eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.2هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
6.2هزار ویدیو
99 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
من سمیرا هستم ، سال اول ازدواج من و محمد یک سال پر از چالش و عشق و لحظه های فوق العاده بود. ما بعد از نزدیک به یک سال ، دوران عقد و نامزدی ، توانستیم با هم به زیر یک سقف برویم و البته چون من و محمد از دو فرهنگ متفاوت بودیم ، طبیعتا مشکلات زیادی بر سر راهمان قرار داشت اما می توان گفت که با وجود همه مشکلات و تضادهای فرهنگی ، بازهم سال اول ازدواجمان یک سال پر خاطره و شیرین بود. هر دوی ما از کنار هم بودنمان لذت می بردیم و هیچ چیزی نمی توانست بین ما فاصله ایجاد کند. دقیقا یک سال از اولین سالگرد ازدواجمان گذشت که محمد بطور غیر مستقیم به من گفت که دلش میخواهد پدر شود ولی من مخالفت کردم و بعد از آن هروقت مخمد راجع به بچه دار شدن حرف میزد من طفره میرفتم .من احساس می کردم که تازه ، توانستم طعم خوشبختی و عشق را به خوبی احساس کنم و فکر می کردم اگر این خوشبختی همیشه به این شکل بین من و محمد وجود داشته باشد، دلیلی ندارد که خودم را برای به دنیا آوردن بچه ، به زحمت و دردسر بیندازم. راستش ، آن روزها احساس می کردم که هیچ وقت به وجود فرزند ، نیازی نداشته باشم علی الخصوص به خاطر اینکه برای بارداری و شیردهی  هم آزادی های کنونی ام را ازدست می دادم و هم از لحاظ جسمی و اضافه وزن ، به زحمت می افتادم. ادامه دارد... کپی حرام.
سه سال از زندگی مشترکمان گذشت و محد بخاطر آرامش روحی و روانی من دیگه کمتر درمورد بچه دار شدن بامن حرف می‌زد ولی بطور غیرمسقیم بهم میفهموند که دوست داره پدر بشه مثلا در جمع های فامیلی بابچه ها و نوزادها ارتباط عاطفی و صمیمانه ای رو میگرفت و باهاشون هم بازی میشد و اطرافیانم وقتی برخورد محمد رو میدیدند به من گوشزد میکردن که ببین محمد بچه دوست داره ،بهتره که خانوادتون زودتر سه نفره شه. با وجود اینکه اطرافیان ، این سخنان را می گفتند اما من توجهی نمی‌کردم و بهانه مشغله کاری و یا درسی ام را می آوردم و فکر می‌کنم محمد هم متوجه این موضوع شده بود که هیچ آمادگی برای مادر شدن ندارم. من بدون هیچ دلیل منطقی ، این اتفاق مهم را به تعویق می انداختم. شاید برخی از زوج ها با خودشان بگویند که ما به دلیل مشکلات مالی یا اقتصادی ، دلیل منطقی برای به تعویق انداختن بچه دار شدن داریم اما واقعیت این است که این گونه مشکلات، همیشه و حتی بدون فرزند هم گریبانگیر خانواده هاست و باید واقع بینانه به این موضوع نگاه کرد که در دو کفه ترازو چه چیزی قرار دارد. یک کفه ترازو ترس از مشکلات اقتصادی است و کفه دیگر ناباروری به خاطر تعویق بیش از حد بارداری است. ادامه دارد ... کپی حرام.
بالاخره تصمیم گرفتم که دست از مقاومت بر دارم و برای مادر شدن آماده شدم.تصور می کردم که به محض اینکه اراده کنم و به دنبال فرزند آوری باشم ، این اتفاق می افتد ،چکاپ های پیش از بارداری را انجام دادم و هیچ مشکلی از لحاظ پزشکی وجود نداشت و هر روز را به امید باردار شدن می گذراندم . تا جایی که برنامه ریزی می کردم که فقط تا چند ماه دیگر سرکار می روم ولی هر ماه ، امیدم نا امید می شد و گریه جایش را به خوشحالی و ذوق بارداری می داد و این ماجرا تا یک سال ادامه یافت. به گفته پزشکم ، به دلیل آنکه زیر 30 سال ، سن داشتم اجازه داشتم تا یک سال بدون استفاده از هیچ دارویی برای بارداری اقدام کنم و پس از آن نیاز به مراقبت پزشکی داشتم. استرسم بالا رفته بود و از طرفی ، خواسته خانواده ها و اطرافیانم برای فرزند آوری ، بیشتر مرا تحت فشار قرار می داد. محمد هم نمی توانست ، دغدغه های من را درک کند و گرچه به دنبال آرام کردنم بود اما بازهم ، از آنچه در ذهن من به عنوان یک زن می گذشت ، بی خبر بود. ادامه دارد.... کپی حرام.
یک سال از زمان اقدام به بارداری گذشت وتزریق ماهیانه آمپول های هورمونی شروع شد و این امید دوباره در من زنده شد که بعد از تزریق این آمپول نتيجه آزمایشات مثبت میشه ولی نه این پروسه ۶ ماه درمانی هم نتیجه نداد .خوب به خاطر دارم که درد درمان هایی نظیر IUI را می کشیدم و اشک می ریختم که چرا مانند سایر زنان ، نمی توانم به راحتی باردار شوم. شالوده زندگی ام از هم پاشیده بود و دیگر نه خبری از روزهای طلایی زندگی زناشویی بود و نه حتی روزمرگی معقولی داشتم. تمام زندگی من در یک برگه جواب آزمایشی خلاصه شده بود که متصدی آزمایشگاه با لبخند و گفتن جمله مبارک باشد ، به من بدهد. دیگر محمد ، نیازهایش و حتی احساساتش را نمی دیدم و فقط و فقط برایم بچه دار شدن مهم بود. دل نازک شده بودم و هر کس ، از من کوچکترین سوالی درباره بچه دار شدن می پرسید ، اشک می ریختم و احساس تحقیر شدگی داشتم.از طرفی میل محمد رو برای پدرشدن هم میدونستم و این بیشتر از هرچیزی عذابم میداد ،بخاطر فشارهایی که روم بود در محیط کارمم به مشکل خوردم و هر روز با همکارام بحثم میشد. ادامه دارد.... کپی حرام.
بیشتر از 8 سال از ازدواج ما می گذشت و من با وجود آنکه 3 سال برای بارداری اقدام کرده بودم و روش های مختلف درمانی را تجربه کرده بودم اما همچنان ، نتوانسته بودم مادربودن را تجربه کنم. آخرین راهی که پیش روی ما وجود داشت ، انجام IVF بود و من داشتم خودم را برای این کار آماده می کردم. آی وی اف ، از آن نوع درمان هایی است که لقاح تخمک و اسپرم به صورت آزمایشگاهی انجام می شود و زن باید تا مدت زیادی تحت نظر پزشک و در استراحت مطلق باشد. این امر مستلزم استعفای من از شغلم بود و من به جایی رسیده بودم که حاضر بودم تمام زندگی ام را بدهم ولی طعم مادرشدن را بچشم.علاوه براین ، هزینه های زیاد این روش درمانی هم بود که من و محمد را وادار می کرد که از اطرافیان، پول قرض بگیریم. من به خاطر شغل و درآمدم ، بچه دار شدن را به تعویق انداخته بودم و حالا باید تمام پول و پس اندازهایم را برای این کار هزینه می کردم و حتی از دیگران قرض می گرفتم. این نقطه از زندگی بود که معنای آیات خدا در قرآن کریم را درک کردم که از ترس کمبود مالی ، فرزندانتان را نکشید .من بچه ای را از بین نبرده بودم اما با ترس از مشکلات اقتصادی و فرافکنی آن بر روی موضوعات شغلی و تحصیلی ، به دنیا آوردن فرزندم را به تاخیر می انداختم. ادامه دارد... کپی حرام.
دیگه از بچه دار نشدن نمیترسیدم ومحمد هم متوجه رفتارام شده بود و بهم میگفت -- الان شدی همون سمیرا روزای اول ازدواج هرروز عشق بینمان بیشتر و بیشتر می‌شد و زندگیمو دوباره شروع کرده بودم البته به کمک خدا ،آرامشی در دلم افتاده بود که دیگه احساس ناامیدی سراغم نمیومد. حدود دوماه به انجام آی وی اف مانده بود و من برای چکاپ نزد پزشک رفته بودم .او به عنوان یک روش کمک درمانی انجام عکس رنگی از رحم را به من توصیه کرد و من هم دستور پزشک را انجام دادم. حال روحی ام روز به روز بهتر می شد و انس و ارتباطم با خدا هر روز بیشتر و بیشتر می شد. هیچ وقت روز موعود را فراموش نمی کنم که برای انجام آی وی اف به مرکز درمان ناباروری مراجعه کردم و پزشک پس از انجام سونوگرافی به من گفت -- خانم ، شما که باردار هستی ، برای چی وقت آی وی اف گرفتی؟ انجام عکس رنگی موجب شده بود تا مشکل نا باروری من حل شود. باورم نمی شد که بالاخره ، خدای بزرگ، جواب تلاش و دعاهایم را داده بود. درست وقتی که یاد گرفتم صبور باشم و با آرامش ، پروسه درمان را طی کنم ، نتیجه مطلوب را گرفتم و حالا محمد طه کوچولوی من سه سالی است که به زندگی ما رنگ عشق و سرزندگی بخشیده است. پایان. کپی حرام.