وقتی دلی... (قسمت هفتم)
عادل آمده بود دنبالم که برویم مراسم خاکسپاری خاله. گلاب و گل گرفتیم و راه افتادیم. نگاهی به آسمان انداختم و زیرلب گفتم: (خدایا راضیم به رضای خودت).
فردای آن روز هم رفتیم تالار را لغو کردیم و لباس عروس را پس دادیم. حتی خانه ای هم که برای شروع زندگی مشترکمان اجاره کرده بودیم کنسل کردیم.
رسیدیم به محرم. این محرم چقدر برای من عزیز و متفاوت از همه ی محرم های زندگی ام بود. هرشب باهم مراسم میرفتیم. جاهای مختلف دعوت میشد و من هم همراهش میرفتم. روضه میخواند و با جمله جمله اش اشک میریختم.
مراسم ها که تمام میشد میرفتیم پاتوق اصلی مان و عرض ادب میکردیم به شهدا. یک روز پیشنهاد غافلگیرکننده ای داد. بی مقدمه گفت: (بریم کربلا؟). داشتم بال درمیآوردم. من تا آن زمان کربلا نرفته بودم و انگار قسمت بود اولین نگاهم به گنبد کنار عادل باشد.
راه افتادیم. سفر سخته پر از خاطره ای بود. لحظه شماری میکردم گنبد را ببینم. بیتاب بین الحرمین بودم. و او که بارها کربلا رفته بود لبخند میزد و با همه ی این بیقراری ها کنار میآمد.
انگار شاعر این دو بیت را برای ما دوتا سروده بود:
دلم میخواد شور غزل بگیرم
ضریحتو توی بغل بگیرم
دلم میخواد وقتی عروسی کردم
تو حَرَمت ماه عسل بگیرم
📝 زهرا السادات اسدی
کانال روایت مقاومت:
https://eitaa.com/kerman1313
وقتی دلی... (قسمت هشتم)
محرم و صفر تمام شد و ما ولادت پیامبر صلوات الله علیه را انتخاب کردیم برای برگزاری مراسم. ۲۴ اسفند ۸۷. این بار دنبال تالار نرفتیم و با توافقی که باهم داشتیم عروسی را توی خانه برگزار کردیم. ساده و صمیمی. همه کمک میدادند که کارها پیش برود. یک عده مشغول آماده کردن شربت و شیرینی بودند. گروهی سالاد درست میکردند. چندنفری میوه میشستند. خلاصه هرکسی پی کاری بود تا عروسی به بهترین شکل برگزار شود.
عادل ماشین را سپرده بود به یک خطاط که روی کاپوت یا رسول الله بنویسد. بعد هم برد گلفروشی و دور این نام مبارک را گل زد. همانجا داده بود یک کلاه از این حصیری های بزرگ بچسبانند روی شیشه ی سمت عروس. و دورش را با گل پر کنند. نمیخواست چشم نامحرمی به من بیفتد. منی که حجاب کامل داشتم. عاشق همین غیرتی شدن هایش بودم.
هردو حساس بودیم که در عروسیمان گناهی صورت نگیرد. بخاطر همین بساط مولودی خوانی پا گرفت که دلها با نام رسول الله گره بخورد. دوستانش در قسمت مردانه مولودی میخواندند و مجلس حسابی گرم شده بود. بعدها فهمیدم میکروفون را به او داده بودند که: (امشب شب دومادی خودته، باااااااااید بخونی). و او با همان صدای دلنشینش ذکر «یا رحمة للعالمین/یا سیدی یا رسول الله» را خوانده بود.
شادباش عروسیمان هم با همه فرق داشت. کتابچه ی کوچک نهج البلاغه به مهمان ها هدیه میدادیم. بعضی ها تعجب میکردند اما ما افتخارمان بود.
عروسی که تمام شد همه منتظر (عروس کشون) بودند. مسیرمان موزه ی دفاع مقدس بود و عرض ارادت به شهدای گمنام. توی مسیر هم اگر کسی بوق میزد یا میخواست دست از پا خطا کند، عادل محترمانه تذکر میداد که حق الناسی اتفاق نیفتد.
📝 زهرا السادات اسدی
کانال روایت مقاومت:
https://eitaa.com/kerman1313
14.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 لحظاتی از مراسم ۱:۲۰ شب های جمعه ی گلزار شهدا...
اما این بار متبرک شده به پرچم گنبد حرم امام رضا (علیه السلام) در شب ولادت اخت الرضا.
و پرچمی که تا مزار خادم امام رضا (علیه السلام) هم آمد...
#امام_رضا
#شهید_محبوب
@shahidmahboob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز دختر مبارکت باشه بابایی ترین دختر جهان، رقیه جان✨
و مبارک تمامی دختران عزیز شهدا بالاخص زهرا جان ۳ سالمون دختر عزیز #شهید_محبوب
#دختران_شهدا
#ولادت_حضرت_معصومه
@shahidmahboob
به نام خدا
سلام دخترم.... 😘
سیاهی چشمم به سفیدی رسید. دیر آمدی.
میدانی از کی منتظرت بودم.
تعجب نکن اگر عطر مسیر به جانت نشست؛ خیلی از باباها مثل بابای تو منتظر نباتِ شیرینی هستند که از پله های گلزار پایین بدود و خودش را روی عکس بابا بچسباند.
گل کوچکی را به علامت یادم تو را فراموش روی سنگ گذاشتم و از اینجا سیر دیدمت، بوسیدمت
و وقتی که روی پای مامان نشستی، با آسودگی خیال سپردمت....
دختر قشنگم ...
زهرا جااااان 😘
روزت مبارک
تو شهیدی و شهادت شد نصیبت
گفتند که ترکش خوردهاست آن دم به پهلویت
نه که پهلو و دگر خورده به بازویت
در قلبمان ماندهست تمام خاطراتت
آن صدای دلنشین و روضه هایت
دل در فراقت شکسته شد عادل کجایی
ای روضه خوان ای با وفا ای کربلایی
پیچیده در کرمان تمام عطر و بویت
ای شهید مادری عادل رضایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعالان در فضای مجازی هم، از فضای مجازی برای ترویج کتاب استفاده کنند. این یک وظیفه است واقعا . . .
+ چشم حضرت آقا🍃
••• ان شاالله از امروز تا روز پایانی نمایشگاه کتاب تهران با معرفی کتاب های با محتوا برای یک خرید عالی در خدمتتان هستیم.•••
♦️خرید کتاب هم به صورت حضوری
♦️و هم به صورت مجازی👇
https://book.icfi.ir/
#معرفی_کتاب | #نمایشگاه_کتاب
#حضرت_آقا
@shahidmahboob
1⃣📚 کتاب عشق و دیگر هیچ
بخشی از این رمان جذاب:
شهادت آرزوی عبدالمهدی، اجر او، و نگاه
گرم خدا بر او بود... آن هم کسی چون عبدالمهدی که در سردخانه زمزمه الله اکبرش همه را به گریه انداخته بود و مبهوت، نگاه بر جنازهای میکردند که خدا را و تنها خدا را به بزرگی یاد میکرد... الله اکبر الله اکبر الله اکبر
و هنگامی که پیکرش را در قبر گذاشتند، وقتی اقوام و دوستان آمدند، کفنش را باز کردند تا برای آخرین بار رویش را ببینند و یک التماس دعا با او همراه کنند تا قیامت، شنیدند که عبدالمهدی دارد سوره کوثر میخواند.
صورت عبد را که روی خاک بگذاری، روحش زنده میشود به؛ بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر ان شانئک هوالابتر....
🌿کتاب مذکور زندگی سراسر نور شهید عبدالمهدی مغفوری را با قلمی جذاب و شیرین به تصویر کشیده است.
#معرفی_کتاب #عشق_و_دیگر_هیچ
@shahidmahboob
🌿 بخوانیم فاتحه ای کبیره برای #شهید_محبوب
[سوره حمد یک مرتبه
سوره های توحید، کافرون، ناس و فلق هر کدام یک مرتبه
سوره قدر هفت مرتبه
آیت الکرسی سه مرتبه]
•.
@shahidmahboob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 صحبت های شهید حاج عادل رضایی در مورد جلسه ای که با نام مبارک حضرت علی اصغر(علیه السلام) خاص و متبرک می شود...
•.
@shahidmahboob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
2⃣📚 کتاب حضرت حجت(عجل الله)
شما این کتاب رو هر روز یک مقداریش رو بخون دیگه نمیتونی حضرت رو غایب ببینی. . .
♥️میخوای عاشق امام زمانت بشی؟
پس خواندن این کتاب عالی رو از دست نده.
#معرفی_کتاب | #حضرت_حجت
@shahidmahboob