eitaa logo
🌹شہیدمحمدحسیـن‌محمدخانے🌹
477 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
34 فایل
•••||| ←ایـنـجـا گـردان سـیـدالـشـہـدا فـرمـانـده ←حاج‌عمار '' ادمین تبادل :
مشاهده در ایتا
دانلود
✨رفتارشان را توی هیئت🏴 برانداز می‌کردم. یک‌سره با هم می‌پریدند و حسابی جفت‌وجور بودند.💞 رفاقتشان رگ‌وریشه داشت. محمدحسین و رفقایش آخر هیئت 🏴می‌ماندند و با بچه‌ها قاطی می‌شدند. می‌آمدند کفش‌ها👞 را واکس می‌زدند. کار کوچکی بود، ولی به‌چشم من خیلی بزرگ می‌آمد.🍃 دغدغه داشتند ما با چه برمی‌گردیم. وسیله داریم یا نه. اینکه کسی پیاده 🚶از هیئت برنگردد، برایشان مهم بود. محمدحسین می‌گفت: «این‌ها ماشین🚗 ندارن، تک‌تک برسونیدشون». 🌷 🌹 @shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌷یازهـرا🌷❁✧═┄
✨رفتارشان را توی هیئت🏴 برانداز می‌کردم. یک‌سره با هم می‌پریدند و حسابی جفت‌وجور بودند.💞 رفاقتشان رگ‌وریشه داشت. محمدحسین و رفقایش آخر هیئت 🏴می‌ماندند و با بچه‌ها قاطی می‌شدند. می‌آمدند کفش‌ها👞 را واکس می‌زدند. کار کوچکی بود، ولی به‌چشم من خیلی بزرگ می‌آمد.🍃 دغدغه داشتند ما با چه برمی‌گردیم. وسیله داریم یا نه. اینکه کسی پیاده 🚶از هیئت برنگردد، برایشان مهم بود. محمدحسین می‌گفت: «این‌ها ماشین🚗 ندارن، تک‌تک برسونیدشون». 🌷 🌹 @shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌷یازهـرا🌷❁✧═┄
✨رفتارشان را توی هیئت🏴 برانداز می‌کردم. یک‌سره با هم می‌پریدند و حسابی جفت‌وجور بودند.💞 رفاقتشان رگ‌وریشه داشت. محمدحسین و رفقایش آخر هیئت 🏴می‌ماندند و با بچه‌ها قاطی می‌شدند. می‌آمدند کفش‌ها👞 را واکس می‌زدند. کار کوچکی بود، ولی به‌چشم من خیلی بزرگ می‌آمد.🍃 دغدغه داشتند ما با چه برمی‌گردیم. وسیله داریم یا نه. اینکه کسی پیاده 🚶از هیئت برنگردد، برایشان مهم بود. محمدحسین می‌گفت: «این‌ها ماشین🚗 ندارن، تک‌تک برسونیدشون». 💞 🌷 🌹 @shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌷یازهـرا🌷❁✧═┄
روز سوم عمليات بود. حاجی هم می ‌رفت خط و بر می ‌گشت. اون روز ،‌ نماز ظهر رو بهش اقتدا كرديم. سر نماز عصر ،‌ یک حاج آقای روحانی اومد به اصرار حاجی ، نماز عصر رو ايشون خوندند. مسئله‌ی دوم حاج آقا تموم نشده ، حاجی غش كرد و افتاد زمين. ضعف كرده بود و نمی‌توانست روی پا به ايسته. سُرم به دستش بود و مجبوری ، گوشه‌ سنگر نشسته بود. با دست ديگرش بیسيم رو گرفته بود و با بچه ‌ها صحبت می ‌كرد ؛‌ خبر می‌ گرفت و راهنمائی می کرد ، اين‌ جا هم ول كن نبود.... 📕 ستارگان خاکی 🌹 🌷 @shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌷یازهـرا🌷❁✧═┄
روز سوم عمليات بود. حاجی هم می ‌رفت خط و بر می ‌گشت. اون روز ،‌ نماز ظهر رو بهش اقتدا كرديم. سر نماز عصر ،‌ یک حاج آقای روحانی اومد به اصرار حاجی ، نماز عصر رو ايشون خوندند. مسئله‌ی دوم حاج آقا تموم نشده ، حاجی غش كرد و افتاد زمين. ضعف كرده بود و نمی‌توانست روی پا به ايسته. سُرم به دستش بود و مجبوری ، گوشه‌ سنگر نشسته بود. با دست ديگرش بیسيم رو گرفته بود و با بچه ‌ها صحبت می ‌كرد ؛‌ خبر می‌ گرفت و راهنمائی می کرد ، اين‌ جا هم ول كن نبود.... 📕 ستارگان خاکی 🌹 🌷 @shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌷یازهـرا🌷❁✧═┄
مرام‌های خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمز ها این بود : محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی ...                               قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم بعضاً عکس ها هم نو میشد ؛ یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد. با این حال ولی همیشه یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور"محمد عبدی" بود؛ خیلی دوست داشت مثل محمد عبدی باشد. 💭همیشه از خنده های لحظه های اخرش و حین شهادت محمد عبدی میگفت ؛ وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان؛ عمارعبدی ; است اصلا جا نخوردم ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد : 🌸تا در طلب گوهر کانی کانی 🌿تا در هوش لقمه نانی نانی 🌸این نکته ی رمز اگر بدانی دانی 🌿هرچیز که در جستن آنی،آنی 🥀 🌷 @shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌸یازهـرا🌸❁✧═┄
38.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 شهیدسرافراز محمدحسین حدادیان به روایت مادربزرگوار پدر و مادرهای مومن و انقلابی چقدر به این فکر کردیم که چه جوری میشه فرزندی تربیت کنیم که شبیه شهدا باشه؟ به‌نظرم هر مادری که تربیت فرزند برایش اولویت دارد باید حرف‌های خانم تاجیک را بشنود. این ویدئو، گوشه‌ای از مادرانگی‌های این شیرزن است.