eitaa logo
شهید محمد مسرور❤️
330 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1هزار ویدیو
65 فایل
اولین طلبه شهید مدافع حرم استان فارس که در1394/11/16در سوریه به مقام پر فیض شهادت نائل شدند. این کانال شخصا زیر نظر خانواده شهیدمی باشد .واعضای خانواده شهید آن را مدیریت میکنند.
مشاهده در ایتا
دانلود
. چه زیباست زندگانی 🌷 هرکدام به شکلی خاص ، جلوه نمایی میکند. او‌ فرزند ارشد خانواده شد، پس از چند سال تأخیری که پدر و مادر انتظارش را میکشیدند... در ۲۱_رمضان ، مصادف با اول_تیرماه_۴۷ ، پا در این عرصه ی گذاشت و با همان ذکر ، دنیای پُراز قدرش را آغاز کرد و چه شروع زیبایی... علی_گونه زیست و علوی مدار شد✋ رشد و نمو کرد تا مسیر جاودانگی را همراه سازد. ۳۳_المهدی_عج جولانگاه این رشد و معنویتش شد شد و مسیر و را توأمان طی کرد. پایان برای او ، شروعی دیگر بود آوازه ی ، روحی دیگر در جسمش نواخت و جزو اولین هایی بود که لبیک گفت و گشت... خالص بود ، بی_ریا و بدور از حاشیه، که این خصلت ست. اول تیرماه۹۳ ، ندایی درونی اورا از پایانی زیبا خبرداد... و در ظهر فردای تولدش که ۴۶ سالگی را عبور کرده بود ، دوم_تیرماه_۹۳ بسوی حق شتافت و در همان روزی که تاریخ اعتبار برایش درج شده بود ، به رفت و کد را برایش رقم زد هردوتولدت مبارک ای شهیدم❤️⁩ * نقاش: خواهربزرگوار
پوتین (راوی برادر علی رستمی) مسلم تازه از خط برگشته بود. یکی از برادران بسیجی همراه ما پوتین نداشت. پدرم به مسلم گفت: آقای شیر افکن این برادر بسیجی ما پوتین ندارد. مسلم خندید و گفت: آشیخ شنبه، پوتین بهتر از پوتین من سراغ داری؟ سریع پوتینش را در آورد و به بسیجی داد، دستی از محبت به سرش کشید و صورت او را بوسید. بسیجی با خوشحالی فراوان پوتین را پوشید و رفت... *
. شیرافکن موجود نیست! ( سید محسن شاکری) ۱۹_فجر به ، مأمور شده بود. زودتر به منطقه رفته بودند. وقتی وارد شدیم هر کس از نیروهای بومی را می دیدیم سراغ را می گرفت. آنقدر برخوردش با اطرافیان خوب و سریع کار ها راه می انداخت که همه او را می شناختند. فردای آن روز برای انجام کاری به ستاد فرماندهی لشکر رفتم. از چیزی که دیدم خنده ام گرفت. بزرگ روی کاغذ نوشته و پشت شیشه زده بودند: توجه، توجه آقای موجود نیست. آنقدر سراغش را گرفته بودند که مسئولین کلافه و این اطلاعیه را نوشته بودند! *
13.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آچار فرانسه ( سردار عبدالله زاده) قیافه ای بچه گانه ای داشت، هیکلی لاغر و کوتاه. تا آخر هم همین قیافه نوجوانانه را داشت، هر وقت پیشم می آمد می گفت: حاجی من چی بخورم چاق بشم! ، فرمانده در ، در جریان پاتک های عراقی ها می گفت:  از پشت صدای یک پسر بچه را می شنیدم، اما خیلی با صلابت و حرف می زد! بعد هم که را دیده بود، تعجبش دو چندان شده بود!!! اما همین نحیف و کوچک معروف شده بود به ، هر جا در کار بود و مشکلی باید حل می شد، این مسلم بود که می کرد. *
12.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
( برادر مهدی توکلی) شبی برای آماده می شدیم که آمد و خواست با ما همراه شود. بهترین موقعیت بود تا کمی شجاعتم را به رخ مسلم بکشم و او را بترسانم. یک گروه هشت نفره به خط زدیم و از خط عبور کردیم. هر چه از خط خودمان دورتر می شدیم بیشتر بچه ها را می ترساندم، می گفتم الان نزدیک عراقی ها هستیم، ساکت باشید، احتیاط کنید الان در دل هستیم. از سرعتم کم کردم ، با دوربین دید در شب عراقی ها را به مسلم نشان می دادم می گفتم احتیاط کن خطر دارد. مسلم با خنده می گفت، چه خبره، عراقی کجا بوده، بیا سریع تر برویم تا به کارمان برسیم. در همین حین چند کنار ما به زمین نشست. روی زمین افتادم و دستم را روی سر گذاشتم. دیدم مسلم اصلاً دراز نکشیده بود، نشست دست روی پشتم گذاشت و گفت: نترس چیزی نیست!! خلاصه آن شب شجاعت مسلم را به چشم دیدم، افراد زیادی را با خودم به شناسایی برده بودم که همان ساعات اول خود را باخته بودند. با همراهی مسلم موفق شدیم دو پیکر را هم که در منطقه جا مانده بود به عقب منتقل کنیم. *
13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاپشن ( برادر علی رستمی) روزی آقا برای بازدید از بچه ها به خط آمده بود. خوب سر و وضع تمام ها را برانداز کرد. متوجه شد یکی از برادران بسیجی لباس مناسبی ندارد. سریع خود را در آورد و به او داد. بسیجی گفت: اما شما خودتان به آن نیاز دارید، خودتان هم که کاپشن ندارید؟ مسلم خندید و گفت: برادر تا فردا بزرگ است و کریم! *
. ، من بود. گاهی وقت ها می شد ساعت ها با هم بودیم و درددل می کردیم. او کسی نبود که دیگر دلش بخواهد  در این بماند ولی ماند و تا زمانی که ماند ، مثمربه ثمر بود. در بودیم، بیرون از نشسته بودیم ،من پشت عراقی ها بودم و مسلم رو به خاکریز عراقی ها روبروی من نشسته بود ،یکدفعه پشت سرهم ، پشت خاکریز ما به نشست. من دیدم مسلم، از زمین بال بال می زند و فریاد می زند ، .... تا گفت ،یا حسین... شانه سمت چپ من از پشت کتف ، ضربه ای بهش خورد که چرخیدم و از پشت سر به زمین افتادم. با این یاحسینی که گفت، من گفتم که حتما دیگر شدم!! صدا زد بلند شدم نگاهش کردم و گفتم چی شده آقامسلم؟! از پشت کتفم ،به اندازه یک کف دست چسبیده بود، را سوزانده و لباس را هم سوراخ کرده و چسبیده بود به کتفم. مسلم این ترکش را دیده بود که به من میخورد‌. خیلی و بود برای نیرو هایش... چقدر این بودند و هنوز هم این محبت هست ، جاری و ساریست... *
عباس ... یادآور ، ، ، برادر فداکار ، عموی مهربان ، و... نام عباس را که میشنوی ، وجودت سرشار از میشود و چه بار مسؤلیت سنگینی را عباس ها بخاطر نامشان بر دوش میکشند.. عباس دیگر یک نام ساده نیست پس از عصر .. یک دنیا معنا دارد و عباس ها این را میدانند. عباس قصه ما هم میدانست این معنای پر از شور و شوق را او خلبانی جوان بود که در مذهب و آئینش ، وطن پرستی و مردانگی را درآمیخته بود ، چون یک عباس است... ۱۲۴ عملیات بزرگ و متهورانه را با پرنده ای آهنین و قلبی روشن به نور خدا از شروع تا ۳۰تیر۶۱ در پرونده مردانگی به ثبت رسانده بود جوانی شجاع ، مردی وارسته ، همسری عاشق که پدری مهربان هم شده بود قانون نصب بر روی لباس پرواز ، قاعده ای خاص بخود دارد نام کامل ، فامیلی کامل و حتی با زبان انگلیسی هم همراه باید باشد ، تازه ، بعضی هم گروه خونشان هم ذکر میکنند! اما وینگ عباس ، فقط فامیلی اورا نوشته ، دوران... شاید گفته باشد : من هنوز به آن مقام ، عباس بودن نرسیده ام !! ولی در ۳۰تیر۶۱ بر فراز آسمان پس از درهم کوبیدن پالایشگاه الدوره ، زمانیکه هواپیما هدف آماج پدافند دشمن قرار گرفت و سقوط ، انفجار و پروازی دیگر نزدیک بود از یارش خواست تا اجکت کند و خودرا نجات بخشد!! اما عباس ، تصمیمی دیگر در آنی از لحظه برای خود گرفت! آنجا که علمدار کربلا ، دستانش پراز آب کرد تا کمی رفع عطش کند ، یاد تشنه لبان خیام حرم کرد ، از آن آب صرفنظر نمود و مشک را در دست گرفت تا بشود سقای تشنه لب... این عباس هم صرف نظر کرد و کار دشمن را پیچیده تر نمود پرنده را هدایت کرد سمت محل اجلاس سران عدم تعهد در بغداد و تمام کرد کار دشمن بعثی را آری اینجا بود که دوران به مقام عباس بودن رسید و ماندگار شد و شد ، شادی روح پرفتوحش ✍️🏻
عشق یک سینه و هفتادو دو سر می‌خواهد بچه بازیست مگر عشق؟ جگر می‌خواهد به هواخواهی از یار ، علمدار شدن سینه‌ای همچو ابالفضل سپر می‌خواهد
17.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹دلم تنگ شهیدان است امشب 🌹دلم دلتنگ یاران است امشب 🌹دلم امشب براشان روضه خوان است 🌹نوای زخمی آهنگران است 🌹بخوان زآنان خرامیدند و رفتند 🌹مرا بیچاره نامیدند و رفتند
خرمشهر را خدا آزاد کرد... سوم خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر، نماد افتخار، ایثار و پایمردی ملت ایران گرامی باد. یاد و خاطره‌ی شهدای گرانقدر این حماسه‌ی بزرگ را با حضور در مراسم بزرگداشت، پاس می‌داریم. مراسم گرامیداشت سالروز آزادسازی خرمشهر 📆 زمان: شنبه، سوم خرداد ۱۴۰۴ ⏰ ساعت: ۲۰ 📍 مکان: سالن شهید عسکری، خیابان شریعتی با حضور گرم و پرشور شما، ارج می‌نهیم حماسه‌آفرینان دیروز را و عهدی دوباره می‌بندیم برای ساختن فردایی بهتر.
آسمان را طی کن که در این صبح دل‌انگیز تو را می‌خواند ... آسمان راه همان مردانی است که با لباسی خاکی و دلی مملو از عطرِ خدا پای در ره دارند ...🕊🌱 ☀️ ✌️🏻 🤍