eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
653 دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
7.8هزار ویدیو
72 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 شهید مدافع‌حرم در پتروشیمی اراک کار می‌کردیم. ماه رمضان بود و هوا بسیار گرم! محل کار ما مخازن کُروی بود که باید در داخل آن کار می‌کردیم. بدنه مخزن باید تا ۱۰۰ درجه سانتی‌گراد حرارت می‌دید تا گرم شده و سپس شروع به کار کنیم. شهید عسگری هم‌پای ما در آن شرایط که برای کسی که روزه هم نبود، تحمّلش سخت بود، روزه می‌گرفت و کار می‌کرد. یک شب به اتفاق هم به منزل دوستان در خوابگاه دیگر رفتیم و دیدیم که هندوانه‌ای گذاشتند وسط و به ما هم تعارف کردند، اما شهید قبل از آنکه از هندوانه بخورد، از دوستان پرسید:«از کجا آورده‌اید؟ در اینجا که دسترسی به مغازه ندارید!» گفتند:«از باغ کنار پتروشیمی کَندیم.» شهید گفت:«آیا صاحبش می‌داند؟» گفتند:«نه!» او چنگال را به زمین گذاشت و گفت:«با مال شبهه‌ناک جسم و روحم را آلوده نمی‌کنم. ان‌شاءالله که خداوند از میوه‌های بهشتی نصیب‌مان کند!» ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
🌙 شهید مدافع‌حرم قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، نماز خواندن را شروع کرد. از همان کودکی، موقع نماز کنار من می‌ایستاد و حرکاتم را تقلید می‌کرد. گوش می‌داد چه می‌خوانم. گاهی با برادرش شهرام می‌آمدند و کنار من نماز می‌خواندند. می‌گفتم:«بیاید خوب گوش کنید ببینید من کجای نمازم رو اشتباه می‌خونم. بهم بگید!» با همین روش نماز خواندن را یادشان دادم. روزه‌گرفتن را هم از همان بچگی شروع کردند. می‌گفتم:«شما هنوز به سنّ تکلیف نرسیدید، حداقل کلّه‌گنجشکی بگیرید که اذیّت نشید اما گوش‌شان به این حرفها بدهکار نبود. روزه‌شان را می‌گرفتند و سر وقت افطار می‌کردند. 📚گزیده‌ای از کتاب «همراهی تا آسمان» 🌸کانال سرداران بی نشان بهبهان عضوشوید👇 ┄┅┅❅❁❅┅ https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
🌙 شهید مدافع‌حرم ماه رمضان شده بود و من باید برای تشییع شهید عزیز احمد مکیان به ایران می‌آمدم. به همین خاطر ارتباط حضوری نداشتیم ولی خبرها را هر شب از جانشینم در منطقه می‌گرفتم. یادم هست که خبر رسید سعید بیاضی زاده در روز قدس سنگ تمام گذاشته است. تمام بچه‌ها را جمع کرده بود؛ روی زمین پرچم اسرائیل کشیده بودند و بعد آن را به آتش کشیده بودند. از فرمانده کل عملیات در سوریه دعوت کرده بود در مراسم شرکت کند؛ بچه‌ها به خط شده بودند و ایشان سان دیده بود. خلاصه، برنامه‌ی پر و پیمانی اجرا کرده بود. در تمام برنامه‌هایش همین‌طور بود؛ هر کاری از دستش برمی‌آمد، انجام می‌داد. به همین خاطر بچه‌های فاطمیون خیلی با سعید خاطره دارند. 📚گزیده‌ای از کتاب «راز انگشتر» کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌙 شهید مدافع‌حرم یکبار ماه مبارک رمضان وقتی از نماز جمعه برگشتیم، دیدم علی نیمی از برنج‌های موجود در خانه را در آب خیس کرده بود تا به مردم عدس‌پلو بدهد! اما نمی‌دانست حالا چه‌کار باید کند. از او پرسیدم:«علی چه کار می‌کنی؟» گفت:«می‌خواهم افطاری بدهم.» به شوخی گفتم:«خب بده!» جواب داد:«نمی‌تونم، بلد نیستم درست کنم!» از او دلخور شدم چرا بدون اینکه بگوید، این کار را انجام داده اما آمد کنارم نشست و گفت:«مامان! ببخش، کمکم کن! نذار پیش دوستام شرمنده بشم.» با آن چهره‌ی مظلوم که به خود گرفته بود و حرفی که زد، قبول کردم. همگی کمک کردیم؛ همه‌ی برنج‌هایی را که خیس کرده بود، عدس‌پلو درست کردم و موقع افطار بین مردم پخش کرد. بعدها یاد این خاطره که می‌افتادیم، با هم می‌خندیدیم. ماه رمضان هر هفته سه‌شنبه کاروان به جمکران می‌بُرد. از سر کار خسته می‌آمد و خریدهای کاروان را انجام می‌داد و در گرمای شدید افطار و شام را آماده می‌کرد و داخل اتوبوس ها می‌برد. به جمکران که می‌رسیدیم همه دو اتوبوس را افطاری وشام می داد،کلی از اذان گذشته بود.وقتی هم که بر می‌گشتیم برای کسانی که راهشان دور بود،آژانس می گرفت و همه که می‌رفتند به خانه بر می‌گشت. درماه مبارک این کار هرهفته اش بود. 📚 گزیده ای از کتاب «بابای آسمانی» کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯