#برشی_از_زندگینامه_شهید🌷
#اخلاص..
نماز اول وقت #نافله و نماز شبش هیچ وقت ترک نمی شد . من به یاد ندارم که ایشان نماز شبشان ترک شود . برخی شبها که از خواب بیدار می شدم ، می دیدم که ایشان #نماز_شب می خواندند و با #گریه و #زاری از خدا طلب شهادت می کند
خیلی به خانواده های شهداء خدمت می کرد . برنامه ای ریخته بود که هر #هفته به منزل شهدای واحد اطلاعات عملیات سرکشی می کرد و از خانوادۀ آنها بازدید می کردند . واقعاً برای #شهداء کار می کردند و می گفت که مدیون شهداء هستیم . ولی من مطمئن هستم ایشان دِینشان را به شهداء ادا کرد و #مدیون شهداء نشد .
✍به روایت پسرشهید
#شهید_موسوے_نژاد🌷
@shahidmosavinejad
#روایت_عشق🌷
یک روز #زمستانی که حسین از جبهه اومده بود به من گفت مادر برای من یک#کلاه بباف .من هم یک کلاف مشکی خریدم و شروع به بافتن کردم از اوایل بافت رج به رج #آیت_الکرسے و #اذاجاء می خواندم و میبافتم و حرز گاهی هم از#موهای سرم می کندم و همراه کلاف می بافتم به این نیت که اگر در جبهه نیستم ونمی توانم کاری بکنم حداقل موهای سرم در جبهه باشد.خلاصه سه تا کلاه بافتم اولی که#موهای_سرم بود به سید عبدالحسین دادم.دوتای بعدی را گفتم به دوستانت بده.یک شب برای شناسایی به منطقه رفته بودند.که سه تا#سید با هم بودند.عبدالحسین سمت شاگرد بوده و#انفجاری رخ میده که هر سه تا شون#مجروح میشن ولی سید حسین بیشتر از اون دو تا زخمی میشه.و در بیمارستان بستری شدند.مدتی بود که از ایشان خبری نداشتیم تا مدتی گذشت ما خیلی نگران بودیم هیچ نامه ای به دستمان نرسیده بود .یک روزی که نشسته بودم و کتاب سرود آهنگران دستم بود .به نیت فال کتاب را باز کردم اول صفحه نوشته بود .شیون مکن مادر در مرگ خون بارم بگذر ز من دیگر ازم سفر دارم .کتاب از دستم افتاد وشروع به#گریه و#شیون کردم و همش به خودم میگفتم که حسین#شهید شده.تا چند وقت گذشت زنگ خانه به صدا در امد وقتی در را باز کردن بچه ها گفتند یک اقایی پشت در است نشناختند تا این که امد پایین دیدم که عبدالحسین است من دویدم و سرو صورت حسین را بوسیدم .گفتم مادر جان چه بلایی سرت اومده بعد با سختی صحبت میکرد وحتی#غذا هم نمی توانست بخورد.بعد ها که بهتر شد گفتم کلاهی که برات بافتم سرت گذاشتی .گفت شبی که برای شناسایی رفته بودیم سرمون بود و همون #کلاه و#دعاے شما نگذاشت ما شهید بشیم.
شهید موسوی نژاد
#کبوتران_حرم🌷 ⚜وقتي جنازه ي علي را براي طواف به دور#ضريح امام رضا(ع) برديم هنگام طواف هر چه به خدّا
#کبوتران_حرم🌷
قرار بود اولیــن تفحصے که انجام شد، یک ڪاروان هزارنفری از #شھدا را بفرستیم #مشــهد.
سیزده تا شهید کم بود تا بشود هزارتا
شهید #پازوکی رفت شلمچه بالای یکی از ڪانال ها، ایستاد به #گریه و زاری گفت:شهـدا داریم ڪاروان میبریم مشـهد.١٣تا جای خالے هم داریم هرڪس مےآید بســم الله..
آمد توی کانال، صدمتری کندیکهو صداےمان کرد رفتیم توی کانال
پس فردا ڪاروانی با #هزارشھید راهےمشهـد شد.
#شهید_مجید_پازوکی
@shahidmosavinejad
#نکته_شهدایی
✍نزديكى مقر يك #چاله كنده بود اسمش را گذاشته بود: #چاله_دعا
عكس #رفقايش را چسبانده بود به ديوارهايش
هر وقت #دلش مى گرفت و خسته مى شد مى رفت توى آن #گريه مى كرد دعا مى خواند.
#شهيد_مجيد_پازوكى🌷
@shahidmosavinejad
✍برو #گریه کُن ....
التماسِ #خدا کن ...
بگو نمیتونم از موقعیتِ #گناه فرار کُنم
اونقد این خُدا کریمه
که موقعیتِ گناهو #فراری میده ....
تو فَقط میونِ گریه هات بگو؛
دیگه نا ندارم پاشم
بگو میخوام گناه نکنم ها زورم نمیرسه
معجزه میکنه برات ...
@shahidmosavinejad