eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
105 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ فرازی از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی: خداوندا! سر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر میبَرند: یا ارحم‌الراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آن‌چنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمیخواهم، بهشت من جوار توست، یا الله! 🕊شبتون منور به لبخند 🌷🌷 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🦋🦋🦋.
آهی کشیدم و گفتم ای کاش این حال و هوا تو روحیه ساسان هم تاثیر بگذاره خیلی دلم می‌خواد حالا که ساسان به این سفر اومده اونم مثل من حال و هواش عوض بشه _یه چیزی بگم باورت میشه امیر محمد تبسمی زد _تو هرچی بگی من باور می‌کنم اگه بچه‌هایی که دنبال آلودگی میرن می‌دونستن به سمت خدا اومدن و با حال و هوای شهدا زندگی کردن چه حس خوب و قشنگی داره هیچ وقت دنبال کارهای باطل نمیره یکیش همین داداش خودم امیر محمد نگذشت ادامه بدمو پرید تو حرفم _ماهان جان این حس خوبت رو با غیبت پشت سر برادرت خراب نکن نفس بلندی کشیدم _نمی‌خوام غیبتشو بکنم دلم براش می‌سوزه ببین ،یا برو به خودش بگو چقدر حرفای تو روش اثر گذاشته طرز فکرش عوض شد یا بشین براش دعا کن که خدا به دلش بندازه اونم بیاد تو خط بسیج و شهدا، پشت سرش حرف نزن تایید حرفش سرم رو تکون دادم _درست میگی حق با توئه خواب چشم هام و گرفت رو کردم به امیر محمد انقدر که دیشب استرس داشتم نتونستم درست بخوابم چه خوابی اومده سراغم ایستاد و گفت پاشو جامون رو عوض کنیم سرتو تکیه بده به شیشه ماشین بخواب بلند شدم جابجا شدیم یه بالشت کوچولو نرمی از توی ساکش درآورد اینو تکیه بده به شیشه ماشین سرت رو بذار روی این بخواب بالشتو گرفتم با دستم فشارش دادم چه نرمه خیلی ممنون مامانم درست کرده تو اردوهایی که میرم میده میگه اگر تو اتوبس خوابت گرفت اینو تکیه بده به شیشه ماشین که زیر سرت نرم باشه برگردیم منم به مامانم میگم برام درست کنه تو اردوهای بعدی همراهم باشه بالشت چسباندم به شیشه ماشین یه طرف صورتم بالش یه طرف سرمم تکیه به صندلی چشم هام رو گذاشتم رو هم دیگه نفهمیدم چی شد...
سوره انعام (آیه ۱۸) وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (١٨) اوست كه بر بندگان خود مسلط و چیره است، و او حكیم و آگاه است.
💠 دعای رفع بلا در ماه صفر 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹اول ماه صفر، سرمطهر امام حسین علیه السلام رابه شام آوردند همراه باقافله اسراء به قافله سالاری زینب کبری سلام الله علیها این روزبرای شیعیان اهل بیت روز عزاوماتم است.🏴 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قافله ی آل رسول وارد شام می شود سنگ زنی، بهر زدن عازم بام می شود هجر عزیز یکطرف، سختی راه یکطرف شام به کاروانیان ، رنج تمام می شود شادی و هلهله بود کار تمام شامیان طبل زنی ودف زدن ، جمله مرام می شود کنج خرابه می شود مامن طفلک حسین(ع‏)‌‏ مرغک روح دخترک سوی امام می شود یزید و چوب خیزران ، لب مبارک حسین(ع‏)‌‏ باعث اشک زینب آن، زاده حرام می شود شیعه چو یاد آورد خاطره های شهر شام ریزش اشک دیده اش، کار مدام می شود ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌ 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 💠 🌙 در مفاتــیح الجـــنان آمده است ڪه اگر ڪسی خواهد ڪه محفوظ ماند از بــلاهای نازله در این مــــاه در هر روز این دعــا را بخواند🍃 🌛با شروع ماه صفر،خودتون رو بیمه کنید☄ 🌹دعای هر روز ماه صفر برای دفع بلاها🌹 🌸هر کسی میخواهد محفوظ بماند از بلاهای نازله در این ماه، در هر روز ده مرتبه بخواند این دعا را 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
_برگردیم منم به مامانم میگم برام درست کنه تو اردوهای بعدی همراهم باشه بالشت رو چسباندم به شیشه ماشین یه طرف صورتم بالش یه طرف سرمم تکیه به صندلی چشم هام رو گذاشتم رو هم دیگه نفهمیدم چی شد. با صدای امیر محمد که پشت هم میگه ماهان ماهان پاشو چشمم رو باز کردم و نگاهم رو دادم بهش _بلند شو بریم پایین برای نماز و شام کش و غوصی به بدنم دادم و ایستادم _بریم از پله اتوبوس که پام رو گذاشتم زمین صدای ساسان با یه لحن طلبکارانه ای به گوشم خورد _خوابیدی آره؟ خمیازه‌ای کشیدم _مگه عیبی داره داداش _نه عیب نداره اما میای یه حرفی می‌زنی آتیش میندازی تو جون من بعد خودت راحت میری می‌خوابی _داداش چه آتیشی به جونت انداختم لبش رو به دندون گرفت و سری تکون داد بدون اینکه حرفی بزنه رفت سمت سرویس دستشویی منم پشت سرش قدم برداشتم داخل ساختمون سرویس شدم وضو گرفتم اومدم نمازم رو خوندم سلام که دادم دیدم ساسانم پشت سر من نشسته یک مُهرم جلوشه نفهمیدم نماز خونده یا نخونده. صدای آقای امیری تو فضای نمازخونه پیچید _عزیزانی که نمازشون رو خوندن تشریف بیارن سالن رستوران شام بخوریم حرکت کنیم دوتایی اومدیم تو سالن غذا خوری تا خدمتکار شام رو بیاره ساسان گوشیش رو درآورد و رمزشو زد و شروع کرد بازی کردن صدای جر و بحث و داد و بیداد از بیرون رستوران اومد ساسان گوشیش رو گذاشت روی میز ایستاد رو کرد به من _پاشو بریم ببینیم چه خبره؟ نگاهم افتاد به گوشیش به خودم گفتم میگم نمیام خودش بره من پیامهاش رو بخونم. سر انداختم بالا نه من کسلم خودت برو ساسان رفت فوری گوشیش رو برداشتم و رفتم تو پیامکهاش... جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم
قسمت اول ‏احتمالا تصویر این بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم؛ که هیچ کس منتظرش نبود جز .... 🍃🌷🍃 «شهید ‎سیف‌الله شیعه‌زاده»💔 از بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی شد و هیچکس در نفهمید كه او خانواده‌ای ندارد. کم سخن می‌گفت و... ‏با کم کار یعنی «بیسیم‌چی» بودن را قبول کرده بود سرانجام توسط منافقین شد برگه و کدهای عملیات را قبل از خورد و منافقین پس از به رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش را شکافتند!!💔 ولی چیزی نصیب آن‌ها نشد ...! 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت دوم مقدس استان مازندران، الله شیعه زاده 🍃🌷🍃 درتاریخ ۱۳۴۸/۶/۱۰ در روستای محمود آباد، استان مازندران در خانواده ای روستایی متولد شد. در دوران کودکی مادرش را ازدست داد. طعم بی‌مادری را چشید و بر حسب زمانه مورد تازیانه ناملایمات روزگار قرار گرفته و از آغوش گرم خانواده جدا شد.😔💔 🍃🌷🍃 ۵ فرزند بودند،ایشان فرزند خانواده بود، ۳ برادر و ۲ خواهر بودند. سال 1350 بدلیل ازدواج مجدد پدرش و برای نگهداری فرزندان، ابتدا خواهرش که آن موقع چهار ساله بود، و پس از شش ماه ایشان که ساله بود به بهزیستی تحویل داده شد.😔💔 🍃🌷🍃 برادر بزرگش پیش پدرشان ماند، دو برادر و خواهرش هم بدلیل سن پایین‌شان به سرپرستی دو خانواده درآمدند و ایشان و خواهرش تحت حمایت بهزیستی قرار گرفتند.😔💔 بدلیل سن کوچک و بی‌پناهی‌اش به خواهرش روی آورد و تمام تنهایی‌اش را با وابستگی به ایشان تامین می‌کرد. ایشان و خواهرش ، مدت هفت سال در بهزیستی آمل زندگی کردند سپس به بهزیستی مشهد انتقال یافتند و طی این سال‌ها یک بارهم هیچ خانواده‌ و بستگانی به دیدن آنها نیامدند.😔💔 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴 آموزش تکثیر آلوئه ورا از طریق تقسیم بوته ╲\╭┓ ╭ 👩‍💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @hanakhanum ┗╯\╲ 🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴