خاطراتی از شجاعت🌹هنگامی که میخواست اثاثکشی کند، تمام کار را از طبقه چهارم با راپل انجام داد که تا حالا فکر نمیکنم نه در ایران نه در دنیا کسی انجام داده باشد.
🌹 هرچه اصرار کردیم بگذار کامیون و کارگر بگیریم میگفت نه. بحث پولش نبود. همیشه دنبال تجربه بود. خودش و خانمش اثاث کشی کردند. انتقال اثاثها به جز کمد و یخچال و لباسشویی را با راپل انجام داد. حتی میز نهارخوری و شیشه میز را که ای کاش فیلم گرفته بودیم. همه همسایهها نگاه میکردند و متعجب بودند که چه میکند.
🌹یکی از دوستانش به نام آقای کرمعلی که روحانی است و از علی خیلی خاطره دارد، تعریف میکند و میگوید: «یک روزی من و علی آقا و چند تا از بچهها رفتیم در یک دره 45 متری کار راپل انجام بدهیم. یک طرف طناب را مهار کرد به آن طرف دره و یک طرف طناب را بست دور خودش که خیلی کار خطرناکی است و یک نفر دیگر هم مهار میکرد و ما دو نفر را بست به این راپل. هرچه گفتیم: "علی این چه کاری است؟ ما را میکُشی!" با خونسردی میگفت: "میخواهم تجربه کنم."
🌹 آن دوستش کلاه کاسکت گذاشت سرش ولی ما کلاه نداشتیم. یک آن ما رفتیم آن سمت و سر و ته شدیم.خیلی ترسیدیم.کلاه دوستمان رفت ته دره. ما مرگ را به چشم خودمان دیدیم از بس ترسناک بود. علی دو دور، دور خودش پیچید که اگر سفت نمیگرفت خودش میرفت انتهای دره. علی را تنبیه کردیم گفتیم: "باید بروی کلاه را بیاوری."
🌹📕 #خاطره
#شهیدعلیآقاعبداللهی
🌷نگاهت را به شهید بسپار👇
✅ @shahidmedia