eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
7.3هزار ویدیو
122 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
چند ماه از عقدمون گذشت اوایل همه چیز خوب بود و تنها چیزی که اذیتم می‌کرد این بود که حقیقت رو به خانواده‌ام نمی‌گفتم‌ مامان هم به کلاً به رفتارام مشکوک شده بود می‌گفت: تو که درس دانشگاهت تموم شده. کجا میری؟ به بهزاد گفتم مامانم بهم شک کرده، زودتر بیا خواستگاری تا من لو نرفتم بهزاد پیشنهاد داد که بهش بگم یه کار پیدا کردم و میرم سر کار اما نمی‌خواستم یه دروغ دیگه بیاد روی دروغم به اندازه کافی خودمو توی دروغ غرق کرده بودم. ‌ با بهزاد خوشبخت بودم اما دروغهایی که تحویل خانواده‌ام داده بودم باعث عذاب وجدانم شده بود. بهزاد تو این مدت سعی می‌کرد که باهام بیش از حد صمیمی بشه، اما من اجازه نمی‌دادم. ادامه دارد. کپی حرام.