#فضولی ۱
بچه که بودم مادرم تاکید داشت که نباید به کار کسی کار داشته باشیم و باید سرمون به کار خودمون باشه من خیلی به حرفهاش گوش میدادم اما خواهرم باهاش مخالفت میکرد و میگفت که مگه چی میشه که ما بدونیم مردم چیکار میکنن من دلم میخواد بدونم همه چیکار میکنن و سر در بیارم آدم چیزی یاد میگیره و کسب تجربه میکنه اما مادرم میگفت که این حرف اشتباهه و نباید سرتون به کار بقیه باشه خواهرمم با اون سن کمش زیر بار نمیرفت سالها گذشت و ما بزرگ شدیم و هر کدوم صاحب زندگی و بچه بودیم من راه مادرم رو پیش گرفتم اما بر عکس خواهرم همش دنبال این بود ببینه کی چیکار میکنه یا یکی ی چیزی میخرید ببینه از کجا خریده و چند خریده، خب خیلیا بدشون میومد. ی روز رفتیم خونه برادرم و گیر داد به برادرزاده مون که سنت رفته بالا و باید شوهر کنی چرا مجردی نکنه خواستگار نداری...
ادامه دارد
کپی حرام
#فضولی ۲
زن داداشم بدش اومد ولی به رو نیاورد یعنی از ترس داداشم جرات نکرد حرف بزنه دلم برای برادرزاده م سوخت خیلی ناراحت شد و واضح بود که خوشش نیومده به شوخی گفتم علف باید به دهن بزی شیرین بیاد حتما هنوز اونی که میخواد و مد نظرشه نیومده یهو خواهرم گفت این دیگه علف نیست والا شده تنه درخت شاید خواستگار نداره دیدم حریف زبونش نمیشم دیگه ادامه ندادم کلا تو هر مجلسی میرفتیم به کار همه کار داشت ی روز زن داداشم نشست کنارم و بهم گفت به خواهرت بگو دست از سر دختر من برداره چیکار داره که کی میاد خواستگاریش یا نه دخترم خیلی غصه میخوره روش نمیشه هیچ جا بره میگه همش عمه دنبالم میگرده ی جا پیدام کنه حرف بارم کنه
ادامه دارد
کپی حرام
#فضولی ۳
نمیدونستم چی بگم ولی خیلی دلم برای برادرزادم سوخت به زن داداشم گفتم که من با خواهرم صحبت میکنم و نگران نباش اونم رفت، چند روز بعدش رفتم خونه خواهرمو بهش گفتم که چرا همش سرت تو زندگی بقیه است دست از سر این بچه بردار خوبه بره زن یکی بشه که دوسش نداره و بدبخت بشه تو چیکار داری زندگی خودشه دلش نمیخواد ازدواج کنه خواهرم گفت من کار دارم و خوب میکنم که حرف میزنم به تو هم ربطی نداره گفتم اتفاقاً حرف ما هم همینه میخوایم بهت بفهممونیم که سرت باید به کار خودت باشه و به کار بقیه کار نداشته باشی چیکار اون بچه داری بهم گفت هر کاری دلم بخواد میکنم الانم از خونه من برو بیرون موقعی که خواستم بیام بیرون رو کردم بهش و گفتم وقتی انقدر به کار بقیه کار داری شک نکن که خدام یه کاری میکنه حرف خودت بشه نقل مجالسو همه سرشون به کارت باشه
ادامه دارد
کپی حرام
#فضولی ۵
جواب زیاد داشتم ولی توی جمع هیچی بهش نگفتم اون شب خیلی ناراحت و دلخور از اونجا رفت همه از دستش شاکی بودن و میگفتن که یه عمره سرش توی کار و زندگی ماست که ما چیکار میکنیم و کی میریم و کجا میریم حالا که یه ماجرایی برای خودش پیش اومده اینجوری میکنه اون شب هیچی توی جمع نگفتم و فرداش رفتم خونه خواهرم خیلی ناراحت بود منتظر بود که منم بهش سرکوفت بزنم هیچی بهش نگفتم فقط حرفای بقیه رو گفتم و گفتم ببین همیشه قرار نیستش که همه یه ماجرایی داشته باشن و ما بپرسیم یه روزی میرسه که ما خودمون یه داستانی داریم که نمیخوایم بقیه بفهمن خواهرم خیلی ناراحت بود گفت پشیمونم تازه الان میفهمم که بقیه از دست من چی میکشیدن دلم براش سوخت دختر خواهرم طلاقش را گرفت و برگشت خونه خواهرم از اونورم خواهرم یاد گرفت و عادت کرد که دیگه سرش به کار مردم نباشه و فضولی نکنه
پایان
کپی حرام