#لطف_پروردگار ۱
پدرم وقتی که بچه بودم توی یک تصادف آسیب بدی دیده و چون که موقع رسوندنش به بیمارستان خیلی جابجاش میکنن و دیر میرسوننش پدرم کسی هم که زده بود به بابام فرار میکنه و عملاً چیزی دست ما رو نگرفت جز غم و اندوه از دست دادن پدر، مادرم بعد از مرگ بابام خیلی تلاش کرد که ما چند تا بچهاش کمبودی نداشته باشیم عملاً برای ما شد هم پدر هم مادر خیلی کار میکرد و زحمت میکشید خونههای مردم رو تمیز میکرد یا از سالمندان نگهداری میکرد من چون پسر بزرگش بودم خیلی خوب یادمه برعکس خواهر و برادرام، همیشه به ما میگفت من کار میکنم که شماها راحت زندگی کنید شما هم وقتی بزرگ شدید درس بخونید و به یه جایی برسید نشید مثل من
ادامه دارد
کپی حرام
#لطف_پروردگار ۲
خودم خیلی غصه می خوردم که مادرم انقدر داره کار میکنه و هیچ کاری از دست من بر نمیاد نمیدونستم باید چیکار کنم برای همین فقط درس میخوندم سنم اونقدری نبود که کسی سر کار راهم بده شاگرد زرنگ مدرسه بودم و درسم رو حسابی میخوندم مامانمم وقتی میومد مدرسه از درسم بپرسه می فهمید که معلم ازم راضیه حسابی خوشحال میشد و میگفت آفرین پسرم سربلندم کردی سالها به همین شکل گذشت تا اینکه ما بزرگ شدیم وقتی که بزرگتر شدم شروع کردم به کار کردن پیش سرکارگرای مختلف کارگری میکرد خیلی سخت بود دوست داشتم درسم رو ادامه بدم اما امکانش برام وجود نداشت خواهرا و برادرام سنشون کم بوده نمیتونستن برن سر کار، منم شده بودم کمک خرجی مادرم باید یکی تو مخارج بهش کمک میکرد
ادامه دارد
کپی حرام
#لطف_پروردگار ۳
یه روز که حسابی کار کرده بودم و خسته شده بودم نشسته بودم تو محل کارم صاحب کار اومد بهم نگاه کرد اوسا بهم گفت پاشو دیگه نشستن بسه به زحمت بلند شدم سرکارگره بهم گفت اگه درست رو میخوندی الان مجبور نبودی اینجا حمالی کنی و انقدر بهت فشار بیاد بهش گفتم من بابام وقتی بچه بودم توی یه تصادف مرده مادرم تمام این سالها تو خونههای مردم کار کرده خرجمونو داده منم دوست دارم درسمو بخونم توی مدرسمونم شاگرد اول بودم ولی چون که پول نداریم و باید کمک مادرم مخارج خونه رو بدم نمیتونم فعلاً درس بخونم شاید اصلاً نتونم درس بخونم ولی همین که یه باری رو از روی دوش مادرم برمیدارم برام بسه
ادامه دارد
کپی حرام
#لطف_پروردگار ۴
اون مرد فقط خیره بهم نگاه کرد و هیچی نگفت خودم مشغول به کار شدم اون روز وقتی که میخواستم برگردم خونه صابکار جلوم رو گرفت و گفت من خیلی به حرفات گوش کردم فکر کردم خیلی ناراحت شدم برای شرایطی که داری فکر میکردم اثر تنبلی و تنپروری که درس نخونی به این روز افتادی من یه نذری دارم که دست یه نفرو بگیرم چی بهتر از اینکه الان دست تو بگیرم که بتونی درس بخونی و کمک خانوادت باشی اگر میخوای درس بخونی من تمام مخارج درست و کمک قرضی که الان داری به خانوادت میکنی رو میدم برو و به به حرفام فکر کن اگر میخوای درس بخونی بیا سراغم ولی یه شرطی داره اونم اینکه باید همیشه شاگرد اول بشی
#لطف_پروردگار ۵
تا خونه به حرفای او نه نه فکر کردم که چه تصمیمی بگیرم شب که برای مادرم تعریف کردم بهم گفت که منم موافقم و ازت تا جایی که بتونم حمایت میکنم فردا که رفتم سر کار به اون مرد گفتمو اونم استقبال کرد از فردای همون روز خودم رو آماده کردم برای کنکور و تونستم یه رتبه خیلی خوب رو قبول بشم الان چندین سال گذشته بود من جراح جراح مغز شدم ببینم اگر یکی مشکل مالی داره �ش حمایت میکنم و رایگان درمانش میکنم تمام موفقیت الانم رو مدیون اون مردی هستم که ازم حمایت مالی کرد و کمکم کرد که درس بخونم خدا را شکر
پایان
کپی حرام