#شهیدانه
سید عبدالله در نماز جماعت #سجده_اش را طولانی می کرد یک روز یکی از دوستان پشت سر ایشان ایستاده بود و داشت نماز می خواند ،دید که ایشان سجده اش را طولانی کرد زیر پایش را اذیت کرد و گفت :اقا !تمام کن ،خسته شدیم 😥. ایشان آنقدر که غرق نماز بود اصلا فراموش کرد که عده ای پشت سرش در نماز جماعت هستند بعد از نماز به آن آقا گفت: این حرکت شما نزدیک بود نمازم را باطل کند .
#شهید_سیدعبدالله_گالشحسینی🌷
#سالروز_شهادت
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
#دائمالوضویی كه هنگام وضو گرفتن به #شهادت رسید
سردار رشید سپاه اسلام شهید صادق مكتبی همواره با وضو بود و هنگامی كه فرماندهی گردان حمزه سیدالشهداء (ع) را نیز عهدهدار شد همواره به نیروهایش سفارش میكرد دائم الوضو باشند و قبل از نماز، قرآن بخوانند تا هنگام نماز بیشتر به خدا نزدیك شوند.
شهید مكتبی همچون روزهای قبل به هنگام صبح كه مشغول وضو گرفتن بود تا به محل كار خویش و بازدید از خط مقدم جبهه و همرزمانش برود با شلیك خمپاره دشمن و تركش آن به كتف چپ به #شهادت میرسد.
سردار رشیدسپاه اسلام
#شهیـد_صــــادق_مکتبـی
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
عیدبابچه هارفتیم اهوازازدیدنشان
بعدازمدت هاخشکم زدناخودآگاه زدم زیرگریه یک اتاق داشتندتوی ساختمان کیانپارس دوتاپتو!
ازجهادگرفته بودندیکی رامی انداختندزیرشان یکی رارویشان
محمداورکتش راتامی زدمی گذاشت زیرسرش!!وخانمش چادرش را‼️
دوتابالش برده بودم توی راه استفاده کنیم همان جاگذاشتم‼️
شهيد رضوی در سوم خرداد ماه ۱۳۶۵ هنگامی كه مشغول شناسايی در عمليات كربلای ۱۰ در كوههای غرب كشور بود در منطقه سردشت به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
مزارشهید #حرم_مطهر_امام_رضا
#شهید_سید_محمد_تقی_رضوے
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
چه راست گفت پیر فرزانه «رهبر ما آن طفل سیزده سالهای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است، با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید» و اگر همه ما شهید فهمیده را فهمیده بودیم اکنون همه کودکان سرزمین ما خود یک فهمیده بودند
#شهید_حسین_فهمیده
#سالروزشهادت
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
خدایا شهدا چه کردند که هر آنچه خواستند همان شد؟؟
هر دعایی کردند مستجاب شد؟؟
⚜جاےشهید نظری خالی ڪه
همیشه میگفت:
بانوی دو عالم #مزار نداره،اگه شهید شدیم باید خجالت بکشیم مزار داشته باشیم #دعا میکرد که مثل حضرت زهرا(ع) #گمنام باشه و مزار نداشته باشه
⚜رفت سوریه شهید شداما پیکرش به همراه چند شهید دیگر به میهن بازنگشت و در سوریه باقی ماند و بعد از گذشت سه سال به میهن بازگشت
#شهیدمدافع_حرم_میثم_نظری
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
⚜یکی از همرزمان شهید می گوید: در نزدیکی «چالاب» جبههای در برابر دشمن ایجاد کرده بودیم؛ هلیکوپترهای #عراقی به منطقه حمله کردند با «کالیبر۵۰» به سمت آنها شلیک میکردیم؛ شهید سابوته از «گنبد پیرمحمد» سوار ماشین شده بود تا خود را به منطقه برساند، سنگهای چالاب بسیار تیز و #برنده و زمین پر از خار بود؛ به عدنان گفتم «پس کفشهایت کو؟ چگونه میخواهی روی این سنگها و خارها راه بروی» او گفت کفش میخواهم چه کار، خارها نرم هستند
شهید عدنان اکثراً با #پای برهنه بود؛ به همین دلیل سردار طباطبایی و بقیه همرزمانش او را «عاشق پابرهنه» نامیدند؛ گاهی ⚜شبها برای غافلگیری دشمن مجبور بودیم با قاطر برویم؛ بیشتر مسیر را رفته بودیم در حالی که شهید سابوته کفشهایش را در پایگاه جا گذاشته بود.
#شهید_عدنان_سابوته
@shahidmosavinejad
#شهیدانہ
جادهےزندڱےام...
بدجور به پیـچ وخم افتاده!😔
💔دلم محتاج نیمنگاهــےازشماست؛
اے" #شهیـد"...🕊❣
اجابت ڪن دل خستهامرا...
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
@shahidmosavinejad
#شهیدانه🌷
هیچ وقت با لباس نامرتب یا کثیف ندیدمش؛ حتی تو #اوج_مبارزات، این برام خیلی عجیب بود. تو نظم لنگه نداشت👌
یادمه وقتی از بیرون میاومدو #چادرش رو در میآورد، حتما باید خیلی قشنگ و دقیق اون رو تا میکرد و یه گوشه میذاشت. ولی بر خلاف ظاهر منضبطش اصلاً آدم خشکی نبود؛ بلکه بر عکس خیلی هم #خونگرم و مهربون بود.
هر وقت کسی رو برای اولین بار میدید، یه جوری باهاش #گرم میگرفت که انگار چند ساله میشناسدش.
#شهیده_محبوبه_دانش_آشتیانی
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
🔰مادر و پسر همچنان #منتظر نشسته بودند و مشهدی احمد هم در مِه اشک آلود، اندوه و غم فرو رفته بود و توان بیرون رفتن از آن را نداشت. دقایقی گذشت. گریه و زاری او فروکش کرد و لب به سخن گشود:
- در #خواب دیدم که دو لشکر در مقابل هم ایستادهاند. یکی از لشکرها زیاد بود ولی در سمت تاریکی قرار داشت. لشکر دیگر اندک بود ولی در سمت نورانی قرار گرفته بود. تعدادی #سیّد اولاد پیامبر را هم دیدم که دور هم نشسته بودند.
🔰از آنها پرسیدم، "این لشکرها چه کسانی هستند؟" آنها پاسخ دادند، "مگر نمیدانی؟ اینها لشکر کفر و اسلام است." پرسیدم، " به من هم اجازة جنگ میدهید؟" فرمودند، "برو از #امام_حسین علیهالسّلام که آن لشکر نورانی را فرماندهی میکند اجازه بگیر." من خدمت آن حضرت که این طرف آن طرف میدوید و لشکر را فرماندهی میکرد رفتم. از ایشان پرسیدم، "آیا به من هم اجازة جنگیدن میدهید؟" ایشان فرموند که هنوز #نوبت شما نرسیده است. از آن شب به بعد، مشهدی احمد دایم گریه میکرد و میگفت، "پس نوبت من کی میرسد؟"
🔰شهید احمد کوچکی، پیرمردی ۶۸ساله بود که از شهرستان فامنین به جبهه های نبرد اعزام شد و پس از#رشادت ها و دلاورمردی های فراوان در ۵ خرداد ماه ۱۳۶۰ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
#مزار:گلزار شهداےشیخان قم
#شهید_احمد_کوچکے
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
✍مادر شهید بود فرزندش عبدالله ویسی تازه به شهادت رسیده بود عدهای از رزمندگان سپاه اسلام شب هنگام برای تفقد و دلجویی از این مادر شهید به خانه آنها آمده بودند ضد انقلاب خانه را محاصره کرد و قصد جان مهمانان را کرده بود این شیر زن کردستانی و این مادر شهید که عزادار شهادت فرزندش بود مردانه در پشت در خانه قرار گرفت و مردانه ایستاد و به ضد انقلاب ندا داد حق ندارید به مهمانان من آسیبی برسانید مگر از روی جنازه من عبور کنید ضد انقلاب از خدا بی خبر درب خانه را به گلوله بستند و او مظلومانه پشت در به شهادت رسید و به خوبی رسم مهمان نوازی را به جای آورد.
#شهیده_حنیفه_رستمی
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
✍سال ۱۳۷۲برای تفحّص شهدا به چیلات رفته بودیم. جنازهی آخرین شهیدی که پیدا کردیم متعلق به محمدرضا بود...
اغلب شهدای بابلسر را پدر شهید محمد رضا بندری غسل و کفن کرده بود. تو منطقه ی عملیاتی والفجر ۶ که بودیم، هر وقت محمدرضا وارد چادر میشد، بچهها به شوخی میگفتند:
اَمِه مِردِه شور وَچِه بییَمو. « بچهی مرده شور ما اومده.»
او هم در جواب میگفت:
وقتی من شهید شدم، پدرم با آب گرم جنازهی مرا غسل میدهد و با آب دیدگانش کفن بر تنم میپوشد، اما شما چی؟ آب سرد بر بدن تان میریزند و داد جنازه تان را در میآورند.
سال ۱۳۷۲ برای تفحّص شهدا به چیلات رفته بودیم. جنازه ی آخرین شهیدی که پیدا کردیم متعلق به محمدرضا بود.
بعثیها دست و پایش را با سیم تلفن بسته و تیر خلاص هم به او زده بودند.
در آن لحظه به یاد فرازی از وصیت نامه اش افتادم که نوشته بود: «شاید من برنگردم. اگر فرزندمان دختر بود، اسمش را بگذارید: فاطمه زهرا».
هفت ماه بعد از شهادتش دخترش، فاطمه زهرا، متولد شد.
وقتی پیدایش کردیم، سرم را گذاشتم روی تخته سنگی و گریه کردم. بچههای تفحّص گفتند: چرا گریه میکنی؟
خاطره ی بالا را برایشان تعریف کردم و گفتم:
حالا این پدر، چه طور استخوان های پسر تازه دامادش را غسل و کفن کند؟...
راوی: علی اکبر محمد پور (تخریب چی لشکر ۲۵کربلا
#شهید_محمد_رضا_بندری
#شهیدانه
سر مهدی تشنه لب را به زانو گذاشته بودم .
دیدم لب مهدی به هم میخوره ؛
گوشم را نزدیک بردم ؛ گفت: آقارضا سرم را روی زمین بذار،
بیهوش بودم مهدی با لباس یکپارچه از نور با لبخند کنارم آمد،
گفت: حضرت زهرا(س) میخواست سرم را به دامن بگیرد واسه همین از شما خواستم سرم رو از روی زانوت رو زمین بزاری .
راوی: شهید رضا پور خسروانی
شهید #مهدی_نظیری
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
✍روز عاشورا با همه روزهایش فرق می کرد. یک آدم معمولی بود؛ بدون عبا و عمامه، با پای برهنه.
جلوی هیئت نوحه همیشگی اش را می خواند:
به خیمه ها خبر کنید که حسین کشته شده
شال عزا به سر کنید که حسین کشته شده.
#شهید_محمد_شهاب
🗣راوی: عبد الله گرجی
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
✍ در عملیاتی یکی ازدست ها یش را از دست داد یک دستش قطع شد و عصب دست دیگرش آسیب دیدو فقط دو انگشت آن قادر به حرکت بود بعد از گذشت چند ماه در تهران یک دست مصنوعی به جای دست قطع شدهاش گذاشتندهرچند توان گذشته را نداشت اما دلش آرام و قرار نمیگرفت به همین دلیل دوباره راهی میدان جنگ شد و بیسیمچی فرمانده لشکر 14 امام حسین(ع) شدهمرزم عملیات محرم بوددست دیگرش هم قطع شداحمد گفت« سلام من را به امام برسانید و بگویید رزمندگان در اجرای اوامر شما کوتاهی نکردند؛ مهمات،غذا، همه چیز داریم منظورم را که میفهمید؟» پس از چند لحظه صدای او قطع شدو به شهادت رسید پدرش← حاجحسین خرازی گفت: «پیکرش در خط آتش بود و نتوانستیم او را بیاوریم.»پیکر او در شمار پیکر شهدای مفقود الجسد جای گرفت استخوانهایش بعد از ۳۰ سال چشم انتظاری از طریق دست مصنوعیاش که سالم مانده بود و مدارک شناسایی، شناسایی شددر نهایت او با فرق شکافته و بدون دست همچون علمدار کربلا کشف شدو شهادت حضرت زهرا(س) به آغوش خانواده بازگشت
#شهید_احمد_صداقتی
@shahidmosavinejad
#وصیت_نامه
#شهیدانه
✍خدایا ! چشم طمع به بهشت تو نیز ندارم ، زیرا عبادت هایم را برای این به درگاهت میکنم که تو را لایق عبادت می دانم ، و تو را عادل میدانم و می دانم که تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قیامت توست که انسان را سعادتمند میکند .
خدایا ! سالها و ماه هاست که به دنبال دست یافتن به وصال خویش شهر ها و آبادی ها و کوه ها و دشت ها و بیابانها را پشت سر گذاشته ام ولی هنوز خود را نشناخته ام
#شهید_حجت_الله_رحیمی
#بشیم_مثل_شهدا
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
✍در اقوام چند خانواده یتیم بودند . علی خیلی به آنها سر میزد .
برای برطرف شدن مشکلات نیت میکرد ودر قلکی که برای این خانواده ها گذاشته بود مقداری پول می ریخت و هرماه قلک را باز می کرد و هزینه را به آنها می داد.
هر سال عید بعد از تحویل سال اولین عید دیدنیمان با این خانواده ها بود . در این دیدارها علی کاری می کرد که آنها خوشحال شوند.
یک روز از من خواست که اگر روزی شهید شد این کارش را ادامه دهم.
✍روایتی از همسر #شهید_علی_جوکار
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
انباردار به مسئولش گفت:
میشه این رزمنده رو به من تحویل بدهید
چون مثل سهتا کارگر کار میکنه!
طرف میگه رفتم جلو
دیدم فرمانده لشکرمهدی باکری هست
که صورتش رو پوشونده تا کسی اونو نشناسه
و گفت چیزی به انباردار نگه..
#شهید_مهدیباکری
@shahidmosavinejad
#شهیدانه زندگی کردن یعنی یه جوری زندگی کنیم خدا خواهانمون شه...!!
بنویس بذار جلو چشمت یادت نره...
{ #شهیدانه}
می گـویند :
شهـدا رفتند تا ما بمانیـم . . .
ولــــی من می گویـم :
" شهـدا رفتند تا ما هم
به دنبالـشان بـرویـم "
آری !
جـامانـده ایـم . . .
دل را بایـد صـافــ کـرد !
#شهید_موسوی_نژاد
#شبتون_شهدایی🌙
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
✍ در عملیاتی یکی ازدست ها یش را از دست داد یک دستش قطع شد و عصب دست دیگرش آسیب دیدو فقط دو انگشت آن قادر به حرکت بود بعد از گذشت چند ماه در تهران یک دست مصنوعی به جای دست قطع شدهاش گذاشتندهرچند توان گذشته را نداشت اما دلش آرام و قرار نمیگرفت به همین دلیل دوباره راهی میدان جنگ شد و بیسیمچی فرمانده لشکر 14 امام حسین(ع) شدهمرزم عملیات محرم بوددست دیگرش هم قطع شداحمد گفت« سلام من را به امام برسانید و بگویید رزمندگان در اجرای اوامر شما کوتاهی نکردند؛ مهمات،غذا، همه چیز داریم منظورم را که میفهمید؟» پس از چند لحظه صدای او قطع شدو به شهادت رسید پدرش← حاجحسین خرازی گفت: «پیکرش در خط آتش بود و نتوانستیم او را بیاوریم.»پیکر او در شمار پیکر شهدای مفقود الجسد جای گرفت استخوانهایش بعد از ۳۰ سال چشم انتظاری از طریق دست مصنوعیاش که سالم مانده بود و مدارک شناسایی، شناسایی شددر نهایت او با فرق شکافته و بدون دست همچون علمدار کربلا کشف شدو شهادت حضرت زهرا(س) به آغوش خانواده بازگشت
#شهید_احمد_صداقتی
@shahidmosavinejad
چند وقت پیش مشکلے داشتم و رفتم سر مزارش .
کلے گله کردم که چرا حاجت همه را میدے ولے ما را نه؟!
شب خوابش را دیدم.
بهم گفت ، آبجے! ، من فقط وسیله ام ،
ما دعاها را خدمت #امام_زمان (عج) عرض میکنیم و حضرت برآورده میکنن.
من واسطه ام ، کاره اے نیستم ،
اگر چیزے میخواهید اول از امام زمان (عج) بخواهید...
#شهید_کاظم_عاملو
#شهیدانه