eitaa logo
شهید مدیا 🎬
293 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
500 ویدیو
9 فایل
ایده راه اندازی مجموعه ی #شهیدمدیا در یک شب خاص و به دست #شهدا بوده🌺 📌درگاه ارتباطی @khanalizadeh_ir 😎همانا خداوند لفت دهندگان را دوست ندارد😎 🔰نگاهت را به شهید بسپار 🌺 رسانه ی شهید🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید کوچک زاده به روایت همسر 🌹همسر شهید یک بار به سفر قم که رفته بودیم، یکی از بزرگان نظامی آمده بودند که شهید حامد خیلی تلاش کرد او را ببیند تا برگه اعزام به سوریه اش را امضا کند گاهی برای رفتن صحبت می‌کرد که من در اوایل با این موضوع مخالفت می‌کردم چون این موضوع برایم ملموس نبود. حامد و دامادم هر دو برای اعزام به سوریه اسم نوشته بودند که چون حامد به دلیل مخالفت های من مدارکش کامل نبود، از تهران به او زنگ زدند که دامادم به سوریه اعزام شده و او نمی تواند به سوریه اعزام شود. زمانی که دامادم برای خداحافظی آمده بود، حامد به قدری ناراحت و غصه دار بود که من دلم خیلی سوخت و به من گفت که من مدارکم را بخاطر شما نبردم وگرنه من هم اعزام می‌شدم، اظهار کرد: وقتی این صحبت را کرد خیلی از دست خودم ناراحت شدم که چرا مخالفت کردم. بعد از این ماجرا لشکر و گردان قرار شد خودش نیرو به سوریه اعزام کند، افزود: حامد کم کم من را آماده کرد تا به سوریه اعزام شود و با رضایت کامل این کار را کردم. زمان رفتن حامد به سوریه با اشکهایم او را بدرقه کردم در زمان رفتن حامد با اشکهایم او را بدرقه کردم، گفت: من می‌دانستم اگر حامد بماند و به سوریه نرود بیشتر اذیت می شود و دلیل رضایتمم هم همین بود. حامد یکبار به سوریه رفت و شهید شد،حامد به این دلیل به سوریه رفت چون اعتقاد داشت کاری از دستش بر نمی آید و باید تفنگ به دست بگیرد. همیشه تفنگ به دست گرفتن را جزء کارهای آسان زندگی می دانست و شهید معتقد بود اینکه اینجا بمانی و کار فرهنگی انجام دهی خیلی اهمیتش بیشتر است 🍃 🌹📕 # 🌷نگاهت را به شهید بسپار👇 ✅ @shahidmedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📕عنوان: بی قرار ✍مؤلفان: احسان احمدی خاوه،مجید محمدولی،شمسا سبزیان 📌ناشر: مرکز مطالعات پژوهشی ۲۷بعثت وابسته به سپاه محمد رسول الله(ص) کتاب حاضر، روایتی از زندگی شهید مدافع حرم حامد (مهدی) کوچک زاده است که در قالب داستان‌های کوتاه نگاشته شده است. «بچه انبار نفت»، «بعد از چند ماه»، «یک دسته‌گل»، «قالب گچی»، «بی‌قراران ظهور»، «سال 88»، «شام آخر»، «ساحل ناآرام» عنوان‌های برخی از داستان‌های این کتاب هستند. شهید حامد کوچک‌زاده، متولد 28 شهریور سال 61 در شهرستان رشت است که روز دوشنبه 12 بهمن‌ماه 94 در دفاع از حرم حضرت زینب (س) و جریان آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا در استان حلب سوریه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🌷دلت را به شهید بسپار👇 @shahidmedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🌹💐🌹🕊🌷 🌹 🌹 ♦️ شهیدغواص سید مصطفی خاتمیان ♦️تاریخ ولادت: 🗓 ۱۳۴۵/۰۳/۰۹ 🗓 ♦️محل تولد: تهران ♦️دین ومذهب: اسلام ♦️ملیت: ایرانی ♦️تاریخ شهادت: 🗓 ۱۳۶۴/۱۱/۲۱ 🗓 ♦️محل شهادت: جزیره ام‌الرصاص ♦️عملیات: والفجر ۸ ♦️نحوه شهادت: حوادث ناشی از درگیری ♦️مزار شهید: بهشت زهرا_تهران 🌷نگاهت را به شهید بسپار👇 🕊 @shahidmedia 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹نهم خرداد ۱۳۴۵، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش سیدمحمدعلی و مادرش،رباب نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند. به عنوان بسیجیی در جبهه حضور یافت. بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت گلوله شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.🍃 🌷نگاهت را به شهید بسپار👇 ✅ @shahidmedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹جعفر طهماسبی از پیشکسوتان تخریب‌چی لشکر۱۰ سیدالشهدا (ع) در خاطره‌ای پیرامون شب عملیات والفجر۸ و عبور رزمندگان از اروند رود روایت می‌کند: ما هم انتخاب شده بودیم که با غواص‌ها از آب اروندرود رد بشیم و به دل دشمن بزنیم. اگر چه تخریبچی بودیم اما در این مأموریت وظیفه خاموش کردن سنگر تیربار دشمن که در لب رود خانه قرار داشت به من و شهید علی پیکاری سپرده بودند. به همین دلیل من با خودم «آرپیجی» برداشتم و شهید پیکاری هم چند تا گلوله «آرپی‌جی» و نارنجک برداشت. مسؤل دسته‌ای که ما باید همراهش می‌رفتیم شهید رسول کشاورز بود که ساعتی قبل از عملیات در مسیر برگشتن از قرارگاه در راه تصادف کرد و بیهوش شد و به عملیات نرسید و قرار شد معاونش شهید سید مصطفی خاتمیان کار را فرماندهی کند. قبل از اینکه حرکت کنیم و وارد آب بشیم چندین بار شهید خاتمیان پیش من و علی پیکاری آمد و هر بار این جمله را تکرار می‌کرد که «مواظب من باشید تا اونور آب بیام.» و ما دوتا هم این سفارش را به حساب تواضع سید مصطفی می‌گذاشتیم. تا اینکه برای آخرین بار خیلی جدی گفت: «مواظب من باشید تا اونور آب بیاییم.»  این بار از سید پرسیدیم:«سید حتما یک چیزی هست که این همه اصرار می‌کنی؟!» سید گفت: «می‌دونی دلیلش چیه؟ فقط خودتون بدونید،نمی‌خواهم کسی بدونه.» راستش من و شهید پیکاری خیلی نگران شدیم. با اشتیاق دلیلش را از سید پرسیدیم. سید گفت: «به خاطر این اصرار می‌کنم که مواظبم باشید چون من شب کور هستم و شبها چشم‌هایم خوب نمی‌بینه.» به سید گفتیم:«این موضوع رو حاج خادم(فرمانده غواصان لشکر۱۰) می‌دونه؟» سید گفت: «نه! چون اگر بدونه من از عملیات محروم می‌شم. فقط من از اروند به سلامت رد بشم بقیه کارها حل می‌شه.» خلاصه با سید مصطفی و دسته غواص‌ها از اروند گذشتیم. معبر ما به نام مادر سادات، حضرت زهرا سلام الله علیها بود . به آن طرف رود که رسیدیم اتفاقاتی لب آب افتاد که دشمن ما را مشغول کرد و سید زودتر از ما وارد کانال «جزیره ام‌الرصاص» شد. وچشم‌هایی که تا ساعاتی قبل دلشوره داشت که نمی‌بینه به لقاء خدا روشن شد و گلوله دشمن به چشمش اصابت کرد و به معراج رفت.»🍃 🌹📕 🌷نگاهت را به شهید بسپار👇 ✅ @shahidmedia