eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
624 دنبال‌کننده
11هزار عکس
8.3هزار ویدیو
72 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
[ از خادمی تا شهادت ] [ خـادم‌ الشهدای... یادمـان‌ معـراج‌ شهدای اهـواز ] [ خادم الشهید، شهید حجت‌الله رحیمی ] 🔺 پروردگارا ! قلبم مالامال عشق تو است و از عشق تو (عشق) حسین (ع) تو می‌تپد. جانا ! جان ناقابلم که امانت توست را بپذیر و از خطاهایمان درگذر که من فراق تو و طاقت تحمل عذاب تو را ندارم. 🆔 @Masaf @shahidmedadian ❤❤❤❤ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
[ از خادمی تا شهادت ] [ خـادم‌ الشهدای... یادمـان‌ معـراج‌ شهدای اهـواز ] [ خادم الشهید، شهید عبدالصالح‌ زارع ] 🔺 لذت عجیبی از خدمت به شهدا می‌برد، بعد از ازدواج ما ، دوسال تا شهادتش فاصله بود که متاسفانه نتوانستم با او فکه بروم ، آقا صالح با دیگر دوستانش به خدمت مشغول بودند و امکان اینکه حتی در مسیر هم باهم باشیم وجود نداشت. 🆔 @Masaf @shahidmedadian ❤❤❤❤ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
[ از خادمی تا شهادت ] [ خـادم‌ الشهدای... یادمـان‌ معـراج‌ شهدای اهـواز ] [ خادم الشهید، شهید محمد سلیمانی] 🔺از همان بچگی همیشه می‌گفت کاش من زوتر به دنیا می‌اومدم تا می‌تونستم به جبهه برم و در کنار شهدا بجنگم الان با خودم میگم خدایا چی شد که محمد من بزرگ شد و به مقام شهادت دست پیدا کرد و الان در بین شهدا جاگرفته. الان محمد من در گلزار شهدا،در بین شهدای دفاع مقدس دفنه... https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
💫 💔✍ دلم هوای با شهدا بودن را کرده.... مرا ببخشید که رفیق نیمه راه شدم مرا ببخشید که در سیم خاردار نفسم گیر کردم و زخمی شدم.... مرا ببخشید که موجب بد نامی شماها شدم.... خدا کند از غافله عشق جا نمانیم 👇👇 @shahidmedadian 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @shahidmedadian ❤❤❤❤ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
هر کسی پیر شود از بر و رو می افتد پیر میخانه ما اشرف مخلوقات است❤️‍🩹
⚫️ ①① 🖤شهید مدافع‌حرم ▪️روز عاشورا، وقتی که با بچه‌های هیئت، سرگرم پذیرایی از دسته‌جات عزاداری بودیم، وسط هیئت زنجیرزنان چهره‌ای آشنا دیدم! باورم نمی‌شد که خودش باشد اما نزدیکتر که رسیدم، خودش بود. با شال عزا چشمانش را بسته بود و با چشمِ دل راه می‌رفت. ▪️بغلش کردم و گفتم «امین جان! چشمانت؟» خندید و گفت «کُلُّنا عبّاسکِ یا زَینب» و رفت! بعد از شهادتش فهمیدم که در سوریه، آنها را کنار حرم عمه‌ی سادات، جا گذاشته بود. . @shahidmedadian