#پندانه
🌼نذار لکههای روی دلت چرکمرده بشن
✍ﯾﮏ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﺩﻭﺳﺖﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺑﺮﯼ ﭘﻮﺷﯿﺪﻣﺶ. ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮔﺮﻓﺖ و ﮔِﻠﯽ ﺷﺪ.
ﻣﻦِ ﺑﯽﺧﯿﺎﻝ پیگیرش نشدم، ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﺸﻮﯾﻢ، ﭘﺎﮎ ﻣﯽﺷﻮﺩ.ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﺷﺴﺘﻤﺶ، ﭘﺎﮎ ﻧﺸﺪ. ﺣﺘﯽ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﺸﮑﺸﻮﯾﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺸﻮﯾﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺖ.
ﺁﻗﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺧﺸﮑﺸﻮﯾﯽ ﮐﺎﺭ میکرد، ﮔﻔﺖ:
ﺍﯾﻦ ﻟﺒﺎﺱ ﭼِﺮﮎﻣﺮﺩﻩ ﺷﺪﻩ. ﺑﻌﻀﯽ ﻟﮑﻪﻫﺎ ﺩﯾﺮ ﮐﻪ ﺷﻮﺩ، ﻣﯽﻣﯿﺮﻧﺪ. ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩﺍﻧﺪ ﭘﺎﮎ ﺷﻮﻧﺪ. شلوار ﭼﺮﮎﻣُﺮﺩﻩ ﺷﺪ و ﺣﺴﺮﺕ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﻮﺷﯿﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﮔﺬﺍﺷﺖ.
ﺑﻌﯿﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺩﻝ ﺁﺩﻡ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﻔﯿﺪ. ﺣﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻟﮑﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﻟﮑﻪ ﺷﺪ ﺍﮔﺮ ﭘﯽﺍﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﯼ، ﻣﯽﺷﻮﺩ ﭼﺮﮎ. ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﺸﮑﺸﻮﯾﯽ، ﻟﮑﻪ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺳﺖ و ﺯﻧﺪﻩ، ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺴﺖ ﻭ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ.
@shahidmohammadmoafi
🔅#پندانه
✍ گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
🔹مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت.
🔸از چوپانی در آن حوالی پرسید:
چه کسی بر مردههای شما نماز میخواند؟
🔹چوپان گفت:
ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را میخوانم.
🔸مرد گفت:
خب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!
🔹چوپان مقابل جنازه ایستاد و چندجملهای زمزمه کرد و گفت:
نمازش تمام شد!
🔸مرد که تعجب کرده بود، گفت:
این چه نمازی بود؟
🔹چوپان گفت:
بهتر از این بلد نبودم.
🔸مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
🔹شبهنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
🔸از پدر پرسید:
چه شد که اینگونه راحت و آسودهای؟
🔹پدرش گفت:
هرچه دارم از دعای آن چوپان دارم!
🔸مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده.
🔹چوپان گفت:
وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، به خدا گفتم: «خدایا! اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین میزدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار میکنی؟»
💢گاهی دعای یک دل صاف از صد نماز یک دل پرآشوب بهتر است.
@shahidmohammadmoafi
#پندانه
مرد مؤمن و صالحی که از خوبان روزگار بود در خواب باغ وسیعی را دید که قصر با شکوهی در آن ساخته بودند. در تعجب بود که این قصر زیبا از آن کیست. به او گفتند این قصر متعلّق به حبیب نجار است. با شگفتی به قصر نگاه می کرد که ناگهان صاعقه ای در باغ افتاد و همه ی باغ و قصر را به آتش کشید.
وحشت زده از خواب بیدار شد و متوجه شد که این خواب رویایی صادقه بوده است. فردای آن روز بلافاصله سراغ حبیب نجار رفت و به او گفت: شب گذشته چه خطایی از تو سر زده! او ابتدا کتمان می کرد و چیزی نمیگفت. امّا در نهایت لب باز کرد و گفت: دیشب با مادرم مشاجره می کردم و در حین مشاجره دست خود را به روی او بلند کردم!
مرد صالح خواب دیشب خود را برای حبیب تعریف کرد و به او گفت که چنین مقامی نزد خداوند داشتی، امّا به خاطر عمل دیشب خود همه را از دست دادی😭
@shahidmohammadmoafi
🔅 #پندانه
✍ آدمیزاد هم سر دارد، هم مغز!
🔹ﯾﮏ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ «ﺳﺮ» ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ «ﻣﻐﺰ» ﻧﺪﺍﺭﺩ.
🔸ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻤﯽ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻓﻮﺭﺍ ﻣﺸﺘﻌﻞ ﻣﯽﺷﻮﺩ.
🔹ﻫﻤﻪ ﻣﺎ «ﺳﺮ» ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﺮﺧﻼﻑ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ «ﻣﻐﺰ» ﻫﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ.
🔸ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺁن است ﮐﻪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﻭﺍﮐﻨﺶ نشان ﻧﺪﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﺩﺗﯽ ﮔﺮﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ.
@shahidmohammadmoafi
#پندانه
دعا کنیم فقط خدا دستمان را بگیرد✨️
دختری میخواست با پدرش از یک پل چوبی رد شود. پدر به دخترش گفت: دخترم! دست من را بگیر تا از پل رد شویم.
دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست شما را نمیگیرم، شما دست مرا بگیر.پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است که دستم را بگیری و باهم رد شویم.
دختر گفت: فرقش این است که اگر من دست شما را بگیرم، ممکن است هر لحظه دستتان را رها کنم، اما اگر شما دست مرا بگیری، هرگز آن را رها نخواهی کرد!
این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛هرگاه ما دست او را بگیریم، ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم، اما اگر از او بخواهیم دست ما را بگیرد، هرگز دستمان را رها نخواهد کرد!
و این یعنی عشق...❤️
@shahidmohammadmoafi
#پندانه
بخونیدش خیلی قشنگه ...💔
پسره به مادرش گفت: با اين قيافه ترسناكت چرا اومدی مدرسه؟
🔸مادر گفت: غذاتو نبرده بودی، نمیخواستم گرسنه بمونی.
🔹پسر که همیشه از چهره مادرش با یک چشم خجالت میکشید گفت: ای كاش نمیومدی تا باعث خجالت و شرمندگی من نشی ...
🔸چند سال بعد پسر در شهر ديگهای دانشگاه قبول شد و همون جا کار پیدا کرد، ازدواج كرد و بچهدار شد. خبر به گوش مادر رسيد و گفت: بیا تا عروس و نوههامو ببینم اما پسر میترسید که زن و بچش از ديدن پیرزن یه چشم بترسن ...
🔹چند سال بعد به پسره خبر دادن مادرت مرده ... وقتی رسید مادر رو دفن کرده بودن و فقط یک يادداشت از طرف مادرش واسش مونده بود:
پسر عزيزم! وقتی ۶ سالت بود تو یک تصادف یک چشمت رو از دست دادی، اون موقع من ۲۶ سالم بود و در اوج زیبایی بودم و به عنوان مادر نمیتونستم ببينم پسرم چشمش رو از دست داده واسه همين چشمم رو به پاره تنم دادم تا مبادا بعدا با ناراحتی زندگی كنی. پسرم! مواظب چشم مادرت باش ...
🔸اشک در چشمهای پسر جمع شد ... ولی چه دیر ...
@shahidmohammadmoafi
.
کوچیک امام زمان باش؛
همه جا بزرگت میکنه...🍃
#آرامش #پندانه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@shahidmohammadmoafi
آیت الله احمد مجتهدی تهرانی (ره)
آدم که تب میکند
کفاره گناهانش است؛
ناراحت نشید از این که مریض شدید،
شکوه نکنید، فایده مرض این است که
گناهان را نابود میکند
#پندانـــــــهـــ
@shahidmohammadmoafi
همیشه سعی کنید #خیرخواه
دیگران باشید و برای بندگان #خدا
چیز خوب بخواهید.
| مـومن میتواند با #دل خود به
اهل زمین و آسمان خـیر برساند..:)
مثلا در روایت آمده است:
کسی که #صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد خیرش به تمام موجودات عالم می رسد..!
#پندانـــــــهـــ
#حاجاسماعیلدولابی
@shahidmohammadmoafi