🔸بخشی از دلنوشته قدیمی ابوعباس راجع به تیپ سیدالشهداء:
... وقتی میگیم تیپ همیشه پیروز سیدالشهداء علیه السلام داریم از جایی حرف میزنیم که بارها فرمانده هانش شـهـید و جانبـاز شده اند ...
عمار فرمانده بود ، وقتی شهید شد همون وسط معرکه ، میثم فرمانده شد ، اما فرماندهی میثم دو دقیقه بیشتر طول نکشید ، چون دنبال این چیزا نبود و دو دقیقه بعد از اینکه بهش گفتن تو فرماندهی ، اونم شهید شد
میثم با فرماندهی دو دقیقه ایش بد جور داغم کرد
بعدش اسماعیل اومد و اونم یکی دو ماه بعد توی خان طومان قطع نخاع شد ، هنوز خراب اون روزم ، حاجی سفارشش رو کرده بود نذاری چیزیش بشه ، شرمنده شدم
بعدش جواد اومد و اونم هر دفعه انقدر میموند تا تیکه پاره اش رو بفرستن بقیه الله ، ۳ بار زخمی شد
... خلاصه وقتی میگیم تیپ همیشه پیروز سیدالشهداء داریم از جایی حرف میزنیم که فرمانده هاش نفر اول ستون بودن و همه شون نمیگفتن بیا ... نمیگفتن برو
کجا پیدا میکنی ؟
البته ابوعباس راجع به خودش ننوشته ، حالا یه سیدالشهدایی دیگه نزدیک ۵۰۰ روزه که کنج اسارته شیطان بزرگه و تیپ همیشه پیروز سیدالشهداء ، همه فرماندهاش یا شهید شدن یا جانباز یا اسیر
اللهم فک کل اسیر
#عاشوراء
#تیپ_همیشه_پیروز_سیدالشهداء
#اسیر_مدافع_حرم_و_وطن
#محمدرضا_نوری
#ابوعباس
🔸بخشی از دلنوشته قدیمی ابوعباس راجع به تیپ سیدالشهداء:
... وقتی میگیم تیپ همیشه پیروز سیدالشهداء علیه السلام داریم از جایی حرف میزنیم که بارها فرمانده هانش شـهـید و جانبـاز شده اند ...
عمار فرمانده بود ، وقتی شهید شد همون وسط معرکه ، میثم فرمانده شد ، اما فرماندهی میثم دو دقیقه بیشتر طول نکشید ، چون دنبال این چیزا نبود و دو دقیقه بعد از اینکه بهش گفتن تو فرماندهی ، اونم شهید شد
میثم با فرماندهی دو دقیقه ایش بد جور داغم کرد
بعدش اسماعیل اومد و اونم یکی دو ماه بعد توی خان طومان قطع نخاع شد ، هنوز خراب اون روزم ، حاجی سفارشش رو کرده بود نذاری چیزیش بشه ، شرمنده شدم
بعدش جواد اومد و اونم هر دفعه انقدر میموند تا تیکه پاره اش رو بفرستن بقیه الله ، ۳ بار زخمی شد
... خلاصه وقتی میگیم تیپ همیشه پیروز سیدالشهداء داریم از جایی حرف میزنیم که فرمانده هاش نفر اول ستون بودن و همه شون نیگفتن بیا ... نمیگفتن برو
کجا پیدا میکنی ؟
البته ابوعباس راجع به خودش ننوشته ، حالا دیگه نزدیک ۵۰۰ روزه که کنج اسارته شیطان بزرگه و تیپ همیشه پیروز سیدالشهداء ، همه فرماندهاش یا شهید شدن یا جانباز یا اسیر
💫اللهم فک کل اسیر
#عاشوراء
#تیپ_همیشه_پیروز_سیدالشهداء
#اسیر_مدافع_حرم_و_وطن
#محمدرضا_نوری
#ابوعباس
نبودنهایت دارد،
بدجور توی ذوق میزند!
امسال بیشتر از همیشه سراغت
را از تکیه ته کوچه گرفتم.
به جای سماور بزرگ طلایی نفتی،
و آنهمه استکان نعلبکیهای کوچک
لیوانهای شفاف شربت آلبالو گذاشته
بودند. از نم دور لیوان خنکی بیرون
میزد.اما جای لبخند یواشکیات
آن ور میز تکیه خالی بود.
میخواستم بمانم.
هر چه چشم چرخاندم؛
کسی آشنا نبود.
آدمها عوض شده بودند.
حتی شنیدم پرچمهای قدیمی را
بخشیدهاند به هیئت آن سر خیابان
و یک سری تازه سفارش دادهاند.
از همینها که نقش و نگار
گلدوزی ظریف دارد.
عکس تو را هم چسباندهاند.
با یک عالمه گل مریم.
نمیدانم از کجا فهمیدهاند
قصه گل مریم را!
اما من نگاهش نمیکنم.
اصلا هیچوقت،
به عکست نگاه نمیکنم.
میترسم؛
توی عکست زل بزنم
و برق واقعی نگاهت از توی
چشمهایم بپرد بیرون.
مثل عطر مانده
که درش را نباید برداری.
مثل همان شیشه عطرت که
درش را بر نمیدارم. میترسم بپرد.
میترسم. از همان لحظه که رفتی
ترسیدم. به روی خودم نیاوردم؛
اما ترسیدم... همیشه میترسم.
از ماندن خودم بیشتر از رفتن تو.
ماندن یک درد عجیبی دارد.
کسی که دارد میرود؛
همه حواسش پی رفتن است.
زمان برایش معنا ندارد
اما زمان برای کسی که مانده
توفیر دارد! کسی که میماند
توی شیشه زمان حبس میشود.
من توی شیشه زمان
حبس شدم. زمان نمیگذرد....
از عاشورای امسال تا
عاشورای سال بعد و برپا شدن
تکیه تهگذر خیلی مانده.
خیالت آنروزها غلیظتر میشود.
عطر مریم تمام فضای تکیه را میگیرد.
راستش عطر مریم تنها چیزیست که
از آنروزها باقی مانده است.
#عاشوراء...