#نماز_شب
💎#نماز_شب به آدم اسم می دهد؛
یک وقت می شود که در عالم ملکوت "سُمّی متهجّداً" ، متهجد نامیده می شود. این زن همان است که شب را بیدار بوده، این مرد آن است که شب بیدار بوده.
🔹اگر بتواند این چنین اسمی در عالم ملکوت پیدا کند، معلوم است که همه ی گرفتاری هایش رفع می شود،👇
به این جا می رسد که ملائکه برای رفع مشکلاتش به او کمک می کنند و این خود مراتبی دارد؛
🔸یک وقت بدون این که مَلِکی را ببیند ملائکه کمک کارش هستند، گرفتاریش را رفع می کنند؛
🔸یک وقت قدری پایین تر است، به او الهام می کنند، یعنی در هر گرفتاری الهام دارد.
📚 "جهاد با نفس" سلسله مباحث اخلاقی آیت الله حسین مظاهری، گفتار ۱۸، ص ۳۴۴
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
حی علی الصلاة
اینها ستارگانی هستند که در مسیر تاریک بشریت تا ابد می درخشند.
اذان صبح به افق تهران
التماس دعای فرج و شهادت
#گردان_کمیل
یادت می آید آن روز، صد لاله چیده بودی
آن دفعه هم تو از من زودتر رسیده بودی
هر بار در نگاهت طوفانی بی صدا بود
از عشق او به قلبت نقش ها کشی
گل زخمهایت انگار سوغاتی تو بودند
آخر تو ان دردها را با شوق چشیده بودی
آن روز دو چشمت اما آرامشی دگر داشت
گویی که از لب یار چیزی شنیده بودی
با من بگو مسافر از آن یقین قلبت
شاید بفهمم آن روز آخر چه دیده بودی
گویند که باز با باز با هم پر گشایند
این است دلیل آنکه بی من پریده بودی
هر روز از مزارت بوی عشقت روان است
عشقی که با بهای جانت خریده بودی
شهدا، حیثیت خون را فریاد زدند، تا ما گوشت و پوستمان را از جرعه عطش و شور بپرورانیم.
سلام صبحتون شهدایی
#گردان_کمیل_هنوز_هم_زنده_ست
Reza Narimani - Az To Soriyeh Shahid Avordan Vase Ma.mp3
8.81M
یه شهیداگه بخوادمحشررو غوغا می کنه
یه شهید اگر بخواد گره ها رو وا می کنه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#مدیون_شهدا_هستیم
9.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 «انقلاب تصورناپذیر»
🔺شهید #حاج_قاسم سلیمانی: انقلاب ما در زمانی بهوقوع پیوست که در دنیا غیر از جهان دوقطبی، قطب دیگری وجود نداشت.
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💠 روحـــیه بـــالای رهبـــری
در مواجهه با شکنجه روحی ریش تراشی ایشان توسط ساواک در زندان💠
شنیده شده بود که ریش روحانیون را در زندان میتراشند. از بیرجند که راه افتاده بودند این فکر رهایش نمیکرد گاه موهای نه چندان پرپشت خود را میکشیـــد تا به دردی که با کشــاندن تیغ بر صـــــورتش برمیخواست، عادت کند.
رهبری معظم:
«وحشت عظیمی از آن آنچه در بــیرجند انتظارش را داشتــــم و آن عبارت بود از تراشیدن ریش، خشکِ خشک.. منتظرش بودم.»
و آن لحظه از راه رسید و درب انــباری سابق باز شد.آرایشــــگر یک گروهـبان در چهارچوب در ظاهر شدند. یک صندلی هم با خود آورده بودند. به او اشاره کردند که بیاید و روی صندلی بنشیند. شنیــــده بود بعضی روحانیون هنگام تراشــــیدن ریش مقاومت کردهاند. شاید حضور گروهبان برای مقابله با این مقاومــت ها بود.
رهبری معظم:
«مقاومتی نداشتم و نکردم. آماده بودم. چون می دانستم فایده ای ندارد. دست و پای من را میگیرند و بعد مقداری کتــک میزنند و بعد آن کاری که نــباید بـشود… خواهد شد.»
نشست. منتظر بود دســـــت آرایشگر بالا بیاید و لبه تیغ را روی صورت او ممــاس کند ناگهان دید آن چه روی صـــورت او به راه افتاده دستگاه مو زن است. تمــام نگرانیها و انتظارهای موحش غیــب شان زد.
رهبری معظم:
«این قدر خوشــــحال شده بودم... که بی اختیار با این سلــــمانی و آن گروهــــبان مرتب بنا کردم حرف زدن و خـــــندیدن... تعجب میکردند اینـــــها که من چه طور آخوندی هستم که دارند ریشم را کوتاه می کنم و من این قدر خوشحالم... {تمام که شد} به او گفتم ....
#لبیک_یا_خامنه_ای
#مدیون_شهداییم