🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_قدرت_عبدیان
پیرو راه #سالار_شهیدان میشوند. و میسازند واژه شهید را، میشوند امثال قدرت الله، پا در رکاب #حسین اینان آمده اند که شهید باشند
. که پدران و مادرانشان بگویند: "فرزندم فدای حسین". که خودشان بگویند: "سرم به فدای سرِ اربابم حسین"
که اولین باشند! هم اولین فرزند و نورچشمی خانه، هم اولین شهید و افتخار شهر. بهر تسکین دل #علمدار آمدند.
آنقدر #مهربان اند که روز تشیع، غریبه ایی برای دیدن پیکرشان بیتابی میکند حتی از خانواده هم بیشتر وقتی دلیل را جویا میشوی میگویند نمک گیر سفره مهربانی قدرت الله بوده...
زمینی اند اما آسمانی میشوند
و آسمان از شوق وجودشان دف میزند. زمین هم در حسرت نبودنشان به سر میکوبد.
می مانیم ما و داستان جانفشانی هایشان، افسانه بودنشان که دیگر نیستند و دنیا از نبودنشان غمگین.
🍃ای شهید نشسته اییم در انتظار یک نگاهت که آسمانی شویم و #عاشق
نگاهمان کن تا جان به لب نرسیده💔
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_قدرت_عبدیان
تاریخ تولد : ٣۰ فروردین ۱٣۵٧
تاریخ شهادت : ۱۴ خرداد ۱٣٩۵
🕊محل شهادت : سوریه
مزار شهید : اولادقباد
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
﷽یاد خاطرات عاشقان شهدا﷽
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۱۹ اردیبهشت ماه سالروز شهادت مدافع حرم" حسن قاسمی دانا
#شهید_حسن_قاسمی_دانا🕊
🍃بچه ی مشهد ...فرزند دوم خانواده بود ، متولد شهریور 63 .
🍃 #شوخ و😜 #مهربان و ... . در نانوایی پدرش کار میکرد .دوستانش میگفتند حدود چند ماه تلاش 😰کرده بود تا مسئولان لشکر فاطمیون (که مخصوص رزمندگان افغانی است) قبول کنند و اعزامش کنند ...☺️
همان روزهای اول ، او را مسئول تک تیر انداز ها کردند ...😎
🍃#شهید_صدرزاده (دوستش) میگفت خیلی برای بچه هایش کار کار میکرد . مثل مادر بود برایشان . صبح تا شب خدمت میکرد به بچه ها .
🍃فرودین 93 اعزام شد😊 به سوریه (حلب) و 22 روز بعد هم ، #داوطلب شدند ساختمان 3 را که سقوط کرده بود ، پاکسازی و آزاد کنند
حسن و مصطفی (شهید صدرزاده) و 6 نیروی داوطلب . شدند 8 نفر ...
حسن گفت 8نفریم ، اسم عملیات هم باشد #امام_رضا(علیه السلام) ...
همه با فریاد ی #یاعلی_بن_موسی_الرضا(علیه السلام) ریختند داخل ساختمان و پاکسازی را شروع کردند
دشمن با زبان عربی میپرسد شما که هستید؟😖
حسن فریادمی زد:نحن شیعه علی بن ابی طالب(علیه السلام)
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#میدونید؟؟ مشتیااا!؟؟
«شاید بالاترین مرحله ی دلتنگی این باشه که دیگه واژه ای برای بیانِ آن نداشته باشی،قلبت فشرده میشه ولی سکوت میکنی ..سکوت.»
«تازه اولِ راه نیست؛شب های زیادی با دلتنگی سپری میشه ولی خب..خداروشکر که دلم برای آدم درست وجایِ درست تنگ میشه..»
«یکی از بزرگترین مکرهای شیطان این است که به من و تو وعده می دهد که امام زمان وقتی می آید، بالاخره درست میشیم و دست از گناه بر می داریم..درحالیکه اگه اینطور بود؛ امام زمان تا الان صد بار ظهور کرده بود.»
#قد تسلبه حبَّ وليّ الله الأعظم..¹
«چه بسا معصیت،محبت امام زمان
را از دلــت محــو می کنــــــد،طـوریکه
دیــگر نه دلتـنـگ می شـــوی و نـــه
به فکرِ آماده کردنِ خودت هستی»
میگفت:به گناهکاران بشارت دهید چرا که امام زمان برای هدایتشون شب وروز دعا میکند،واگر سعی کنند قطعاً میتوانند بزرگترین گناهان رو پشت سر بگذارند.
#چه
نوید
خوبی!!!
#نگذارید انتظارِ شما،انتظاری ویرانگر باشد
که منجر به رخوت و سستی و دعوت به
عدمِ عمل شود.
#که قلب ها خسته اند
وحرف با امام بسیار..
#مهربان تر وخیرخواه تر از امام زمان پیدا نمیکنی #او بیشتر از هرکس دیگه ای برای خوشحالیت خوشحال میشه و برای ناراحتیت، غمگین.
«ســــلامٌ علـــىٰ السّبـــــب
الّذي يجعلنــــي أقــــاوم
سلامٌ علىٰ صاحب الزمان»
#سلام بر دلیلِ استقامتم
سلام بر صاحب الزمان.
#سلام بررر؟ #آقااا!؟ #صااحب زمون جوونم عج!!؟
Ghasedake par par shodeh 🖤
🦋🦋🦋
#قسمت_اول
#شهید مدافع حرم روح الله کافی زاده
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۵۹/۶/۲۷ در شهر نجف آباد اصفهان در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.۶ فرزند بودند.
۳ خواهر و ۳ برادر
متاهل بود.
ایشان تیرماه ۱۳۷۸ درسن ۱۹ سالگی ازدواج کرد.
۲ فرزند به یادگار دارد یک دختر و یک پسر
اسما خانم و آقا حسین مهدی.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
پدر من و پدر آقا #روحالله علاوه بر آنکه با هم همکار بودند، رفاقتی چند ساله با هم داشتند. به هر حال این شناخت سبب شد تا پدر آقا #روحالله من را از پدرم برای ایشان خواستگاری کند.
از حجاب و پوشش من حسابی خوشش آمده بود.#صداقت حرفهاش خیلی به دلم نشست. از همان ابتدا در صحبتهایش گفت: به واسطه نظامی بودنش ممکن است خیلی وقتها نباشد.😭
🍃🌷🍃
#سر به زیر بودن و #ولایی بودنش در کنار #صداقتاش خیلی برای من ارزش داشت. وقتی مرتبه اول رفتیم برای صحبت کردن گفت: خیلی عصبی و زودجوش است.
اما وقتی وارد زندگی شدیم برخلاف آنچه که قبلاً از خودش گفته بود،#آرام و #مهربان به نظر میرسید.با اینکه #19 سال بیشتر نداشت، اما آنقدر #متین و #پخته به نظر میرسید که اصلاً نمیتوانستم باور کنم که این آدم، عصبی هم میتواند بشود.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
#قسمت_سوم
هنوز صدای کلیدی که شب ها در را باز می کرد میشنوم. توی اتاقش #زیارت عاشورا گوش میداد. خیلی شب ها هم دیر وقت می آمد منزل. لباس مخصوصی برای #نظافت می برد و تا دیر وقت در حسینیه و هیئت مشغول شستن ظرف ها بود.😔🍃⚘🍃
با خواهران و برادرش خیلی #مهربان بود. به ویژه برادرش را خیلی دوست داشت و #احترام پدرش را خیلی نگه می داشت. من گمان نمیکنم پایش را یکبار هم که شده در حضور پدرش
دراز کرده باشه.🍃⚘🍃
به روایت از تنها برادرشهید آقا مهدی :
۱۹ تیر بود که به همراه #جواد برای تهیه ی بلیط به فرودگاه رفتم و برای ٢۰ تیر ، بلیط تهیه کرد و رفت.
هفت روز بعد ، جمعه سی ام ماه رمضان بود که با من تماس گرفت و خبر سلامتی اش رو داد و گفت همه چیز اینجا خوبه و ما در پشتیبانی پشت خط هستیم و بعد تلفن قطع شد.
همه چیز از آن تماس شروع شد ... 😔
آن روز در دلم احساسی داشتم این حس همچنان با من بود تا اینکه با من تماس گرفت تا خواستم جواب بدهم قطع شد. خودم دوباره تماس گرفتم کسی با لهجه ی خاصی صحبت میکرد.
فکر کردم خود #جواد پشت تلفنه ، چون منتظر شنیدن صداش بودم گفتم #جواد تویی ؟ پاسخ داد : نه من از دوستانش هستم #جواد زخمی شده.😔
ادامه دارد👇👇