#دستنوشته_شهید_محمد_مسرور
خدايا دلم مي خواهد ديگر بار ملكوت اشياء را بنگرم واز معبد اشياء گذر كنم تا به درياي صفات واوصاف تو برسم. سپس در درياي اسماء وصفات تو غوطه ور شوم واز آن دريا عبور كنم وسپس به آسمان بي نهايت وجود پر بكشم همان جايي كه ديگر هيچ قيد اسمايي وجود ندارد وآن جایي است كه ديگر من وما ديگر معنا ندارد وهيچ چيز جز ذات اقدس الله معنايي ندارد.
02/10/1390
https://eitaa.com/shahidmasroor
شهید محمد مسرور❤️
به نام خدا
امروز برای من روزی بسیار سختی است، 4 سال پیش مثل امروز، مصادف بود با ولادت امام رضا علیه السلام...... آرزوی هر خواهری اینه که داداشش را تو لباس دامادی ببینه، عشق خواهر ها داداش هاشون هستند، هرجا میرفتم همیشه با ذوق وشوق از محمد میگفتم وتو دلم از داشتن چنین داداشی به خود می بالیدم، حسی وصف نشدنی داشتم نسبت به محمد، همیشه عادت داشت لباس هاشو میداد من براش اتو میکردم، اما این بار اتو کردن لباس محمد متفاوت تر از بارها ودفعه های قبل بود، هر بار که اتو میکشیدم به لباسش ذوق قد وبالای زیباشو میکردم. 😢😢
صبح روز 6 شهریور ساعت 7 صبح بود تماس گرفت، گفت فاطمه آماده باش دارم میام دنبالت باهم بریم شهدای گمنام، منم سریع آماده شدم دوربین رو آماده کردم، گفتم میرم کلی عکس هنری از محمد میگرم، پشت درب خونه آماده ایستاده بودم محمد در بزنه، تا محمد در زد سریع در رو باز کردم، محمد رو دیدم با لباس زیای سفید وشلوار مشکیش، وای که چقدر روی تنش زیبا بود، کلی ماشاءالله تو دلم براش خوندم، این صحنه هیچ وقت از جلوی چشمام نمیره، هر زمان در کوچه را باز میکنم میبینم محمد با همون لباس سوار موتور جلوی در ایستاده. 😭
سوار موتور محمد شدم رفتیم شهدای گمنام، تا صیغه محرمیت محمد به درخواست خود محمد در کنار شهدای گمنام خونده بشه، منم شروع کردم عکاسی کردن، از لحظه لحظه ی مراسم محمد عکس وفیلم گرفتم، صبح جمعه بود دعای ندبه تو سالن کنار شهدای گمنام خونده شده بود، مادر کیک خامه ای گرفته بود گذاشته بود روی قبر شهدای گمنام، دعا تمام شد خانم ها یکی یکی آومدند کنار شهدا، همه با تعحب نگاه میکردند که یه مراسم عقد کنار شهدا برگزار میشه، مامانم شروع کرد پذیرایی کردن از مهمون های شهدا، یادم نمیره محمد با چه اشتهایی کیک خامه ای رو میخورد ☺️. طولی نکشید که نماز شهادتش را همونجا کنار شهدای گمنام خوندند. شروع زندگی مشترک محمد وشروع زندگی اُخروی محمد در کنار شهدای گمنام رقم خورد، وچه گمنام بود خود محمد، وندیدم همچون تو برادر نازنینم، ندیدم به حُجب وحیای تو به صداقت وپاکی تو به خالصی تو، داداشم دوست دارم💖