمیخورین اما من که از سجاد خوشم اومده بود جوابم مثبت بود.
به پدرم گفتم بهشون بگه جواب ما مثبته پدرم گفت که یه مدت صبرکنم و خوب فکرامو بکنم اما من تصمیمو گرفته بودم و سجاد رو به عنوان شریک زندگیم انتخاب کرده بودم.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#سازش 2
نامزدی کردیم و دو سال دوران نامزدی و شناختمون از هم شد . تو این مدت شناخت کافی از مادرش پیدا کردم مادرش همش دنبال پول سجاد بود. سجاد هم براش پول میفرستاد. وقتی هم که اعتراض میکردم میگفت که به هرحال مادرمه و کسی رو نداره مجبورم که خرجشو بدم.
ازدواج کردیم هنوز هم برای مادرش پول میفرستاد. دو سال بعدش که پسرم امیرعلی به دنیا اومد به سجاد گفتم الان دیگه مخارج بچه مون هم هست کلی وام و قرض هم داریم بهتره که مادرت فکر منبع درآمدی برای خودش باشه گفت باشه عزیزم نگران نباش من همه چيز رو ردیف می کنم.
ولی چه فایده بازم ادامه داشت و متوجه میشدم که یواشکی برای مادرش پول میفرسته. کاری هم که از دستم برنمیاومد!
ادامه دارد.
کپی حرام.
#سازش 3
امیر علی رو خوابوندم و از اتاق بیرون اومدم. سجاد دیر کرده بود. همیشه این موقع خونه بود.
به سمت گوشیم رفتم تا باهاش تماس بگیرم. گوشی رو برداشتم اما با زنگ خوردنش دست نگه داشتم.
شماره ناشناس روی گوشی افتاده بود و یکم به ذهنم فشار آوردم به یاد آوردم که شماره بانکه.
سریع وصل کردم و گوشی رو نزدیک گوشم بردم._ الو.
_ الو سلام..خانم تاجیک خوب هستین؟
_ بله ممنون..بفرمایید کاری داشتین؟
_خانم تاجیک قسط دو ماهتون عقب افتاده گفتم که بهتون یاد آوری کنم.
لب پایینمو به دندون گزیدم. چطور همچین چیزی ممکنه؟ مگه پولو با سجاد نریختیم سرحساب که موقع قسط پرداخت کنه. الان چی میگه؟
ادامه دارد.
کپی حرام.
#سازش 4
به حرف اومدم و گفتم _ خانم شما مطمئنید؟
_ بله آقای محبی گفتم تماس بگیرم و قسطهای به تاخیر افتاده رو بهتون یاد آوری شم.
نمیفهمیدم پس اون پولی که جدا گذاشتیم و سجاد گفت باهاش اقساط رو پرداخت کرده کجا رفته؟
تماس رو قطع کردم و به فکر فرو رفتم. چه بلایی سر اون پول اومده؟
میترسیدم از چیزی که به ذهنم میاومد! نکنه همه پولو برای مادرش خرجکرده؟
کلافه پوفی کشیدم و تا اومدن سجاد صبر کردم.
سجاد که از راه رسید از جام پاشدم.
با لبخندی گفت _ سلام عزیزم خوبی؟
حرفی نزدم که ادامه داد_ ببخشید اگه یه خورده دیر کردم یه کاری پیش اومد.
بی اهمیت بهش با عصبانیت لب زدم_سجاد پول اقساط وام رو چیکار کردی؟
ادامه دارد.
کپی حرام.
#سازش 5
خودشو بهم رسوند و با ابروی بالا افتاده ای گفت_ از چی حرف میزنی عزیزم؟
شمرده شمرده گفتم-سئوالم خیلی واضع و روشنه میگم پولی که برای اقساط گذاشتیم رو چیکار کردی؟
سجاد که مشخص بود ترسیده اما سعی می کرد خودشو عادی نشون بده.
با کمی من من گفت_ اقساط رو پرداخت کردم دیگه.
صدامو بالا بردم_ پس چرا از بانک زنگ زدن که دو قسط وام عقب افتاده؟
سجاد راستشو بگو چیکار کردی با پول؟
سجاد که دیگه راه فرار نداشت گردن گرفت اما با لحن طلبکارانه گفت_ آره برداشتم چون لازم داشتم! اما خودم پسش میدم.
اوفی گفتم و بعد ادامه دادم _ آخه سجاد جان میخوای از کجا بیاری اون همه پول رو؟ بیست و دو میلیون کم پولیه؟
ما همینطوریشم کمتر میخوری کمتر میپوشیم یه خاطر پول قسط وام بعد تو بردی دادی مادرت؟
ادامه دارد.
کپی حرام.
#سازش 6
با کلافگی گفت_ مادرم یه پولی احتیاج داشت منم مجبور شدم دست به اون پول بزنم اما برش می گردونم لیلا.
_من کاری به اون پول ندارم سجاد فقط تو یه نگاه به زندگی خودمون بنداز به پسرمون. دوتامون صبح تا شب ميريم سر کار مادر بیچاره من هرروز امیر علی رو نگه می داره! آخرش حتی یه قرون هم پس انداز نداریم برای آینده مون!
با تحکم بهش گفتم خوب فکراشو بکنه اگه بخواد به این وضع ادامه بده من دیگه نمیتونم این زندگی رو ادامه بده.
دو سه ماهی از اون بحثمون گذشت و متوجه شدم سجاد دیگه پولی به مادرش نمیده. مطمئن بودم که حرفام روش اثر میذاره و همین طور هم شد.
اقساط عقب افتاده رو با کمک هم پرداخت کردیم و خداروشکر که از اون موقع سجاد دیگه ماهانه فقط مبلغ کمی رو به عنوان کمک خرجی به مادرش میداد.
ادامه دارد.
کپی حرام.