💌بسمـ رب الشـهدا..
عبدالکریم همان اهل معرفت بود؛ جوانی رشید که تبسم همیشگی اش جان میبخشید امیدت را، میشد مردانگی را در چشم هایش دید زمانی که در اوج جوانی چشم بر تعلقاتش بست و دل سپرد به جبهه و جنگ....
اصلا خود به تنهایی معلم آموختن عشق بود! تمامی قدم هایش در جاده ی زندگی را نذر رضای خدا کرده بود. صدای #اذان را که میشنید به سوی خالقش میرفت وعاشقانه به جا میاورد رسم بندگی اش را...
ایات قران را نیز با جانش تلاوت میکرد تمامی این ها زمینه شد برای نوکر #عمه_سادات شدن! #غیرت شیعه تاب نمی اورد اسیرشدن بانوی صبر را...
🍃برای دفاع از حرم ال الله راهی سوریه شد. شهری که جای جایش تداعی کننده روضه های جانسوز اسارت است
. رفت تا عباس بشود برای حضرت زینب(س) و چه خوب راهی را برگزید، چه خوب به چشم امد و دست خدا اورا به عنوان فداییِ خواهرحسین(ع) نزد خود برد...
🍃تویی که محضر اربابت ابرومند شدی شفاعت میکنی گنهکاران زمینی را؟!
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_عبدالکریم_اصل_غوابش
📅تاریخ تولد : ٢۵ دی ۱٣۴٨
تاریخ شهادت : ۱٩ تیر ۱٣٩۴
تاریخ انتشار : ۱٨ تیر ۱۴۰۰
محل شهادت : تدمر_سوریه
مزار شهید : گلزار شهدای اهواز
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهار شنبه های امام رضا♥️
دوست دارم نگات کنم😢
تو هم منو گاه کنی😭
سلام صبحتون بخیر و شادی 🌷
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🥀🌺 معنای حجاب 🌺🥀🌺
8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🥀🌺 فرج نزدیک است 🌺🥀🌺
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_بیست_و_هشتم
_بہ اینطور صدا کردنش حساسیت داشتم دلم یجورے میشد....
لبخندے زدم،لپام قرمز شده بود سرمو انداختم پاییـ.
_راستش خانم محمدے فکر میکردم وقتے متوجہ بشید او نامہ رو خوندم از دستم ناراحت و عصبانے بشید
راست میگفت
طبیعتا باید ناراحت میشدم.
اما نہ تنها ناراحت نشدم تازه یجورایے خیالمم راحت شد انگار یہ بار سنگینے ک از رو،دوشم برداشتـݧ
_سجادے بہ لیواݧ اشاره کرد و گفت چرا میل نمیکنید❓نکنہ دوست ندارید❓چیز دیگہ اے میل دارید براتوݧ بگیرم❓
همیـݧ خوبہ الاݧ میخورم شما بفرمایید میل کنید
باشہ ،چشم
_سجادے مشغول خوردݧ آب هویج بود
مات و مبهوت بهش نگاه میکردم
کے فکرش و میکرد یہ روز منو سجادے روبروے هم بشینیم و باهم آب هویج بخوریم❓درباره ے ازدواج حرف بزنیم❓
سجادیہ اخمو و خشـݧ و ترسناک،جلوےدمـݧ انقدر آروم و مهربوݧ بود.
_بهش خیره شده بودم غرق تو افکار خودم بودم
کہ متوجہ شدم داره دستشو جلوے صورتم تکوݧ میده صدام میکنہ
خانم محمدی❓
بہ خودم اومدم
هاااا❓چییییی❓بلہ❓
یہ لحضہ نگاهموݧ بهم گره خورد
انگار همو تازه دیده بودیم
چند دیقہ خیره با تعجب بہ هم نگاه میکردیم
_چہ چشمایے داشت...
چشماے مشکے با مژه هاے بلند، با تہ ریشی کہ چهرشو جذاب تر کرده بود
چرا تا حالا ندیده بودم خوب معلومہ چوݧ تو چشام نگاه نمیکرد
سجادے بہ چے خیره شده بود❓
فقط خودش میدونست
_احساس کردم دوسش دارم، بہ ایـݧ زودی.
با صداے آقایے یہ خودموݧ اومدیم
آقا❓چیز دیگہ اے میل ندارید❓
از خجالت سرمونو انداختم پاییـ.
لپام قرمز شده بود دلم میخواست زمیـݧ دهـݧ باز کنہ مـݧ برم توش
سجادے هم دست کمے از مـݧ نداشت
مرد خندید و رو بہ سجادے گفت نامزد هستید❓
سجادے اخمے کرد و گفت نخیر آقا بفرمایید.
هموݧ طور کہ سرموݧ پاییـݧ بود مشغول خوردݧ آب هویج شدیم
گوشیم زنگ خورد
مریم بود ینے چیکار داشت❓
جواب دادم:
_الو سلام
-سلااااااام عروس خانم بے معرفت چہ خبر❓
اقا داماد خوبـ❓
کجاے بحثید❓
تاریخ عقد و اینام کہ مشخص شده دیگہ❓
واے حالا مـݧ چے بپوشم خدا بگم چیکارت نکنہ اسماء همہ ے کارات هول هولکیہ....
ماشااالا نفس کم نمیورد.
جلوے سجادے نمیتونستم چیزے بگم
یہ لبخند نمایشے زدم و گفتم:
مریم جاݧ بعدا خودم باهات تماس میگیرم فعلا...
إ اسماء وایسا قطع نکن اس...
گوشے و قطع کردم
انقد بلند حرف میزد کہ سجادے صداشو شنیده بود و داشت میخندید
از خندش خندم گرفت
_سوار ماشیـݧ شدیم مونده بودیم کجا باید بریم
سجادے دستش و گذاشت روفرموݧ و پووووووفے کرد و گفت:
خوب ایندفہ شما بگید کجا بریم❓
بہ نظریم یہ پارکے جایے حرفامونو بزنیم
باشہ چشم ....
✍ ادامه دارد ....
ایتا
🌎 @shahidmostafamousavi
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷