🔴 آسمان بیدفاع
✍️ #کمیل_خجسته
1️⃣ رهبر انقلاب چند روز قبلتر میگویند ۲۰۳۰ در برخیجاها در حال اجراست و کمتر از چند روز بعدش این داستان جلد کتاب اول و قرآن در میاد که ۲۰۳۰ اینجوریست و این هم نمادش.
🔹 پشت سرش باز یک موج دیگر راه میافتد که چماقداران دختر را از جلد کتابها برداشتهاند و چنین است و چنان.
🔸 و پشت سرش وزارت طفلکی آموزش و پرورش یک بیانیهی دو بندی میدهد که در بند اولش بگوید ما بیست سی نیستیم و در بند دومش اثبات کند ما متحجر نیستیم و دختران سرزمینمان چنیناند و چنان.
✅ یعنی یک بیانیه برای دو موضوع متضاد دربارهی یک جلد کتاب درسی. جالب نیست؟!
🔹 واقعا هشدار ۲۰۳۰ مدنظر رهبری این بود؟! واقعا کسی بخواهد آن سند را در کشور پیاده کند میآید یک کتاب قرآن را از جلد برمیدارد؟! به همین مبتذلی؟! چرا و چهگونه آن حرفها به این تقلیل یافت؟! اگر کسی میخواست آن بحثهای رهبری در خصوص منطق انسانسازی را در دیدار آموزش و پرورش منحرف کند این یکی از بهترین طرحهای رسانهای بود کهمیشد اجرا کند.
2️⃣ دههی پرآزمایش محرم امسال با افتخار تمام میشود. اما در رسانه این هشتگ آقامیری است که اوج میگیرد که لایکش چنین است و چنان. حالا چه آن کارشناس سابق بیبیبیسی که در لندن نشسته این را مسئلهاش میکند و چه آنی که در تهران نشسته است. و بعد آقای پناهیان است که آنجور تخریب میشود.
🔸 و بزرگترین اتفاق دهه امسال و تصویر ماندگار با خاک یکسان میشود یا فعلا فراموش میشود یا کسی دربارهاش حرف نمیزند.
و شبکه اجتماعی روی اینها اسکی میرود.
3️⃣ دهه شصت هواپیماها و موشکهای بعثی تا مدتها در آسمان ایران ترکتازی میکردند. مردم سر به آسمان میدوختند تا ببینند آن شی روی هوا کی و کجا فرود خواهد آمد و که و چه را بیخانمان خواهد کرد؟! تا اینکه طهرانیمقدمها آسمان امنیت را به مردم برگرداندند.
✅ امروز آسمان افکارعمومی ایران هم بیدفاع است. دشمن هر کاری میخواهد میکند و مردم هر روز زیر آن رگبار صبح را به شب میگذرانند تا چه شود و ذهنشان به کدام سمت برود.
💢 طهرانیمقدمهای جدید باید این آسمان را به مردم برگردانند.
#سیاسی
➖➖➖➖➖➖➖
📡 رصد بهترین تحلیلهای روز 👇
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
motiei-deldede-hosseiono.mp3
9.05M
مداحی، دلداده حسین ودلتنگ کربلاییم😭
بامداحی: میثم مطیعی 👆🏻
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
📆 #روز_شمار_شهدایی
🔆امروز #یکشنبه ۲۳ شهریور ماه ۱۳۹۹ مصادف است با ۲۴ محرم الحرام
📿ذکر روز یک شنبه : یا ذَالجَلالِ وَالاِکرم
ذکر این روز موجب فتح و نصرت می شود( صد مرتبه)
🌷سالروز شهادت شهید مدافع حرم سید حسین رئیسی
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🕊 شهید «حسینپور»؛ چشم تیزبین جبهه مقاومت بود که آرزوی رجزخوانی در کوچههای مدینه را داشت
🔻 اگر شهید «حسن باقری» را چشم تیزبین دفاع مقدس مینامیم، شهید «مرتضی حسینپور» را باید چشم تیزبین جبهه مقاومت اسلامی بنامیم. فرماندهای که به «بطلالابطال» شهره بود و نام وی لرزه به تن تکفیریها میانداخت.👇
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_ام
💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید. صورت امّ جعفر و کودک شیرخوارش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت و یادم نمیرفت عباس تنها چند دقیقه پیش از #شهادتش شیرخشک یوسف را برایش ایثار کرد.
مصیبت #مظلومانه همسایهای که درست کنار ما جان داده بود کاسه دلم را از درد پُر کرد، اما جان حیدر در خطر بود و بیتاب خواندن پیامش بودم که زینب با عجله وارد اتاق شد.
💠 در تاریکی صورتش را نمیدیدم اما صدایش از هیجان خبری که در دلش جا نمیشد، میلرزید و بیمقدمه شروع کرد :«نیروهای مردمی دارن میان سمت آمرلی! میگن #سید_علی_خامنهای گفته آمرلی باید آزاد بشه و #حاج_قاسم دستور شروع عملیات رو داده!»
غم امّ جعفر و شعف این خبر کافی بود تا اشک زهرا جاری شود و زینب رو به من خندید :«بلاخره حیدر هم برمیگرده!» و همین حال حیدر شیشه #شکیباییام را شکسته بود که با نگاهم التماسشان میکردم تنهایم بگذارند.
💠 زهرا متوجه پریشانیام شد، زینب را با خودش برد و من با بیقراری پیام حیدر را خواندم :«پشت زمین ابوصالح، یه خونه سیمانی.»
زمینهای کشاورزی ابوصالح دور از شهر بود و پیام بعدی حیدر امانم نداد :«نرجس! نمیدونم تا صبح زنده میمونم یا نه، فقط خواستم بدونی جنازهام کجاست.» و همین جمله از زندگی سیرم کرد که اشکم پیش از انگشتم روی گوشی چکید و با جملاتم به #فدایش رفتم :«حیدر من دارم میام! بخاطر من تحمل کن!»
💠 تاریکی هوا، تنهایی و ترس توپ و تانک #داعش پای رفتنم را میبست و زندگی حیدر به همین رفتن بسته بود که از جا بلند شدم. یک شیشه آب چاه و چند تکه نان خشک تمام توشهای بود که میتوانستم برای حیدر ببرم.
نباید دل زنعمو و دخترعموها را خالی میکردم، بیسر و صدا شالم را سر کردم و مهیای رفتن شدم که حسی در دلم شکست. در این تاریکی نزدیک سحر با #خائنینی که حیدر خبر حضورشان را در شهر داده بود، به چه کسی میشد اعتماد کنم؟
💠 قدمی را که به سمت در برداشته بودم، پس کشیدم و با ترس و تردیدی که به دلم چنگ انداخته بود، سراغ کمد رفتم. پشت لباس عروسم، سوغات عباس را در جعبهای پنهان کرده بودم و حالا همین #نارنجک میتوانست دست تنهای دلم را بگیرد.
شیشه آب و نان خشک و نارنجک را در ساک کوچک دستیام پنهان کردم و دلم برای دیدار حیدر در قفس سینه جا نمیشد که با نور موبایل از ایوان پایین رفتم.
💠 در گرمای نیمهشب تابستان #آمرلی، تنم از ترس میلرزید و نفس حیدرم به شماره افتاده بود که خودم را به #خدا سپردم و از خلوت خانه دل کندم.
تاریکی شهری که پس از هشتاد روز #جنگ، یک چراغ روشن به ستونهایش نمانده و تلّی از خاک و خاکستر شده بود، دلم را میترساند و فقط از #امام_مجتبی (علیهالسلام) تمنا میکردم به اینهمه تنهاییام رحم کند.
💠 با هر قدم #حسرت حضور عباس و عمو آتشم میزد که دیگر مردی همراهم نبود و باید برای رهایی #عشقم یکتنه از شهر خارج میشدم. هیچکس در سکوت سَحر شهر نبود، حتی صدای گلولهای هم شنیده نمیشد و همین سکوت از هر صدایی ترسناکتر بود.
اگر نیروهای مردمی به نزدیکی آمرلی رسیده بودند، چرا ردّی از درگیری نبود و میترسیدم خبر زینب هم شایعه #جاسوسان داعش باشد.
💠 از شهر که خارج شدم نور اندک موبایل حریف ظلمات محض دشتهای کشاورزی نمیشد که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم. ظاهراً به زمین ابوصالح رسیده بودم، اما هر چه نگاه میکردم اثری از خانه سیمانی نبود و تنها سایه سنگین سکوت شب دیده میشد.
وحشت این تاریکی و تنهایی تمام تنم را میلرزاند و دلم میخواست کسی به فریادم برسد که خدا با آرامش آوای #اذان صبح دست دلم را گرفت. در نور موبایل زیر پایم را پاییدم و با قامتی که از غصه زنده ماندن حیدر در این تنهاییِ پُردلهره به لرزه افتاده بود، به #نماز ایستادم.
💠 میترسیدم تا خانه را پیدا کنم حیدر از دستم رفته باشد که نمازم را به سرعت تمام کردم و با #وحشتی که پاپیچم شده بود، دوباره در تاریکی مسیر فرو رفتم.
پارس سگی از دور به گوشم سیلی میزد و دیگر این هیولای وحشت داشت جانم را میگرفت که در تاریک و روشن طلوع آفتاب و هوای مه گرفته صبح، خانه سیمانی را دیدم.
💠 حالا بین من و حیدر تنها همین دیوار سیمانی مانده و #عشقم در حصار همین خانه بود که قدمهایم بیاختیار دوید و با گریه به خدا التماس میکردم هنوز نفسی برایش مانده باشد.
به تمنای دیدار عزیزدلم قدمهای مشتاقم را داخل خانه کشیدم و چشمم دور اتاق پَرپَر میزد که صدایی غریبه قلبم را شکافت :«بلاخره با پای خودت اومدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گرو