غزلی از حرمت ساختهام با «مثلا»
گرچه خاک است روی قبر تو،اما مثلا
گنبدِ زرد تو خورشید شده میتابد
نور میگیرد از آن،گنبدِ خضرا مثلا
چه ضریحی شده کارِهنرِفرشچیان
جنسِ هرپنجرهاش هست،مُطلّا مثلا
چقدَرپارچهی سبز،گره خورده به آن
میکنی باز، تمام گرهها را مثلا
خادمانت همه دورِ سرمان میگردند
ما عزیزیم،در این صحنِ مُعلّا مثلا
تشنهها مست شوند از مِیِ سقاخانه
ساقیِ میکده هم «حضرت سقا» مثلا
هیئتی شکل گرفتهست،میان حرمت
نام هیئت شده «یا حضرت زهرا» مثلا
روضهخوانی وسطِ صحن،حکایت میخواند
قصهی کوچهای از شهر تو،حالا مثلا
مادری با پسرش رد شده از آن،اما
هیچ کس راه نبستهست بر آنها مثلا
دست نامردِ کسی هم وسط کوچه نبود
چادری خاک نخوردهست،درآنجامثلا
مادرِ قصهی ما رفت،صحیح و سالم
وَ نپوشاند رخ از دیدهی مولا مثلا
بعدِ مجلس همه رفتند،زیارت کردند
تربتِ حضرت زهرا شده پیدا مثلا
#نـوكــر_نـوشـت:
#حـسـن_جانــم💔
تمام میکدهها پیش تو خمار شدند
شراب ناب بریز ای که بادهی کرمی
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم ياابا عبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، #دوشنبتون_امام_حسنی
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_جوادمحمدی_منفرد
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani