eitaa logo
شهیده نسرین افضل
580 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
الهی ؛ یاریمان کن هر عملی را انجام میدهیم توأم با ایمان به تو باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 السَّلام عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وَ علَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ الليْلُ وَ النَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ السَّلام عَلَى الحُسَيْن وَ عَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ وَ عَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ وَ عَلَى أصْحابِ الحُسَين منزلگه عشاق دل آگاه حسین است بیراهه نرو ساده ترین راه حسین است از مردم گمراه جهان راه مجویید نزدیکترین راه به الله حسین است اربعین حسینی تسلیت باد
استاد فاطمی نیا : ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ: ﭘﻴﺮﺯﻧﻰ ﺁﻣﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﺭﺟﺐ ﻋﻠﻰ ﺧﻴﺎﻁ ﺗﻬﺮﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﻣﻜﺎﺷﻔﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﺴﺮﻡ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﻳﺾ ﺷﺪﻩ ﻫﺮﭼﻪ ﺣﻜﻴﻢ ﻭ ﺩﻭﺍ ﻛﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﺑﻰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻃﺒﺄ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻳﻚ ﻓﻜﺮﻯ بکنید. ﺷﻴﺦ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﺋﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﺗﺎﻣﻞ ﻛﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺴﺮﺕ ﺳﻠﺎّﺥ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﻮﺏ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ! پیرزن ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺨﺎﻃﺮﺍﻳﻨﻜﻪ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻛﺸﺘﻪ. ﻭ ﭘﺴﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ، ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺁﻧﻬﻢ ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻩ ﻛﺸﻴﺪﻩ. پیرزن ﮔﻔﺖ: ﺁﺷﻴﺦ ﻳﻚ ﻛﺎﺭ ﺑﻜﻦ ﭘﺴﺮﻡ ﻧﻤﻴﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩ. ﺁﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻛﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺁﻩ ﺁﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ . چند روز بعد ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﺮﺩ. ﺍﻳﻦ آدم ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍن ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧدﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭﺍﻯ ﺑﺤﺎﻝ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ ﺟﻮﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﭼطور می دهید؟
❌توصیه به جوونا چه دختر،چه پسر…❌ وقتی چشمان پاک ونورانیت به نامحرمی افتاد باخود بگو… این چشمها برای دیدن 🌹پسر فاطمه🌹 واگذار شده است
✨﷽✨ 💟⇦•می گویند با هر ڪس باید مثل خودش رفتار ڪرد! ⚠️شما گوش نڪنید 💟⇦•چون اگر چنین بود ، از منش و شخصیت هیچڪس، چیزی باقی نمی ماند ! هر ڪس، هرچه به سرت آورد، فقط خودت باش! 💟⇦•نگذار برخورد نادرست آدمها، "اصالت و طبیعت" تو را خدشه دار ڪند اگر جواب هر جفایی، بدی بود؛ ڪه داستان زندگی ما، خالی از ؛ آدمهای خوب می شد. 💠
ا اربعین، رکورد های جهانی را شکست: 💠 پرجمعیت‌ترین گردهمایی تاریخ کره ی زمین با بیش از 26 میلیون شرکت‌کننده داوطلب. 💠 طولانی‌ترین راهپیمایی جهان با 400 مایل. 💠 بزرگ‌ترین اطعام دهی جهان با 200 میلیون نفر وعده غذایی. 💠 طولانی‌ترین نماز جماعت جهان اسلام در طول تاریخ با 30 کیلومتر. 💠 بزرگ‌ترین حجم خدمات داوطلبانه و رایگان (استراحت‌گاه، تلفن، تأمین امنیت، ماساژ دست و پا، استحمام، اینترنت، میان وعده‌ها و... .) 💠 بزرگ‌ترین پروژه خدمات شهری جهان (12 هزار نیروی خدماتی.) 💠 متکثرترین آئین مذهبی (شیعه، سنی، مسیحی، یهودی، بودایی، زردشتی؛ همه آمده بودند.) 💠 پرخطرترین و در عین حال امن‌ترین مانور اقتدار امت اسلامی. 💠 مأیوس کننده‌ترین همایش تاریخی برای دشمنان بشریت و مسرت بخش ترین برای مدافعان ارزش‌های الهی و ناب اسلامی.😊 💠 و البته بزرگ‌ترین سانسور خبری یک واقعه با این عظمت از سوی رسانه‌های مدعی بی‌طرفی دنیا (بسیاری از رسانه‌ها حتی در حد زیرنویس هم خبر اربعین را انتشار ندادند.) 🍀 فقط حسین(ع) است که چنین جذبه و جاذبه‌ای دارد. ❤ السلام علیک یا اباعبدالله ❤ این است حماسه اربعین پرچم حسین(ع) تا قیام قیامت بالاست و هیچ قدرتی تا کنون نتوانسته این پرچم را زمین بزند و این اراده الهی است "حب الحسین یجمعنا" #
این متن برنده جایزه ادبی کوتاه آلمان شد 👎👎👎 مردی درحال مرگ بود وقتی كه متوجه مرگش شد خدا را با جعبه ای در دست دید *خدا* : وقت رفتنه *مرد* : به این زودی؟ من نقشه های زیادی داشتم *خدا* : متاسفم ولی وقت رفتنه *مرد* : در جعبه ات چي دارید؟ *خدا* : متعلقات تو را *مرد* : متعلقات من ؟ یعنی همه چیزهای من ؛ لباسهام پولهایم و ـ ـ ـ *خدا* : آنها ديگر مال تو نیستند آنها متعلق به زمین هستند *مرد* : خاطراتم چی ؟ *خدا* : آنها متعلق به زمان هستند *مرد* : خانواده و دوستانم ؟ *خدا* : نه ، آنها موقتي بودند *مرد* : زن و بچه هایم ؟ *خدا* : آنها متعلق به قلبت بود *مرد* : پس وسایل داخل جعبه حتما اعضاي بدنم هستند ؟ *خدا* : نه ؛ آنها متعلق به گردوغبار هستند *مرد* : پس مطمئنا روحم است ؟ *خدا* : اشتباه می کنی روح تو متعلق به من است مرد با اشك در چشمهايش و باترس زیاد جعبه در دست خدا را گرفت و باز كرد ؛ دید خالی است! مرد دل شکسته گفت : من هرگز چیزی نداشتم ؟ *خدا* : درسته ، تو مالك هیچ چیز نبودی ! *مرد* : پس من چی داشتم ؟ *خدا* : لحظات زندگی مال تو بود ؛ هر لحظه که زندگی کردی مال تو بود . زندگی فقط لحظه ها هستند قدر لحظه ها را بدانیم و لحظه ها را دوست داشته باشیم آنچه از سر گذشت ؛ شد سر گذشت حیف بی دقت گذشت ؛ اما گذشت! تا که خواستیم یک «دو روزی» فکر کنیم بر در خانه نوشتند؛ ⇦در گذشت⇨
« بسم رب الشهداء و الصدیقین » «شهید نسرین افضل» متولد: 1338 – شیراز شهادت: 10/4/61 - مهاباد آغاز راه: وی از همان دوران کودکی اهل نجابت و حیا و انجام فرایض (نماز و روزه) بود. در دوران دبیرستان، اعتراضات خردمندانهاش به رژیم شاه آغاز میگردد تا جایی که یک بار نیروهای امنیتی او را مورد تعقیب قرار میدهند. ایشان با معدل 18 دیپلم خود را میگیرد و فعالیت های او در کمیته امداد – کمیته امام – سپاه و بویژه جهاد سازندگی آغاز میگردد. ابتدا به «روستای دودج» شیراز و سپس دیگر روستاهای استان رفته و به برگزاری کلاس های فرهنگی و نمایشگاه عکس و کتاب مبادرت میورزد. عزیمت به کردستان: در آغاز سال 1360 با آگاهی از فقر فرهنگی شدید کردستان، با مشورت با علمای شهر و برادرش احمد افضل، تعدادی از خواهران را سازماندهی کرده و به آن دیار سفر مینماید و در مهاباد مستقر میشود. رفتار محبت آمیز او موجب جذب سریع زنان کرد میگردد و آوازه او منتج به درخواست بسیاری از ارگانها برای جذب شهیده نسرین افضل میشود. او حتی زمان استراحت شبانهاش را در فرمانداری به اموری نظیر تقسیم کوپن های مردم صرف میکند و شجاعانه در نیمه های شب با وجود خطر ضد انقلاب، برای آموزگاران متعهد کرد جلسات گوناگونی برگزار می کند. شهادت برادر: شهریور سال 60 با شنیدن خبر شهادت برادرش به شیراز میرود و مدت کوتاهی را برای آرامش مادر سپری کرده و اینبار با انگیزه ای بیشتر به مهاباد باز میگردد. شبانه روز خود را در سپاه – جهاد – بنیاد امور جنگ زدگان – فرماندهی و آموزش و پرورش میگذراند. از جمله مسئولیتهای او « تبلیغات و انتشارات سپاه مهاباد » است. به جهت نیاز شدید تربیتی در آموزش و پرورش معلم تربیتی شده و سایر معلمین را نیز آموزش می دهد. (یک دوره معلمین نهضت سواد آموزی نیز تحت تعلیم وی قرار میگیرند.) از جمله فعالیت های دیگرش نظارت بر صندوق های رأی انتخابات بود. ازدواج: در نخستین روزهای بهار سال 1360 با یکی از مجاهدین مومن که پاسدار بوده است ازدواج می کند. شهیده افضل به برگزاری مجالس ذکر و دعا اهتمام داشت و پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب » شهادت: شهیده افضل: شهادت بالاترین درجه ای است که یک انسان می تواند دبه آن دست یابد و با خون خویش به بازماندگان راهش پیام می دهد. در آخرین شب فروزندگی اش در حالی که در تب می سوخت همسرش را راضی می کند تا او را به مجلس دعای توسل برساند. به گواه دوستانش، آن شب مثل همیشه بشدت منقلب بود. پس از مراسم دعا، همه سوار اتومبیل میشوند. شهید افضل، یکی از خواهران را از جای بلندکرده و میگوید: اینجا جای من است و خود مینشیند. ماشین حرکت می کند که در مسیر با حمله ضد انقلاب و با اصابت گلوله به سر مبارکش به شهادت میرسد. آرزوی او این بود که همانند الگوی اصلیاش استاد شهید مطهری به شهادت برسد و این چنین نیز شد.
💢 بت‌شکن لقب سیدعلی است! خامنه‌ای را عاشقانه دوست می‌دارم، چرا که دلش آشیانه‌ی خداست! خامنه‌ای را عاشقانه دوست می‌دارم، چرا که وقتی "علی عصر" می‌خوانیمش، بر دهان‌مان می‌کوبد؛ "من غلام قنبر علی هم نیستم!" خامنه‌ای را عاشقانه دوست می‌دارم، چرا که یوم‌الله ۹ دی را دقیقا ملت به عشق او آفرید اما رهبر با ما سخن از "دست قدرت الهی" گفت! خامنه‌ای را عاشقانه دوست می‌دارم، چرا که حتی برای امثال روحانی هم از در پدرانگی وارد می‌شود! خامنه‌ای را عاشقانه دوست می‌دارم، چرا که با درایت بی‌نظیرش مچ آمریکا را در منطقه خواباند و راه کربلا را با مدد از خون شهدا گشود ولی هیچ از نقش خود در این حماسه سخن نمی‌گوید! خامنه‌ای را عاشقانه دوست می‌دارم، چرا که بت اوباما و پترائوس را در عراق شکست لیکن "بت‌شکن" لقب یکی دیگر شد! آری! خامنه‌ای را عاشقانه دوست می‌دارم، چرا که خود را تنها و تنها بدهکار خدا می‌داند، نه حتی مدیون خواهندگانش! در عظمت خامنه‌ای همین بس که حتی در اوج فتنه‌ی ۸۸ هم راضی نشد علیه هاشمی بهتانی زده شود و در نمازجمعه زد توی دهن احمدی‌نژاد! در شرح عظمت خامنه‌ای اما این را نیز باید در ادامه گفت که در همان خطبه، به وقتش زد توی دهن هاشمی و نه تنها از منتخب ملت و نتیجه‌ی آرای اکثریت دفاع کرد، بلکه تاکید کرد؛ در مواردی نظر رئیس‌جمهور وقت به نظرش نزدیک‌تر است تا نظر هاشمی! شگفتا اما از این کوه باشکوه اعتدال! حضرت آقا تا دم آخر حضور هاشمی در این دنیا، دعا کرد هاشمی را و از مردم نیز خواست دعا کنند هاشمی را! بنازم این همه خداباوری را و انصاف را و عدل را و دقت را؛ آنجا که آقا برخلاف شماری از حزب‌اللهی‌ها و ناظر بر جلسه‌ی مجلس کذا، محمود احمدی‌نژاد را محکم‌تر از علی لاریجانی توبیخ کرد! بله! حضرت آقا هم خوب می‌دانند نظر شیپورچی‌های خودعماربین را درباره‌ی آملی لیکن دقیقا آیت‌الله را "رئیس مصلحت" می‌کنند! درود بر آن رهبر باخدا که ترسش از الله است و نه حتی حزب‌الله! و من برای همین‌هاست که عاشقانه دوست می‌دارم خامنه‌ای را! صحت نظرش درباره‌ی بدعهدی آمریکا ثابت شد اما "دیدید گفتم" راه نمی‌اندازد و هم‌چنان پدری می‌کند در حق وزیرخارجه! و این یعنی یک رهبر انسانی! و یک امام دینی! و یک الگوی اخلاقی! عشق است بصر خامنه‌ای که خوب می‌داند از که چه بخواهد! از سویی از شورای نگهبان، عمل به مر قانون را می‌خواهد و از سویی مخالف را دعوت به شرکت در انتخابات می‌کند! اعتدال یعنی این! و بت‌شکن هم یعنی همین! خوشا آن که از ماه می‌نویسد! خوشا آن که به عشق خامنه‌ای می‌تپد...