eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.6هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
7.2هزار ویدیو
122 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
کلافه از مغازه بیرون اومدم. رو بهش گفتم_ آخه این چه کاری بود که کردی؟ با چشمکی گفت_ این عوض تشکرته خانم!. اوفی کردم و گفتم _ اونکه بله خیلی ممنون.. ولی من راضی نیستم به خدا. _ بس کن دیگه حنانه! کمی جلوتر جلوی طلا فروشی ایستاد شاکی گفتم_ باز چرا وایسادی؟ لبخندی زد و گفت_ سرویس طلاهم برات بگیرم. سرم‌رو تند تند اطراف تکون دادم _نمی‌خوام برای چیمه؟ من که‌خودم دارم اسرافه! پوفی گفت و بعد ادامه داد _اونی که سر سفره عقد بهت هدیه دادم الان دیگه خیلی قدیمیه باید یه جدیدشو برات بگیرم. بعدش بی‌اهمیت به مخالفت‌ کردنای من به داخل رفت و هر طور شد یه سرویس ظریف برام خرید . آخر شب گفت که مامانم شام درست کرد و از مادرت عذرخواهی کن بگو شب دیگه میایم اونجا. به مامانم زنگ زدم گفتم رضا عذرخواهی کرد و گفته که امشب باید بریم خونه مادرش. ادامه‌دارد. کپی حرام.