#پای_درس_شهدا...
✍ بچه ها رسیدن به میدون مین،
تخریب چی ها یکی یکی شهید شدن.
بایستی از این میدون مین گذشتیم
رسیدیم به این سیم خاردارهای ناجوانمرد
که از همه بدتر مارو اذیت میکردند..
فرمانده میگفت وقت نداریم
همشون رو با سیم چین بچینیم ......
یکی از بچه های تخریب چی که توی
میدون مین همه دوستانش رو از دست داده بود
داوطلبانه روی سیم های خار دار دراز کشید...
طوری که کسی صورتش رو نبینه که
دلش بخواد بسوزه و از روش رد نشه...
همه بچه ها یکی یکی رد شدند ،
نوبت فرمانده بود،چه حالی داشت...
از یک طرف عملیات و جون بچه های دیگه...
از طرف دیگه رفیقش بود،
چطور لهش میکرد و میرفت....
نشست بالای سر حسین ،
سرش رو برگردوند دید شهید شده
با اشکی که توی چشم داشت،
گفت:حسین جان تو رو به جدت
سلام من رو هم به مولامون برسون....
#اللهمارزقنا...🌷
@shahidmosavinejad
#پای_درس_شهدا🌷
✍اگه روزی من نباشم تو بازم
همین چادروحجابت روداری؟!
با تعجب نگاهی به صورتش کردم وگفتم:
" من به چادرم افتخار میکنم "
معلومه که همیشه با چادر میمونم
آقای مهربونم ، مگه از اول نداشتم
گفت :دلم میخواد به یقین برسم،
دلم میخواد خاطرم رو جمع کنی خانومم
دلم میخواد مرواریدی
باشی که تو صدفه بانوی من ...
گفتم: "مطمئن باش من
همون جوری زندگی میکنم که تو بخوای "
حرفهایش به وصیت شبیه بود
بار اخری بود که از لاسجرد
میرفتیم تهران چند روز بعد از آن برای
آخرین بار رفت جبهه
ومن را با یک وصیت نامه ی شفاهی تنها گذاشت ...
#شهید_اسماعیل_معینیان
@shahidmosavinejad