eitaa logo
در محضر استاد
1.1هزار دنبال‌کننده
66 عکس
20 ویدیو
3 فایل
این کانال به بیان دیدگاه و اندیشه های استاد شهید مطهری(ره) در مناسبت های مختلف اختصاص دارد. ازاینکه با نظرات خویش ما را در اداره بهتر کانال یاری می کنید، سپاسگزارم. بازنشر مطالب با ذکر آدرس کانال بلامانع است. ارتباط با مدیر: https://eitaa.com/hpouryahya
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از در محضر استاد
✅سبب دوستی و محبت علی(ع) در دلها چیست؟ 🔸رمز محبت را هنوز کسی کشف نکرده است؛ یعنی نمی‌توان آنرا فرموله کرد و گفت اگر چنین شد چنان می‌شود و اگر چنان شد چنین، ولی البته رمزی دارد. چیزی در محبوب هست که برای محب از نظر زیبایی خیره کننده است و او را به سوی خود می‌کشد. جاذبه و محبت در درجات بالا «عشق» نامیده می‌شود. 🔸علی محبوب دلها و معشوق انسانهاست، چرا؟ و در چه جهت؟ فوق العادگی علی در چیست که عشقها را برانگیخته و دلها را به خود شیفته ساخته و رنگ حیات جاودانی گرفته است و برای همیشه زنده است؟ چرا دلها همه خود را با او آشنا می‌بینند و اصلاً او را مرده احساس نمی‌کنند بلکه زنده می‌یابند 🔸مسلماً ملاک دوستی او جسم او نیست، زیرا جسم او اکنون در بین ما نیست و ما آن را احساس نکرده‌ایم. و باز محبت علی از نوع قهرمان‌دوستی که در همه ملتها وجود دارد نیست. هم اشتباه است که بگوییم محبت علی از راه محبت فضیلت های اخلاقی و انسانی است و حب علی حب انسانیت است. درست است علی مظهر انسان کامل بود و درست است که انسان نمونه‌های عالی انسانیت را دوست می‌دارد اما اگر علی همه این فضایل انسانی را که داشت می‌داشت: آن حکمت و آن علم، آن‌ فداکاریها و از خودگذشتگی‌ها، آن تواضع و فروتنی، آن ادب، آن مهربانی و عطوفت، آن ضعیف [نوازی‌]، آن عدالت، آن آزادگی و آزادی‌خواهی، آن احترام به انسان، آن ایثار، آن شجاعت، آن مروّت و مردانگی نسبت به دشمن، آن سخا و جود و کرم و... اگر علی همه اینها را که داشت می‌داشت اما رنگ الهی نمی‌داشت، مسلماً این قدر که امروز عاطفه‌انگیز و محبت خیز است نبود. 🔸علی از آن نظر محبوب است که پیوند الهی دارد. دلهای ما به طور ناخودآگاه در اعماق خویش با حق سر و سرّ و پیوستگی دارد، و چون علی را آیت بزرگ حق و مظهر صفات حق می‌یابند به او عشق می‌ورزند. در حقیقت پشتوانه عشق علی پیوند جانها با حضرت حق است که برای همیشه در فطرتها نهاده شده، و چون فطرتها جاودانی است مهر علی نیز جاودان است. نقطه‌های روشن در وجود علی بسیار است اما آنچه برای همیشه او را درخشنده و تابان قرار داده است ایمان و اخلاص اوست و آن است که به وی جذبه الهی داده است. 📚جاذبه و دافعه علی(ع)، صفحه 90 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از در محضر استاد
☑️زینب(سلام الله علیها) و احساس شخصیت‏ 🔹در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش زینب(س) بود. راستی که موضوع عجیبی است: زینب(س) با آن عظمتی که از اول داشته است- و آن عظمت را در دامن زهرا(س) و از تربیت علی(ع) به دست آورده بود- در عین حال زینبِ بعد از کربلا با زینب(س) قبل از کربلا متفاوت است، یعنی زینب(س) بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد. 🔹ما می‌بینیم در شب عاشورا زینب(س) یکی دو نوبت حتی نمی‌تواند جلوی گریه‌اش را بگیرد. یک بار آنقدر گریه می‌کند که بر روی دامن حسین بیهوش می‌شود و حسین(ع) با صحبتهای خودش زینب(س)را آرام می‌کند: «لا یذْهِبَنَّ حِلْمَک الشَّیطانُ»؛ خواهر عزیزم! مبادا وساوس شیطانی بر تو مسلط بشود و حلم را از تو برباید، صبر و تحمل را از تو برباید. وقتی حسین(ع) به زینب(س) می‌فرماید که چرا این‏ طور می‌کنی، مگر تو شاهد و ناظر وفات جدم نبودی؟ جد من از من بهتر بود، پدر ما از ما بهتر بود، برادر همین‌طور، مادر همین‌طور، زینب(س) با حسین(ع) این چنین صحبت می‌کند: برادر جان! همه آنها اگر رفتند بالأخره من پناهگاهی غیر از تو داشتم، ولی با رفتن تو برای من پناهگاهی باقی نمی‌ماند. 🔹اما همین که ایام عاشورا سپری می‌شود و زینب(س)، حسین(ع) را با آن روحیه قوی و نیرومند و با آن دستورالعمل‌‏ها می‌بیند، زینب(س) دیگری می‌شود که دیگر احدی در مقابل او کوچکترین شخصیتی ندارد. امام زین العابدین(ع) فرمود: ما دوازده نفر بودیم و تمام ما دوازده نفر را به یک زنجیر بسته بودند که یک سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه‏‌ام زینب(س) بسته بود. می‌گویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است. بنابراین بیست و دو روز از اسارت زینب(س) گذشته است؛ بیست و دو روز رنج متوالی کشیده است که با این حال او را وارد مجلس یزید بن معاویه می‌کنند، یزیدی که کاخ اخضر او آنچنان بارگاه مجلّلی بود که هرکس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خودش را می‌‏باخت. بعضی نوشته‌اند که افراد می‏‌بایست از هفت تالار می‏‌گذشتند تا به آن تالار آخری می‌رسیدند که یزید روی تخت مزین و مرصّعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفرای کشورهای خارجی نیز روی کرسی‌های طلا یا نقره نشسته بودند. 🔹در چنین شرایطی این اسرا را وارد می‌کنند و همین زینب(س) اسیر رنج دیده و رنج کشیده، در همان محضر چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد که یزیدِ معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد. یزید شعرهای ابن زبعری را با خودش می‌خوانَد و به چنین موقعیتی که نصیبش شده است افتخار می‌کند. زینب فریادش بلند می‌شود: «اظَنَنْتَ یا یزیدُ حَیثُ اخَذْتَ عَلَینا اقْطارَ الْأرْضِ و افاقَ السَّماءِ فَاصْبَحْنا نُساقُ کما تُساقُ‏ الْاساری‏ انَّ بِنا عَلَی اللهِ هَواناً وَ بِک عَلَیهِ کرامَةً؟» ای یزید! خیلی باد به دماغت انداخته‏ ای‏. تو خیال می‌کنی اینکه امروز ما را اسیر کرده‌ای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته‌ای و ما در مشت نوکرهای تو هستیم، یک نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر توست؟! به خدا قسم تو الآن در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم. 🔹ببینید، اینها مردمی هستند که به جز ایمان و شخصیت روحی و معنوی همه چیزشان را از دست داده‌اند. آن وقت شما توقع ندارید که شخصیتی مانند شخصیت زینب(س) چنین حماسه‌‏ای بیافریند و در شام انقلاب به وجود بیاورد؟ همان‏طور که انقلاب هم به وجود آورد. یزید مجبور شد در همان شام روش خودش را عوض کند و اسرا را محترمانه به مدینه بفرستد، بعد تبرّی کند و بگوید: «خدا لعنت کند ابن زیاد را، من چنان دستوری نداده بودم، او از پیش خود این کار را کرد.» چه کسی این کار را کرد، زینب(س) چنین کاری را کرد. 🔹در آخر جمله هایش این‏طور فرمود: «یا یزیدُ! کدْ کیدَک وَ اسْعَ سَعْیک ناصِبْ جَهْدَک فَوَ اللهِ لا تَمْحوا ذِکرَنا وَلا تُمیتُ وَحْینا». زینب (س) به کسی که مردم با هزار ترس و لرز به او «یا امیرالمؤمنین» می‌گفتند، خطاب می‌کند که یا یزید! به تو می‌گویم: هر حقّه‌‏ای که می‌خواهی بزن و هر کاری که می‌توانی انجام بده اما یقین داشته باش که اگر می‌خواهی نام ما را در دنیا محو کنی، نام ما محو شدنی نیست؛ آن که محو و نابود می‌شود تو هستی. چنان خطبه‏‌ای در آن مجلس خواند که یزید لال و ساکت باقی ماند و خشم سراسر وجود آن مرد شقی و لعین را فرا گرفت و برای اینکه دل زینب(س) را آتش بزند و زبان او را ساکت کند و برای اینکه زینب منقلب بشود، دست به یک عمل ناجوانمردانه زد: با عصای خیزران خود به لب و دندان ابا عبدالله(ع)اشاره کرد. 📚 حماسه حسینی، جلد 1، صفحه 49 ◾️سالروز وفات پیام‌آور کربلا حضرت زینب کبری سلام‌الله علیها تسلیت باد! ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از در محضر استاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ نحوه به شهادت رسیدن حضرت باب الحوائج امام کاظم علیه السلام از زبان شهید مطهری(ره) ▪️السلام علی المعذب فی قعر السجون. ▪️سالروز شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) تسلیت باد.
❇️سخنی که به ابوطالب نیرو داد 🔸رسول اکرم بدون آنکه اهمیتی به پیش آمدها بدهد با سرسختی عجیبی در مقابل قریش مقاومت می‌کرد و راه خویش را به سوی هدفهایی که داشت طی می‌کرد؛ از تحقیر و اهانت به بتها و کوتاه خواندن عقل بت پرستان و نسبت گمراهی و ضلالت دادن به پدران و اجداد آنها دریغ نمی‌کرد. 🔸اکابر قریش به تنگ آمدند، مطلب را با ابوطالب در میان گذاشتند و از او خواهش کردند یا شخصا جلو برادرزاده‏اش را بگیرد یا آنکه بگذارد قریش مستقیما از جلو او بیرون آیند. ابوطالب با زبان نرم هر طور بود قریش را ساکت کرد. تا کار تدریجا بالا گرفت و برای قرشیان دیگر قابل تحمل نبود. در هر خانه‌ای سخن از محمد صلی الله علیه وآله بود و هر دو نفر که به هم می‌رسیدند، با نگرانی و ناراحتی سخنان و رفتار او را و اینکه از گوشه و کنار یکی یکی و یا گروه گروه به پیروان او ملحق می‌شوند ذکر می‌کردند. جای معطلی نبود. همه متفق القول شدند که هرطور هست باید این غائله کوتاه شود. تصمیم گرفتند بار دیگر با ابوطالب در این موضوع صحبت کنند و این مرتبه جدی‏تر و مصمم‏تر با او سخن بگویند. 🔸رؤسا و اکابر قریش نزد ابوطالب آمدند و گفتند: «ما از تو خواهش کردیم که جلو برادرزاده‏ات را بگیری و نگرفتی. ما به خاطر پیرمردی و احترام تو قبل از آنکه مطلب را با تو در میان بگذاریم متعرض او نشدیم، ولی دیگر تحمل نخواهیم کرد که او بر خدایان ما عیب بگیرد و بر عقلهای ما بخندد و به پدران ما نسبت ضلالت و گمراهی بدهد. این دفعه برای اتمام حجت آمده‌ایم، اگر جلو برادرزاده‏ات را نگیری ما دیگر بیش از این رعایت احترام و پیرمردی تو را نمی‌کنیم و با تو و او هر دو وارد جنگ می‌شویم تا یک طرف از پا درآید.» 🔸این اولتیماتوم صریح، ابوطالب را بسی ناراحت کرد. هیچ وقت تا آن روز همچو سخنان درشتی از قریش نشنیده بود. معلوم بود که ابوطالب تاب مقاومت و مبارزه با قریش را ندارد و اگر بنا شود کار به جای خطرناک بکشد، خودش و برادرزاده‏اش و همه فامیل و بستگانش تباه خواهند شد. این بود که کسی نزد رسول اکرم فرستاد و موضوع را با او در میان گذاشت و گفت: «حالا که کار به اینجا کشیده، سکوت کن که من و تو هر دو در خطر هستیم.». 🔸رسول اکرم احساس کرد اولتیماتوم قریش در ابوطالب تأثیر کرده؛ در جواب ابوطالب جمله‌ای گفت که همه سخنان قریش را از یاد ابوطالب برد، فرمود: «عمو جان! همین قدر بگویم که اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند که دست از دعوت و فعالیت خود بردارم هرگز برنخواهم داشت، تا خداوند دین خود را آشکار کند یا آنکه خودم جان بر سر این کار بگذارم.». 🔸این جمله را گفت و اشکهایش ریخت و از پیش ابوطالب حرکت کرد. چند قدمی بیشتر نرفته بود که به دستور ابوطالب برگشت. ابوطالب گفت: «حالا که این‏طور است، پس هرطور که خودت می‏دانی عمل کن. به خدا قسم تا آخرین نفس از تو دفاع خواهم کرد.» 📚داستان راستان، جلد ۱، صفحه ۲۴۶ ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از در محضر استاد
☑️سیری در سخنان رسول اکرم‌(ص) 🔹چند سخن از سخنان این شخصیت بزرگوار را برای شما نقل می‌کنم که خود سخنان پیغمبر معجزه است- قرآن که سخن خداست به جای خود-این سخنان آنچنان حکیمانه است که با سخنان تمام حکمای عالم نه تنها برابری می‌کند بلکه بر آنها برتری دارد. مثلاً شما ببینید در زمینه مسؤولیتهای اجتماعی، این شخصیت بزرگ چگونه سخن می‌گوید؛ می‌فرماید: مردمی سوار کشتی شدند و دریایی پهناور را طی می‌کردند. یک نفر را دیدند که دارد جای خودش را نَقْر می‌کند یعنی سوراخ می‌کند. یک نفر از اینها نرفت دست او را بگیرد. چون دستش را نگرفتند، آب وارد کشتی شد و همه آنها غرق شدند، و اینچنین است فساد. توضیح اینکه: یک نفر در جامعه مشغول فساد می‌شود، مرتکب منکرات می‌شود. یکی نگاه می‌کند می‌گوید به من چه، دیگری می‌گوید من و او را که در یک قبر دفن نمی‌کنند. فکر نمی‌کند که مَثَل جامعه، مَثَل کشتی است. اگر در یک کشتی آب وارد بشود، ولو از جایگاه یک فرد وارد بشود، تنها آن فرد را غرق نمی‌کند بلکه همه مسافرین را یکجا غرق می‌کند. 🔹آیا درباره مساوات افراد بنی آدم، سخنی از این بالاتر می‌توان گفت:«النّاسُ سَواءٌ کاسْنانِ الْمُشْطِ». شانه را نگاه کنید، دندانه‌های آن را ببینید. ببینید آیا یکی از دندانه‌های آن از دندانه دیگر بلندتر هست؟ نه. انسانها مانند دندانه‌های شانه برابر یکدیگرند. ببینید در آن محیط و در آن زمان، انسانی اینچنین درباره مساوات انسانها سخن می‌گوید که بعد از هزار و چهارصد سال هنوز کسی به این خوبی سخن نگفته است! 🔹در حجّة الوداع فریاد می‌زند:«ایهَاالنّاسُ! انَّ رَبَّکمْ واحِدٌ وَ انَّ اباکمْ واحِدٌ، کلُّکمْ لِآدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرابٍ، لافَضْلَ لِعَرَبِی عَلی عَجَمِی الّا بِالتَّقْوی.» ایهاالناس! پروردگار همه مردم یکی است، پدر همه مردم یکی است، همه‌تان فرزند آدم هستید، آدم هم از خاک آفریده شده است. جایی باقی نمی‌ماند که کسی به نژاد خودش، به نسب خودش، به قومیت خودش و به این‌جور حرفها افتخار کند. همه از خاک هستیم، خاک که افتخار ندارد. پس افتخار به فضیلتهای روحی و معنوی است، به تقواست. ملاک فضیلت فقط تقواست و غیر از این چیز دیگری نیست. 🔹این حدیث را که از رسول اکرم است، از کافی نقل می‌کنم:ثَلاثٌ لایغِلُّ عَلَیهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ: اخْلاصُ الْعَمَلِ لِلّهِ وَ النَّصیحَةُ لِائِمَّةِ الْمُسْلِمینَ وَ اللُّزومُ لِجَماعَتِهِمْ. سه چیز است که هرگز دل مؤمن نسبت به آنها جز اخلاص، چیز دیگری نمی‌ورزد (یعنی در آن سه چیز محال است خیانت کند): یکی اخلاص عمل برای خدا. (یک مؤمن در عملش ریا نمی‌ورزد.) دیگر، خیرخواهی برای پیشوایان واقعی مسلمین (یعنی خیرخواهی در جهت خیر مسلمین، ارشاد و هدایت پیشوایان در جهت خیر مسلمین). سوم مسئله‌ وحدت و اتفاق مسلمین (یعنی نفاق نورزیدن، شقّ عصای مسلمین نکردن، جماعت مسلمین را متفرق نکردن). 🔹ببینید سیرت چیست و چه می‌کند؟! اصحابش نقل کرده‌اند که در دوره رسالت، در سفری خدمتشان بودیم. در منزلی پایین آمده بودیم و قرار بود که در آنجا غذایی تهیه شود. گوسفندی آماده شده بود تا جماعت آن را ذبح کنند و از گوشت آن مثلاً آبگوشتی بسازند و تغذیه کنند. یکی از اصحاب به دیگران می‌گوید سر بریدن گوسفند با من، دیگری می‌گوید پوست کندن آن با من، سومی مثلاً می‌گوید پخت آن با من و... پیغمبر اکرم می‌فرماید جمع کردن هیزم از صحرا با من. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! ما خودمان افتخار این خدمت را داریم، شما سرجای خودتان بنشینید، ما خودمان همه کارها را انجام می‌دهیم. فرمود: بله، می‌دانم، من نگفتم که شما انجام نمی‌دهید ولی مطلب چیز دیگری است. بعد جمله‌ای گفت، فرمود: انَّ اللهَ یکرَهُ مِنْ عَبْدِهِ انْ یراهُ مُتَمَیزاً بَینَ اصْحابِهِ. خدا دوست نمی‌دارد که بنده‌ای را در میان بندگان دیگر ببیند که برای خود امتیاز قائل شده است. من اگر اینجا بنشینم و فقط شما بروید کار کنید، پس برای خودم نسبت به شما امتیاز قائل شده‌ام. ببینید چقدر عمیق است! 🔹ببینید این تربیتها چقدر عالی است! این «بُعِثْتُ لِاتَمِّمَ مَکارِمَ الْاخْلاق» معنی‌اش چیست؟ اگر کسی این توفیق را پیدا کند که سخنان رسول اکرم را از متون کتب معتبر جمع آوری کند، و هم توفیق پیدا کند که سیره پیغمبر اکرم را به سبک سیره تحلیلی از روی مدارک معتبر جمع و تجزیه و تحلیل کند، آن وقت معلوم می‌شود که در همه جهان شخصیتی مانند این شخص بزرگوار ظهور نکرده است. تمام وجود پیغمبر اعجاز است؛ نه فقط قرآنش اعجاز است بلکه تمام وجودش اعجاز است. 📚سیری در سیره نبوی، صفحه 244 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
  🔰ضرورت بعثت انبیاء 🔸اگر انسان داراى یک عقل کامل مى‌بود و در همه موارد مى‌توانست تشخیص بدهد که براى رسیدن به کمال واقعى از هر غریزه و خواسته‌اى چه مقدار استفاده کند، مى‌توانستیم بگوییم عقل انسان براى او کافى است و نیازى به هدایت پیامبران ندارد. ولى این موضوع تنها یک فرض است و عقل انسان خیلى  ناتوان‌تر از آن است که بتواند صلاح خود را تشخیص دهد. نیاز انسان به مکتب و ایدئولوژى یک امر واضح و ضرورى است. 🔸فلاسفه‌اى که در یونان بودند و معتقد بودند عقل انسان براى راهنمایى او کافى است، در اقلیت بودند و دلیل بطلان حرفشان هم این است که همه آنها با هم اختلاف داشتند: یکى سعادت را در فلان امر مى‌دانست و دیگرى در امر دیگر، واین دلیل روشنى است بر ناتوانى عقل انسان در تشخیص سعادت فرد، چه رسد به سعادت جامعه که از یک سلسله روابط پیچیده به وجود مى‌آید. پس یا باید حکم کنیم به اینکه انسان یک موجود سردرگمِ متحیرى است که محکوم به تحیر است. و راهى براى خلاصى از آن ندارد، و یا نبوت را بپذیریم و براى انسان به راهنمایى قائل باشیم که از افقى مافوق افق انسان طلوع مى‌کند و با هدایت مافوق عقل، انسان را راهنمایى مى‌کند.  🔸غیر از این دو راه، راه دیگرى وجود ندارد. این مکتب‌هاى بشرى را نمى‌توان مکتب دانست و آنها را راهنماى انسان در مسیر کمال و سعادت به شمار آورد. این مکتب‌ها در واقع «رطْب و یابس»هایى هستند که صاحبانشان اسم مکتب روى آن گذاشته‌اند. ما که بر نبوت برهان اقامه مى‌کنیم از این روست که اصل هدایت عمومى را قبول داریم و معتقدیم که هر موجودى در مرتبه خودش هدایت مى‌شود و ممکن نیست که نوعى از انواع موجودات به نوعى هدایت نیاز داشته باشد و هدایت نشود و از لحاظ هدایت، خلئى وجود داشته باشد. انسان هم به حسب نوع نیاز به مکتب و ایدئولوژى دارد و نبوت براى رفع این نیاز است و در حکم عقل جامعه انسانى است که فرد و اجتماع را به راه کمال راهنمایى مى‌کند. 📚فطرت،صفحه ۵۴  ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────