eitaa logo
شهید محمد مسرور❤️
343 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
789 ویدیو
55 فایل
اولین طلبه شهید مدافع حرم استان فارس که در1394/11/16در سوریه به مقام پر فیض شهادت نائل شدند. این کانال شخصا زیر نظر خانواده شهیدمی باشد .واعضای خانواده شهید آن را مدیریت میکنند.
مشاهده در ایتا
دانلود
بیت المال با موتور بود که اومد خونه،دیدم رفت لباس عوض کرد و گفت که می خوام برم گوشت بگیرم . گفتم بابا چرا پس اومدی خونه ؟ ! تو مسیرت که چند تا قصابی بود، گوشت می‌گرفتی و میومدی . گفت :بابا ، نمی خواستم با لباس پاسداری برم قصابی! دوست ندارم بخاطر لباس من گوشت خوبش رو به من بدهند و گوشت های به‌دردنخور رو به بقیه مردم. و اینکه موتوری که من سوار بر اون هستم از بیت المال هست، و من فقط برای کارهای مربوط به سپاه می‌تونم از اون استفاده ‌کنم نه برای کارهای شخصی خودم.
سال 61 به عنوان شهردار کازرون انتخاب شد، شهرداری که در زمان خودش در سطح استان فارس نمونه بود 🔴نور شهادت را در چهره اش می دیدم، با اینکه او در گردان های رزمی نبود و شهادت ایشان دور از انتظار بود. روزی پرسیدم: «ممکنه شما هم شهید شوی؟» جدی گفت: « مگر شهید شدن در راه خدا شوخی است. باید آن قدر در راه خدا فعالیت داشته باشی که مورد رضای خدا قرار بگیری» 🔷روز اول عید بود که عازم جبهه شد. باز هم می خواست مرا با چهار بچه قد و نیم قد تنها بگذارد. برای اینکه منصرفش کنم گفتم: «این بار اگر بروی من از توان نگهداری فرزندان شما بر نمی آیم!» خندید و گفت: «شما همسر خوب و فداکاری هستید از عهده همه چیز بر می آیید!تا ده روز دیگر بر می گردم. دقیقاً روز دهم عید بود که مجروح شد و او را به شیراز آوردند. تمام بدنش با گاز های شمیایی تاول، تاول شده بود. شب سیزده عید بود که خبر شهادتش همه شهر را عزادار کرد. 🌷🌹🌷🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ
خدايا به نام تو دست به قلم مي گيرم و آن را روي کاغذ مي فشرم اما مانده ام و نمي دانم چه وصيتي کنم اگر بخواهم به مردم در وصيتم پيام بدهم که کوچکتر از آنم که بتوانم به اين مردم آگاه و شجاع و قهرمان و شهيد پرور پيام بدهم اما چاره اي نيست وظيفه مي دانم که هر چند کوچکتر ولي به عنوان وصيت چند کلمه اي ناقابل با اين برادران و خواهران عرضه مي دارم .اينجانب حقير اولا هدفم از جبهه رفتن اين بود که به نداي رهبر کبير انقلاب اين رهبر شجاع و آگاه به زمان و مدير و مدبر به اسلام نائب مهدي زمان عجل الله لبيک گفته و عزم سفر کنم و چون اين رهبر عالي قدر گفته بود که جنگ يک مسئله اصلي و يک وظيفه شرعي است که هر کس توان آن را داد بايد به جبهه برود و من هم همه مسائل را پشت سر گذاشتم و مسئله اصلي را جلو قدمم گذاشتم و به جبهه ها رفتم اما اين بنده معصيت کار با چه روئي به ميدان عاشقان عشق به الله و با چه روئي با اين مردان خدا هم گام شوم بنده اي که هميشه معصيتکار و نادان بودم ولي اي خدا کمک کن و گناهانم را بيامرز تا بتوانم در راهت قدم بردارم .
تمام مدت اقامت مان در مشهد همه حواسش به ما بود که چیزی کم و کسری نداشته باشیم ،تهیه خوراک و وسیله ایاب و ذهاب و.... تمام نمازهاشو در حرم به جماعت می خوند ولی زیاد توی حرم نمی موند و بعد از نماز برمی‌گشت. به جاش شب تا صبح حرم می ماند . یک بار خیلی پاپیچش شدم که شب تا صبح میری حرم چیکار میکنی؟ همش می خندید وطفره ميرفت از جواب دادن.. بالاخره گفت:هیچی میرم یه گوشه از صحن میشینم به زائرهای امام رضا ع نگاه میکنم و به حال خوششون غبطه میخورم . وقتی جوان هایی رو میبینم با یقه های باز و زنجیر طلا به گردنشون میان با امام رضا ع حرف میزنن و اشک میریزن ،به حال زار خودم گریه میکنم وبه حال خوب اونا غبطه میخورم. مسعود عارف به تمام معنا بود و در همه احوال ،مشغول محاسبه نفس بود. (مسعود)_فروزنده راوی :خواهر شهید
چند روز قبل ازاینکه به شهادت برسه تماس گرفت وبه مادرم گفت: حلالم کن میدونم که شهیدمیشم! مادرم گریه کردوگفت: ازکجا میدونی!؟ گفت : مادربه خداقسم خواب دیدم که پاهام دردمیکنه و نشسته بودم. یک آقای بلندبالائی سواربراسب، وشال سبز قشنگی برکمرداشت. گفت :خدامراد چرانشسته ای!؟ گفتم: نمیتونم بلندشم. گفت: بگو یا صاحب الزمان ادرکنی دستم را گرفت وسواربراسبم کرد وباهم رفتیم ،دربین راه اسب بال در آورد و بالا رفتیم. به خاطر همین مطمئنم که ان شاء الله به شهدامیپوندم😭😭😭😭 :خواهربزرگوارشهید @raviyanfarss
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
عید نــوروز بود.برای علی اکبر و برادرش شـلوار نو خریده بودم،دیگر متوجه نـشدم از آن شـلوار استفاده کرد یا نه! سیـزده عیـد بود ڪه علـی اکبرگفت: بابا شلوارم به دوچرخه گیرکرده و پاره شده، به من پول بده شلوار نو بخرم ! به ایشان پول دادم و شلوار خرید. یک روز از سرکار به خانه می آمدم علی اکبر و دوستانش ، محمد و علی را در راه دیدم. با تعجب دیدم شلواری که برای علی اکبر خریدم پای محمد است. وقتی به خانه آمدم با ناراحتی جریان را به مادرش گفتم : « مگر پسر من محتاج پول است که شلوارش را به محمد فروخته!» وقتی علی اکبر آمد جریان را پرسیدم . از شرم سرش را پایین انداخت و گفت: «راستش محمد ، خانواده فقیری دارد و یتیم است. امسال لباس نو نداشت ، برای همین شلوارم را به او هدیه دادم و دوست نداشتم شما متوجه شوید.» عرق سردی بر پیشانی ام جوشید ، از این رفتار علی اکبر خیلی خوشحال شدم و در دل او را تحسین کردم. 🌹🌱🌷🌱🌹🌱🌷 : ﺩhttps://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💠 وقتی که از کنار گلزار شهدا رد می شدیم مهرداد سرعتش را کم می کرد و با یک حالت محزون رو به سمت شهدا فاتحه می خواند. به مزار شهدا با انگشت اشاره می کرد و صدای زیر لبش را آرام می شنیدم. همیشه می گفت خوشا به سعادت شهدا که خداوند شهادت را نصیب شان کرد. 💠موقعی که اسباب کشی کردیم به خانه خودمان، اولین عکسی که به دیوار خانه آویزان کرد، عکس شهید قاسمی بود. به شهدا ارادت خاصی داشت و می گفت که می خواهم زندگیمان به نور شهید نورانی شود. با این حرف مهرداد، دلم خالی می شد؛ ولی اصلا به روی خودم نمی آوردم. مهرداد قاجاری 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz نشردهید
شهید محمد مسرور❤️
شهید ابراهیم باقری زاده شهید امام رضایی ع فرمانده گردان امام رضا ع ایام شهادت ❤️❤️❤️
شهید امام رضایی بسم رب الشهدا علاقه زیادی به ع داشت... آن در شب عملیات ، حقیر آنها را جلو بردم . پشت نونی ها وقتی داشتیم ع را جلو می بردیم ، کنار دست من نشسته بود ، مایلرها (کامپرسی ها) نگه داشتند که پیاده بشن وحرکت کنیم به سمت نقطه رهایی ، ابراهیم باقری وقتی پایین آمد یه نگاهی به آسمون کرد ، چند دقیقه ای خیره به آسمون وستاره ها شد. گفت : ع این طرفه؟ گفتم : بله امام رضا ع این طرفه! این قبله است پشت به قبله امام رضا ع است... برگشت دستاش را گذاشت روی سینه اش ، اشک از چشماش سرازیر شد تو اون لحظه حساس.... گفت: دلم می خواست بیام به پابوست آقا ، مدتیه نشده برسم به خدمت شما ، از همین جا به شما سلام میدم... ع یه سلامی از ته دل ، من دیگه همچین سلامی را هیج جایی ندیدم...🥺 از ته دل سلامی کرد و قطع به یقین جواب سلام را گرفت که پس از شهادتش پیکرش نه به اشتباه ، نه!! اشتباهی در کار نبود... پیکرش به تقدیر ، به دستور ، با طلبیدن امام رضاع به رفت... وقتی پیکر همه را به دیار آوردند ، پیکرمطهر ابراهیم بین آن ها نبود!! کجاست؟! چی شده؟! خبر رسید که پیکرشهید در مشهدالرضا است😢 اون موقع ها رسم بر این بود که هر شهیدی را وارد مشهد می کردند قبل از اینکه به ببرند و به خانواده ها خبر بدهند ، مستقیم پیکر را به حرم امام رضا ع می بردند وطواف می دادند ، بعد به معراج الشهدا می بردند و به خانواده ها خبر می دادند. ابراهیم از رفت به مشهدالرضا ع ، طلبیدش امام رضا ع✋ ونکته ای که بر روی سنگ مزارش هست اینکه عکس تصویرشون هم الان رو به سوی امام رضا ع است...🤲 : https://eitaa.com/hatef10012
45.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 🌹"شهیده مکتب حاج قاسم" 🔸آنقدر اربعین و راهیان‌نور میرم تا شهید بشیم... 🔻روایت زندگی شهیدانه "شهیده سیده صغری حسینی فرد" از شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان شهرستان مهر به روایت فرزندش
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🥀🕊 به مناسبت سالروز ولادت امام سجاد ع🎊 ✍خاطرات شهید: 🌹این خواب خیلی مرا خوشحال ڪرد خواب دیدم که امـام سجـاد (؏) نوید و خبر شهـ🕊ـادت من را به مـادرم می‌گوید و من چهره‌ی آن حضرت را دیده و فرمود : « تو به مقام شهـادت می‌رسی » و من در تمام طول عمرم به این خــواب دل بسته‌ام و به امید شهـادت در این دنیا مانده‌ام و هم‌اکنون که این خواب را می‌نویسم یقین دارم که شهـادت نصیبم می‌شود و منتظـر آن هم خواهـم ماند ... تا کی خداوند صلاح بداند که من هم همچون شهیدان به مقام شهادت برسم و به جمـع آن‌هـا بپیوندم ... 🌷 هم اڪنون و همیشه دعای قنوت نمازم " اللهم الرزقنی توفیـق الشهادت فی سبیل‌الله " است که خداوند شهادت را نصیبم ڪند و از خدا هیچ مرگـی جز شهــادت نمی‌خواهم » 📚 منبع : دفتر خاطرات شهید 💐وصیت ڪرده بود تا زنده است کسی دفتر خاطراتش را نخواند !! راستی چه رمزی است بین بشارت شهادت توسط امام ‌سجاد (؏) و اعزام به سوریه از طریق تیپ امام سجاد (؏) ... محمد مسرور ‎‌‌‎‌‎ 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
♻️یادی از شهدای عملیات 💠قبل از قرائت، قرآن را در دست می گرفت و مرتب این جمله را تکرار می کرد «هذا کلامُ ربی» [ این کلام پروردگارم است] آنقدر این جمله را تکرار می کرد که اشک از دو دیده اش جاری می شد و حال قرآئت قرآن پیدا می کرد. آن وقت با احترام قرآن را باز می کرد و شروع می کرد به تلاوت. همیشه می گفت: «قرآن کلام پروردگار است آیا می شود همین جور و بی مقدمه آن را تلاوت نمود!» 💠پیش از عملیات دستور آمد برای افزایش کارایی ماسک های ضد شیمیایی نیروها باید صورت خود را اصلاح کنند. انجام این فرمان برای خیلی از بچه ها سخت بود. احمد که فرمانده گردان بود پیش از هم ریش خود را تراشید تا جای بحث برای دیگران نماند. اما گفت: من شرم می کنم در قیامت با صورت اصلاح شده و ریش تراشیده خدمت مولایم حسین(ع) برسم! یکی دو روز بعد در ، ترکش را برد تا در قیامت شرمنده مولایش نباشد. 🌱🌷🌱 احمد رضوانی زاده شهادت: 24/12/1363 - جزیره مجنون 🌱🌱🌱🌱 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz