eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
6.3هزار ویدیو
105 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ بِسْمِ رَبِّ الشُّهَداءوَالصِّدیٖقین🕊 🕊 برشهدا...🌷 ♥️دل ڪه هوایے شود، پرواز است ڪه آسمانیت مے ڪند و اگر بال خونیـن داشته باشے دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مے گیرد دلها را راهے ڪربلاے جبهه ها مے ڪنیم به زیارت "شهــــــداء" مے رویم... ‌‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🕊 🕊 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم 🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🦋🦋🦋 🌹 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ● شهید حزباوی با صداقت و اهل حجب و حیا بود اگر چه کم حرف می‌زد اما همیشه لبخند به لب داشت. انسانی متواضع وکم توقع و در مسائل کاری بسیار با جدیت و نمونه یک پاسدار وظیفه شناس بود. ● چندین بار در رزمایش ها به خاطر همین جدیت و نظم و ذکاوتش مشورد تشویق قرار می گیرند. همین رفتار وکردارش سبب شد تا یکی از برادران اهل سنت در سوریه بعد از دوستی با شهید حزباوی و تحت تاثیر رفتارش به مذهب تشیع مشرف شد. 🌷 ●ولادت: ۱۳۶۱/۹/۱، اهواز ●شهادت: ۱۳۹۳/۹/۱ ،سوریه 🕊صبحتون منور به لبخند 🌷🌷 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ شهید جواد فرحی فرزند رسول متولد 1370/11/22 محل تولد : بناب تاریخ شهادت : 1396/03/06 محل شهادت : مرز ارومیه مذهب : شعیه دین : اسلام تحصیلات : دیپلم درجه : استوار دوم استان سکونت : آذربایجان شرقی شهر سکونت : بناب نوع استخدام : پیمانی تعداد فرزندان : 0 تاریخ حادثه : 1396/03/06 استان حادثه : آذربایجان غربی محل دفن : ارومیه علت شهادت : درگیری با پژاک عامل شهادت : گلوله گورهکپژاک شرح علت شهادت : شهید مدافع وطن جواد فرحی متولد سال 70 شهرستان بناب، نیروی کادر مرزبانی بودند که در ششم خرداد ماه 1396 براثر درگیری با گروهک پژاک به درجه رفیع شهادت نائل امد. اے ڪاش از ما نپرسند بعد شھیدان چہ ڪردید؟! آخر چہ داریم بگوییم جز، انبوهی از نقطہ چیــن ها!!!...... 🕊صبحتون منور به لبخند 🌷🌷 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🦋🦋🦋
16.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🎥کلیپ زیبا تقدیم به شهید مدافع حرم شهید علی اکبر زوار تاریخ تولد ۱۳۵۶/۰۹/۱۷ تاریخ شهادت ۱۳۹۴/۰۹/۰۲ تاریخ تشییع ۱۳۹۵/۰۹/۳۰ یک سال مفقود بودن ایشون همه سهمیه‌ها مال شما بابای قشنگمو بهم بدین... تا منم سر روی شونش بزارم دیگه چیزی نمیخوام فقط همین. نازنین زینب دختر سه ساله مدافع حرم .....🕊🌸 .....🕊🌸 🌷 🌹 🌺با و یک ... 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ شهدا شرمنده ایم حتما ببینید گریه های مادر شهید وقتی با بنر پسرش توخیابون روبرو میشه 😭 فقط میشه گفت: شهدا شرمنده ایم...... صبوری دل مادر شهدا صلوات 🌷شهید ماشاالله طلایی🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 فراموش نڪنیم ڪہ ، از شرمندہ ایم 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ؟ برروبچچچچ؟؟!! هر قلبی؟؟ دردی داارهع!؟ فقط نحوه ی ابرااز؟؟ اون متفاوتهعع!!؟ بعضیاا؟ اونوو؟ تووی چشاشوون؟ پنهون میکنن؟؟ بعضیااامم؟؟ تووی؟!!! لبخنداااشووون!!❤️‍🩹🥀 خودمممم؟ غمااموو؟؟ تووی ضربان قلبم!!؟ پنهوون‌ کردم مشتیااا!!؟؟💔❤️‍🩹 چطوور؟؟ باامراامااا!!؟ ؟ بامراماا؟ رفقاا؟؟ شنبه ،، جمعه هاا؟ دلاای خیلیاامون؟ ................. !!؟🖤😔💔⛈ که؟؟ بهه یااد هم بااشیمم به یااد اقاا صااحب زمون جوونم عج!!🏴🏴🏴❤️‍🔥❤️‍🔥🖤🖤🥀🥀 گرمم # زتتون زیااد التمااس دوعاا!؟ کنین!!!؟؟ لوتی صفتاا !!! Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
2 بازم گفته بود که ما باهم نامزدیم و کسی حق نداره در مورد الهه حرف بزنه‌. بدجوری به هم ریخته بودم و اصلا روی درسام تمرکز نداشتم. رفتم خونه قضیه رو به مامان گفتم. مامان کلافه گفت_ دختر گلم ولش کن یه حرفی برا خودش زده! اون بچه است چه می‌فهمه ! اوفی گفتم و بعد ادامه دادم_ کدوم بچه مامان؟ فعلا که همون بارها به خودم گفته و الانم تو مدرسه آبرو برام نذاشته! مامان من جلوی هم کلاسی هام خجالت می‌کشم! من از محمد متنفرم حالا برم زنش شم؟ تورو خدا یه کاری بکن مامان زنگ بزن عمه بهش بگو به محمد تذکر بده که فکر منو از سرش بیرون کنه! مامان سری به نشونه نه تکون داد_زشته من به عمه ت زنگ بزنم و اینارو بهش بگم. با کلافگی گفتم _ پس می گین من چیکار کنم؟ اصلا تمرکز ندارم رو درسام مامان ! مامان شاکی نگاهم کرد_ دارم بهت می‌گم دخترم نشنیده بگیر! بذار همینطور برا خودش داستان سرهم کنه ! ادامه‌دارد. کپی حرام.
3 صدامو کمی بالا بردم_ مامان جان با این داستان هایی که سرهم میکنه داره آبروی منو میره! چرا متوجه حرفم نیستین! سری تکون داد_ باشه دخترم من متوجه ام. بابات اومد باهاش حرف می‌زنی که به عمه ت زنگ بزنه و بهشون در مورد محمد تذکر بده. اسم بابا که اومد کمی وحشت کردم.به من من افتادم_ بابا اگه بفهمه ممکنه خیلی عصبی شه میدونید که رو من چقدر حساسه! به تایید سری تکون داد_ می‌دونم اما می گی چیکار کنم؟ چاره ای دیگه برام نذاشتی الهه جان! می گی آبروی منو برده یه کاری کن. منم همین از دستم برمیاد! انگار چاره ای جز این نبود . ناچارا سری تکون دادم_ باشه مامان هرطور شما صلاح می‌دونید. صبر کردم تا شب که بابا برگرده خونه. اصلا رو درسام تمرکز نداشتم و تمام هوش و حواسم پرت محمد و کاراش بود! من خودم بهش گفتم که هیچ علاقه ای بهش ندارم. حتی به عمه هم گفتم اما اونا دست از سرم برنمی‌دارن. ادامه دارد. کپی حرام.
4 چند لحظه بعد با شنیدن صدای داد بابا متوجه شدم که برگشته و مامان هم جریانو بهش گفته. بابا عصبی اسممو صدا می‌کرد و منم از روی ناچاری از اتاق بیرون رفتم . تنم می‌لرزید و بدجوری استرس داشتم. بابا ازم پرسید که جریان چیه و حرفای مامان حقیقت داره! منم شروع کردم به حرف زدن و هر چی که از بقیه شنیدم رو بهش گفتم. موقع تعریف کردن صدام می‌لرزید از اضطراب وترس. بابا بعد تموم شدن حرفام گوشیش رو در آورد و با با عمه تماس گرفت. خیلی عصبی بود و بهش قاطعانه تذکر داد که جلوی پسرشو بگیره و گرنه خیلی براش بد می‌شه. بابام خیلی منو دوست داشت به هر حال تنها بچه ش بودم. اون قضیه تموم شد . تا اینکه یه سال از اون اتفاق گذشت و من کلاس یازدهم شدم همون موقع یکی از همسایه هامون اومد خونه‌مون برای خواستگار من. ادامه دارد. کپی حرام.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ جاانم؟؟؟ ی بی نشاااان؟ زهرااایی!!؟؟ نگاااهت به آموخت که در حرف زدن قاااصدکاان؟؟؟🖤🏴 هااا؟ بیشترر؟ ااز حنجره هاااا؟ میفهمند؟؟.....🖤🏴 چه در فاصله هااا قااصدکاان پژمردند؟؟🏴🖤 از یااد نگااهت؟ دلِ ماا؟ ........شدد؟ مذبوح ...............🏴🖤 علییک مشتیاا؟‌ شووماا؟ شهداایی!!؟؟ Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
5 پسرشون یونس هشت سال از من بزرگتر بود و پرستار بود. پدرش پاسدار بود و موقعیت خوبی داشت. پدرم گفت نه و دخترم می‌خواد درس بخونه. خیالم راحت شد اما همسایه مون کوتاه بیا نبود و مدام می‌اومد خونمون و به پدرم التماس می‌کرد که پسرم یونس عاشق دخترتون الهه شده اجازه بدین رسمی بیایم خواستگاری . استرس گرفتم که نکنه انقدر میان و میرن پدرمو راضی کنن. اما خیالم هم از بابت پدرم راحت بود. پدرم بهم می‌گفت فقط درستو بخون. یه مدت بود خیالم راحت شده بود از بابت پسر عمه م محمد ‌که سر و کله اینا پیدا شد و دوباره فکر منو مشغول کردن. تنها چیزی که می‌خواستم این بود که فقط رو درسم و هدفم که پزشکی بود تمرکز کنم. اما پدر یونس بلاخره موفق شد که پدرمو راضی کنه و بیان خواستگاری. وقتی بابام گفت که قراره بیان منو خواستگاری کنن بادم خالی شد و تمام امیدمو از دست دادم. ادامه دارد. کپی حرام.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ جاانم؟؟؟ ی بی نشاااان؟ زهرااایی!!؟؟ نگاااهت به آموخت که در حرف زدن قاااصدکاان؟؟؟🖤🏴 هااا؟ بیشترر؟ ااز حنجره هاااا؟ میفهمند؟؟.....🖤🏴 چه در فاصله هااا قااصدکاان پژمردند؟؟🏴🖤 از یااد نگااهت؟ دلِ ماا؟ ........شدد؟ مذبوح ...............🏴🖤 علییک مشتیاا؟‌ شووماا؟ شهداایی!!؟؟ Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋