☀️#روزشمار_شهدایی_مدافعان_حرم
🗓۸مهر ماه
۱۴۰۱ مصادفبا سالروز:#تولد شهید_عباس_صابری
🍃مادر با رویای صادقه ای که در خواب دید، نامش را #عباس گذاشت. مدتی بعد، عباسش به مریضی سختی دچار شد اما با #توسل به صاحب نامش و اشک های مادر، شفا یافت.
🍃در سنگر انقلاب بزرگ شد و با شناسنامه ای که تاریخ هایش با عشق دستکاری شده بود راهی #جبهه شد. روزهایش در جبهه شب شد. پیوستن دوستانش به قافله #شهدا را دید و جاماندن شد #داغ دلش😞
🍃عشق است و بی تابی اش. وداع با سرزمین شهدا را نپذیرفت و این بار برای یافتن نشانی از دوستانش به خاک های قلاویزان، فکه، #شلمچه و #طلائیه راهی شد...👣
🍃تفحص کرد پیکر های باقی مانده را، #پلاک های بیرون آمده از دل خاک را، استخوان های پر از #روضه را... دوست داشت در سرزمین پر از شهید، پلاک و #استخوانی باقی نماند و دل خانواده های چشم انتظار شهدا را شاد کند... با عراقی ها طرح دوستی ریخت و با دادن هدیه آنان را به همکاری تشویق کرد🌸
🍃اما این دل، اهل جاماندن نبود. متوسل شد به شهدا و از آنان #شهادت خواست. شاید اشک ریخت،
#دعا خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند...🕊
🍃در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید. به مادر گفت برایش حنا بیاورد
. به یک دست به نام #علی_اکبر حسین و به دست دیگر به نام #قاسم بن الحسن حنا گذاشت. دل مادر بود که ترسید، لرزید،
شکست. شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک ابوالفضل بوسه می زد و از درد #کربلا گریه می کرد، اشک ریخت😭
🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند. ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی #فکه شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد.
لحظاتی بعد انفجار #مین در منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد.
به رسم #علمدار دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش. شاید هم منتظر اربابش #حسین بود...🌹
تنها یک #عشق و #باور #درونی است که آنها را در کار #تفحص #ماندگار میکند، #عشق و #باوری که از #رفاقت با #شهدا نشئت میگیرد. مگر میشود با کسی #رفیق باشید، اما نسبت به او #مسئولیتی در خود احساس نکنید؟
🍃🌷🍃
#حاجمحمود و #بچههای #تعاون #رزم از این ویژگی #خاصترند؛ چرا که #وظیفهشان در زمان #جنگ هم #همین بوده است.
🍃🌷🍃
خود همینها برای #بچهها #پلاک #صادر میکردند، #وسایل #شهدا را میگرفتند، #خبر #شهادتها را برای #خانوادههای آنها میبردند😭 و الان همینها این #دین را بر #دوش خودشان #احساس میکنند.😭😭
🍃🌷🍃
با #التماس از من میخواست کار #یگان آنها تعطیل نشه 😭هیچ موقع #شهید توکلی را این گونه ندیده بودم. طوری #التماس میکرد که انگار نیاز وحشتناکی به این کار داره.😭😭
🍃🌷🍃
من که سراغ ندارم #هیچوقت #حاج محمود احساس #خستگی کرده باشه، یک بار شایعه شد که قراره کمیته مفقودین کار #تفحص بعضی از یگانهای سپاه رو تعطیل کنه #حاج محمود برای دیدن من به اهواز آمد.
🍃🌷🍃
دلیل این #التماسها چه بود؟😭
واقعا #دغدغهاش ماندن در آن #سرزمین و #کار کردن و #پیدا کردن #شهدا بود و #عجیب میلی به #شهادت داشت.😭
🍃🌷🍃