eitaa logo
رسانه هنری شهید مدیا
9.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
16 فایل
📌زنده نگه داشتن یاد شهداکمتر از شهادت نیست 💢‌لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/803012698C83dc999bc8 ارتباط با ادمین جهت تبادل،تبلیغات: @Mehrad_vaziri محل برگزاری مراسم پنج شنبه ها گلزارشهدا تهران ساعت۱۶ الی۲۰ قطعه۲۴موکب مهدوین مدافعان حرم ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘️بسم رب الشهدا و صدیقین⚘️ 📆امروز یکشبنه ۱ مهر ۱۴۰۳ مصادف با ۱۸ ربیع الاول و ۲۲ سپتامبر می‌باشد. 🕊سالروز شهادت شهید محمدرضا سنجرانی شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
شکار بزرگ سربازان گمنام امام زمان در قلب تل‌آویو دانی یاتوم افسر ارشد رژیم صهیونیستی به درک واصل شد. @shahidmedia135
🚨🚨فوری شبکه المنار لبنان: 🔴حزب الله محموله بزرگ ۶٠ هزار مهر نماز که در آن مواد منفجره جاساز شده بود را کشف کرد/ این محموله از قبرس با واسطه سوری به بیروت آورده شده بود. پ ن؛ رذالت رژیم جنایتکار صهیونیستی را ببینید . مهر وسیله عبادت هست و مورد استفاده همه قرار میگیره .دنیای کثیفی داریم که در برابر. اینهمه جنایت خفه خون گرفتند. @shahidmedia135
گفته بود «اگه جنازه‌ای بود و من رو دیدی اول از همه بگو نوش جونت!» بلند بلند می‌گفتم «نوش جونت! نوش جونت!» می‌بوسیدمش، می‌بوسیدمش، می‌بوسیدمش. این نیم ساعت را فقط بوسیدمش. بهش می‌گفتم «بی بی زینب هم بدن امام را وقتی از میان نیزه‌ها پیدا کرد در اولین لحظه بوسیدش... سلام منو به ارباب برسون!» به شانه‌هایش دست کشیدم شانه‌های همیشه گرمش، سرد سرد شده بود. چشمش باز شد. حاج آقا که آمد فکر کرد دستم خورده یا وقت بوسیدن و دلار‌راست شدن باز شده. آنقدر غرق بوسیدنش بودم که متوجه چشم باز کردنش نشدم. حاج آقا دست کشید روی چشمش اما کامل بسته نشد. آمدند که باید تابوت رو ببریم داخل حسینیه. نمی ‌توانستند دل بکنم. بعد از ۹۹ روز دوری نیم ساعت که چیزی نبود. باز دوباره گفتند «پیکر باید فریز بشه» داشتم دیوونه می‌شدم هی که می‌گفتند فریز، فریز، فریز. بلند شدن از بالای سر شهید قوت زانو می‌خواست که نداشتم. حریف نشدم. تابوت را بردن داخل حسینیه که رفقا و حاج خانم با او وداع کنند. زیر لب گفتم «یا زینب، باز خدا را شکر که جنازه رو می‌برن نه من‌رو!» بعد از معراج تا خاکسپاری فقط تابوتش را دیدم. موقع تشییع خیلی سریع حرکت می‌کردند پشت تابوتش که راه می‌رفتم زمزمه می‌کردم «ای کاروان آهسته ران، آرام جانم می‌رود!» این تک مصراع را تکرار می‌کردم و نمی‌توانستم به پای جمعیت برسم. فردا صبح در شهرک شهید محلاتی از مسجد نزدیک خانه‌مان تا مقبرة الشهدا تشییع شد. همان جا کنار شهدا نمازش را خواندند. یاد شب عروسی افتادم قبل از اینکه از تالار برویم خانه رفتیم زیارت شهدای گمنام شهرک. مداح داشت روضه حضرت علی اصغر می‌خواند نمی‌دانستم آنجا چه خبر است شروع کرد به لالایی خواندن. بعد هم گفت: همین دفعه آخر که داشت می‌رفت به من گفت «من دارم میرم و دیگه برنمی‌گردم! توی مراسمم برای بچه‌ام لالایی بخون!» محمد حسین نوحه « رسیدی به کرب و بلا خیره شو/ به گنبد و به گلدسته‌ها خیره شو/ اگه قطره اشکی چکید از چشات/ به بارون این قطره‌ها خیره شو» را خیلی می‌خواند و دوست داشت. نمی‌دانم کسی به گوش مداح رسانده بود یا خودش انتخاب کرده بود که آن را بخواند. یکی از رفقای محمد حسین که جزو مدافعان هم بود آمد که «می‌خواین بیاین با آمبولانس همراه تابوت برین بهشت زهرا!» خواهر و مادر محمد حسین هم بودند موقع سوار شدن به من گفت «محمد حسین خیلی سفارش شما را پیش من کرده. اونجا با هم عهد کردیم هر کدوم زودتر شهید شد اون یکی هوای زن و بچه‌اش رو داشته باشه!» گفتم «می‌تونین کاری کنین برم توی قبر؟» خیلی همراهی و راهنمایی‌ام کرد. آبان ماه بود و خیلی سرد. باران هم نم نم می‌بارید، وقتی رفتم پایین قبر تمام تنم مور شد و بدنم به لرزه افتاد. همه روضه‌هایی را که برایم خوانده بود زمزمه کردم. خاک قبر خیس بود و سرد. گفته بود «داخل قبر برام روضه بخون،زیارت عاشورا بخون، اشک گریه بر امام حسین را بریز توی قبر، تا حدی که یه خورده از خاکش گل بشه!» برایش خواندم. همان شعری که همیشه آخر هیئت گودال قتلگاه می‌خواندند، خیلی دوستش داشت: «دل من بسته به روضه هات جونم فدات می‌میرم برات پدر و مادر من فدات جونم فدات می‌میرم برات چی میشه با خیل نوکرات جونم فدات می‌میرم برات سر جدا بیام پایین پات جونم فدات می‌میرم برات» .... @shahidmedia135
صدای «این گل پرپر از کجا آمده» نزدیک‌تر می‌شد. سعی کردم احساساتم را کنترل کنم. می‌خواستم واقعاً آن اشکی که داخل قبر می‌ریزم اشک بر روضه امام حسین باشد نه اشک از دست دادن محمد حسین. هرچه روضه به ذهنم می‌رسید می‌خواندم و گریه می کردم. دست و پاهایم کرخت شده بود و نمی‌توانستم تکان بخورم. یاد روز خواستگاری افتادم که پاهایم خواب رفته بود و به من گفت «شما زودتر برو بیرون!» نگاهی به قبر انداختم، باید می‌رفتم. فقط صداهای درهم و برهمی می‌شنیدم که از من می‌خواستند بروم بالا اما نمی‌توانستم، تازه داشت گرم می‌شد. دایی‌ام آمد و به زور من را برد بیرون. مو به مو همه وصیت‌هایش را انجام داده بودم درست مثل همان بازی‌ها. سخت بود در آن همه شلوغی و گریه زاری با کسی صحبت کنم. آقایی رفت پایین قبر. در تابوت را باز کردند. وداع برایم سخت بود ولی دل کندن سخت‌تر. چشم‌هایش کامل بسته نمی‌شد. می‌بستند، دوباره باز می‌شد. وقتی بدن را فرستادند در سراشیبی قبر پاهایم بی‌حس شد. کنار قبر زانو زدم همه جانم را آوردم در دهانم که به آن آقا حالی کنم که با او کار دارم. از داخل کیفم لباس مشکی‌اش را بیرون آوردم، همان که محرم ها می‌پوشید. چفیه مشکی هم بود. صدایم می‌لرزید، به آن آقا گفتم «این لباس و این چفیه رو قشنگ بکشید روی بدنش!» خدا خیرش بدهد در آن قیامت با وسواس پیراهن را کشید روی تنش و چفیه را انداخت دور گردنش. فقط مانده بود یک کار دیگر به آن آقا گفتم «شهید می‌خواست براش سینه بزنم شما می‌تونید؟» بغضش ترکید. دست و پایش را گم کرده بود نمی‌توانست حرف بزند، چند دفعه زد روی سینه‌اش. بهش گفتم «نوحه هم بخونید!» برگشت نگاهم کرد. صورتش خیس خیس بود نمی‌دانم اشک بود یا آب باران. پرسید «چی بخونم؟» گفتم «هرچی به زبونتون اومد» گفت «خودت بگو» نفسم بالا نمی‌آمد انگار یکی چنگ انداخته بود و گلویم را فشار می‌داد. خیلی زور زدم تا نفس عمیق بکشم گفتم «از حرم تا قتلگه زینب صدا می‌زد حسین/ دست و پا می‌زد حسین/ زینب صدا می‌زد حسین!» سینه می‌زد برای محمد حسین و شانه‌هایش تکان می‌خورد. برگشت. با اشاره به من فهماند که «همه را انجام دادم!» خیالم راحت شد. پیش پای ارباب، تازه سینه زده بود. @shahidmedia135
24.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 صدای شهید القدس حاج ابراهیم عقیل را میشنوید بسیار جامع و کامل و خلاصه هدف، تکلیف و آینده را برایمان ترسیم کرده است‌ عمق نگاه، افق نگاه و همه و همه در یک دقیقه قابل مشاهده است ... ببینیم! بارها و بارها..‌ @shahidmedia135
بداخلاق بودنو که همه بلدن، اگه زرنگی تو هر شرایط خوش اخلاقیت رو حفظ کن @shahidmedia135
_شھید‌مصطفۍصدر‌زاده: همیشہ به‌مادرش‌ مۍگفت: دعاکن‌‌ مؤثر‌باشم،شهید‌شدن ‌و‌نشدن‌ زیاد‌ مھم‌نیست...! @shahidmedia135
الحمدالله رب العالمین پارت های کتاب مون قسمت روایتش تموم شد ان شالله از امشب قسمت اشعار شهید رو قرار میدیم و بعد، نامه هایی که شهید روز خواستگاری به همسرشون دادند رو...
نوکرت شوم... شاید رسیده‌ای که تو آقا کنی مرا یا که فدای اکبر لیلا کنی مرا شاید میان دسته ظهر عزای تو اذنم دهی و تو سقا کنی مرا شاید میان روضه شش ماهه اصغرت اشکم ستانده راهی مأوا کنی مرا شاید شوم خرابه نشین، مثل دخترت مهمان روضه سر و بابا کنی مرا شاید مرا ببری کربلا و بعد مهمان خوان حضرت زهرا کنی مرا شاید به پای روضه بمیرم برای تو صاحب نفس چو حضرت عیسی کنی مرا شاید سرم به پای تو افتد نگار من با گوشه چشم، حضرت یحیی کنی مرا شاید مرا [دمی] بخری نوکرت شوم شاید رسیده‌ای که تو آقا کنی مرا
می کشی مرا... این اشک‌ها برای شما، می‌کشد مرا با روضه‌های آل عبا می‌کشد مرا اهل کسا شدیم ز بس اشک ریختیم این گریه‌های زیر عبا می‌کشد مرا یادش بخیر ناله و ذکر «حسین جان» تو «می‌کشی مرا»ش، خدا می‌کشد مرا من را ببر زیارت و آنجا شهید کن یاد حریم کرب و بلا می‌کشد مرا دارالشفاست روضه تو، من مریض عشق این درد و این دوا و شفا می‌کشد مرا فطرس شفا گرفته قنداقه شماست این وجود و این سخا و عطا می‌کشد مرا گویند تحت قبه، دعا مستجاب است این حاجت نگفته گشته روا می‌کشد مرا روزی سه وعده بوسه بر آن خاک می‌زنم این خاک سرخ کرب و بلا می‌کشد مرا ما را بکشت ببین که خاطرمان جمع می‌شود این اشک‌ها برای شما می‌کشد مرا @shahidmedia135
11.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🔥 تانکی برای شما باقی نخواهیم گذاشت. @shahidmedia135