eitaa logo
کانال رسمی شهید امید اکبری
1.1هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
اِلهی به #اُمید تو ♡.. "خیلی به حضرت رقیه ارادت داشت.." شهــــیدمدافـع‌وطـــن امیداڪبری🍃🥀 از شهدای حادثه تروریستی میلـاد: ۶۸/۱۰/۰۲ اصفهــان شهــادت: ۹۷/۱۱/۲۴ خاش_زاهدان ارتباط با ما: @shahidomidakbariii
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃طلبه شهید 🍃 تولد: ۶۷/۱۱/۱۳ 🍃 شهادت: ۹۳/۱۱/۲۶ 🍃محل شهادت: 🍃محل دفن: وادی السلام ۲۶ بهمن ماه سالگرد شهادت طلبه بسیجی شهید است. 👈 کتاب" پسرک فلافل فروش " شرح زندگی سراسر تلاش و تقوای بی نظیر این جوان دهه شصتی است. او در سن ۲۶ سالگی در سامرا به فیض شهادت رسید و در قبرستان وادی السلام نجف به خاک سپرده شد، شادی روح مطهرش صلوات!🍂 @shahidomidakbari
2726849.mp3
3.55M
دعای هر روز ماه یا من ارجوه با نفس گرم @shahidomidakbari
💔 [ گنج ها در میان خــرابه ها مدفــون مے شوند. هر چه که هســت ، در یڪ قلب ویــران شده است... ] 📚 @shahidomidakbari
❤️ خدا عاشق شهدا شد و اونا را برای خودش خرید.. پس کارهای خوبم را به نیابت از شهدا انجام میدم تا خدا هم منو بخره و اجابتم کنه👌 🍂 @shahidomidakbari
‌ کسی که روز را با خلق می‌گذارند ، باید شب را با حق باشد وگرنه کم می‌آورد و شکسته و خسته می‌شود و می ماند . . 🍂 @shahidomidakbari
عباس‌آخوندی گفته به روحانی توهین نکنید که مثل صدر اسلام خلیفه‌کشی باب نشه❌ اینکه برای دفاع از روحانی حتی یاران نزدیکش هم از عمر و عثمان مثال میارن قشنگه :))))) 👤 🚩 نیشــــــــــگون 🍂 @shahidomidakbari
با اجازه ستاد امر به معروف و نهی از منکر اصفهان روحانی رو نوشتم تو بدها *آرش اسدی* 🍂 @shahidomidakbari
✅ ماجرای 🍁...يك بار به ديدنم آمد و گفت: مي خواهم براي پياده روي به بصره بروم و مسير طولاني بصره تا را با پاي پياده طي كنم. با توجه به اينكه كارت اقامت او هنوز هماهنگ نشده بود با اين كار مخالفت كردم اما تصميم خودش را گرفته بود. آن روز متوجه شدم كه پشت دست به صورت خاصي شده، فكر مي كنم حالت سوختگي داشت. دست او را ديدم اما چيزي نگفتم. 🍁 به بصره رفت و ده روز بعد دوباره تماس گرفت و گفت: سيد امروز رسيديم به ، منزل هستي بيام؟ گفتم: با كمال ميل، بفرماييد. به منزل ما آمد و كمي استراحت كرد. بعد از اينكه حالش كمي جا آمد، با هم شروع به صحبت كرديم. از سفر به بصره و پياده روي تا تعريف مي كرد، اما نگاه من به دست بود كه بعد از گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود! 🍁صحبت هاي را قطع كردم و گفتم: اين پشت دست براي چيه؟ خيلي وقته كه مي بينم. سوخته؟ نمي خواست جواب بده و موضوع را عوض مي كرد. اما من همچنان اصرار مي كردم. بالاخره توانستم از زير زبان او حرف بكشم! 🍃🍃مدتي قبل در يكي از شب ها خيلي اذيت شده بود. مي گفت كه با شهوت به سراغ من آمده بود. من هم چاره اي كه به ذهنم رسيد اين بود كه دستم را بسوزانم! من مات و مبهوت به نگاه مي كردم. درد دنيايي باعث شد كه از آتش شهوت دور شود. آتش دنيا را به جان خريد تا گرفتار آتش جهنم نشود. 📚 برشی از کتاب پسرک فلافل فروش، طلبه شهید مدافع حرم @shahidomidakbari
یــا هادی الامم...