#نیش ۱
از وقتی که بچه بودم همیشه توی هر جمعی که میرفتم یا تحقیر میشدم یا مورد ترحم قرار میگرفتم بچهها منو توی بازیهاشون راه نمیدادند و من همیشه تنها بودم بیشتر وقتا مسخره میکردن و میدویدم میرفتم پیش پدر و مادرم گریه میکردم کارم شده بود فرار از دورهمیها و جمعهایی که همه اقوام بودند چون آخرش تمام صحبتها برمیگشت به من و مشکلی که داشتم کم کم داشتن باعث میشدن گوشهگیر بشم که شدم اما اجازه ندادم که این حالم باعث بشه ناامید بشم و همین نقطه ضعفم رو تبدیل کردم به نقطه قوتم با وجود تمام این مشکلاتی که داشتم تلاش میکردم حداقل درسم رو بخونم و همین کارم کردم توی مدرسه شاگرد اول بودم و تمام کسایی که منو مسخره میکردن بچههاشون حتی نمیتونستن یه معدلی بیارن که روشون بشه به بقیه بگن
ادامه دارد
کپی حرام
#نیش ۲
همین باعث شده بود که پدر و مادرم بهم افتخار کنند و بقیه پدر مادرا منو چوب و چماق میکردن تو سر بچههاشون مادر زادی مشکلی داشتم که صورتم پر از لکههای سیاه و قهوهای بود و چون رنگ پوستم سبزه تند بود خیلی توی ذوق میزد یادمه وقتی که خبر قبولی دانشگاه رشته پزشکی م توی فامیل پیچید پدر و مادرم از خوشحالی همه اقوام رو دعوت کردن و شام دادن یکی از اقواممون همون شب بهم گفت من هر موقع ته دیگه عدس پلو رو میبینم یاد صورت تو میافتم و با چند تا زن مثل خودشم خندیدن من هیچی نگفتم اما دیدم که پدر و مادرم چقدر ناراحت شدن وقتی رفتم دانشگاه اوضاع بهتر شد حداقلش این بود که همکلاسیام شعور اجتماعی داشتن و مسخرهام نمیکردند
ادامه دارد
کپی حرام
#نیش ۳
چند تا از بچههایی که خیلی با هم صمیمی بودیم ازم پرسیدن مشکلم چیه و منم براشون گفتم، پرسیدن چرا نمیری درمان کنی که گفتم هر کاری کردم قابل درمان نبوده و چون مشکل ژنتیکیه نمیشه کاریش کرد.
مزیت دوست شدن با همکلاسیهام توی دانشگاه با اینکه غریبه بودن اما این بود که کسی مسخرهام نمیکرد و خیلی محترمانه مثل بقیه مردم باهام رفتار میکردن، برعکس فامیل به جای اینکه هوای همو داشته باشیم از هیچ فرصتی برای زخم زبون زدن و ناراحت کردن من دریغ نمیکردند لحظه ای نبود که منو ببینن و بابت رنگ پوستم مسخرهام نکنن، شاید باورش برای همه سخت باشه که من توی جمع غریبهها خیلی راحتتر بودم تا توی جمعی که اقوامم نشسته بودن
ادامه دارد
کپی حرام
#نیش
به خاطر شرایط پوستیم امیدیی نداشتم و بعید میدونستم که کسی بخواد با من ازدواج کنه مشکل خودم رو پذیرفته بودم و میخواستم تو هر شرایط و موقعیتی که هستم در بهترین حالت خودم باشم و چیزی کم نداشته باشم در کل میخواستم از زندگیم لذت ببرم حالا یا با همسر یا بدون همسر این عمر بی تکرار تنها فرصت من بود که که بتونم زندگی کنم بین همکلاسیهام گاهی اوقات سنگینی یه نگاهی روی خودم حس میکردم اما به رو نمیآوردم خودم رو قانع میکردم که حتماً یکی کنجکاو صورتم شده و داره نگاهم میکنه بی توجه به این نگاهها و آدمهای منفی که دورم بودند خیلی زیبا زندگی میکردم تا اینکه یه روز یکی از اساتیدمون صدام کرد و بهم گفت یکی از دانشجویهای آقا از من خوشش اومده و خواسته که اجازه بگیره برای خواستگاری رسمی خیلی خوشحال شده بودم و احساس میکردم بالاخره یه نفرم تو این دنیا هست که منو دوست داشته باشه زگفتم مشکل پوستی منو که دارید میبینید هیچ درمانی نداره و همیشگی هست
ادامه دارد
کپیحرام
#نیش
استاد گفت بله خودش در جریانه و مشکلی با این مسئله نداره دخترم تو هم با خانواده صحبت کن و اگر رضایت دادن و هماهنگ کنیم که با خانواده بیان وقتی پرسیدم کیه گفت آقای مجیدی.
بهترین و خوشتیپترین دانشجوی دانشگاه که همه از خداشون بود حتی ی سلام علیک کوچیک باهاش بکنن از من خوشش اومده بود و میخواست بیاد خواستگاریم، نتونستم خوشحالیم رو پنهون کنم و اون روز قید بقیه کلاسهام رو زدم فوری برگشتم خونه ماجرا رو برای مادرم تعریف کردم خیلی خوشحال شد و خدا را شکر کرد که این ازدواج به خیر و خوشی تموم بشه به استادمون خبر دادم و هماهنگیهای مراسم خواستگاری رو انجام داد چهار شب بعدش شب خواستگاریمون بود و با خانوادهاش اومدن انتظار نگاههای خیرهای رو داشتم و سوالهایی که ممکنه آزارم بده اما هیچ کدوم از این اتفاقات نیفتاد همه خیلی عادی برخورد میکردند انگار نه انگار که صورت من اینجوریه
ادامه دارد
کپی حرام
#نیش
از رفتارها مشخص بود که خانوادهها از هم خوششون اومده و این وصلت سر میگیره دقیقاً هم همینطور شد دو هفته بعدش ما عقد کردیم و قرار بود که بعد از یک سال عروسی بگیریم که حداقل بتونن یه خونهای برامون بسازن توی دانشگاه وقتی خبر ازدواجمون پیچید همه تعجب کردند اما امیر خیلی عادی برخورد میکرد و میگفت من از روزی که دیدمت عاشقت شدم و اصلاً ناراحتی پوستیت برای من اهمیتی نداشت الان من و امیر هر دو فارغ التحصیل شدیم و هر دومونم پزشکیم سه تا بچه داریم خدا را شکر هیچ کدومشون پوستشون مثل من نیست و به باباشون کشیدن با اینکه سالها از ازدواجمون گذشته ولی عشق حمید به من کم که نشده هیچ بیشترم شده
پایان
کپی حرام