کانال رسمی شهید امید اکبری
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_بیست_و_نهم بايد خودم را خالي م
💔
#نیمه_پنهان_ماه
زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین
🔸 #قسمت_سیام
فهميدم عصبانيتم بهانه بوده . بهانه اي براي ديدن او و حالا كه ديده بودمش ديگر دليلي براي عصبانيت نداشتم . به قول مادربزگم مكه رفتن بهانه بود ، مكه در خانه بود . هنوز دوروز نشده بود دوباره رفت . وقتي داشت مي رفت گفتم " من با اين وضعيت كه نمي توانم خانه ي پدرم باشم . شما من ببر توي منطقه ، آن جايي كه همه خانم هايشان را آورده اند .
گفتم :" احساس مي كردم تولد ليلا ما را به هم نزديك تر كرده و من حق دارم از او بخواهم كه با هم يك جا باشيم ."
فكر مي كردم ليلا ما را زن و شوهر تر كرده است .
گفتم :" تو خيلي كم حرفهايت را مي گويي . "
خنديد و گفت :" يك علت ابراز نكردن من اين است كه نمي خواهم تو زياد به من وابسته شوي . "
گفتم: " چه تو بخواهي چه نخواهي ، اين وابستگي ايجاد مي شود .
اين طبيعي است كه دلم براي شما تنگ شود . "
گفت: " خودم هم اين احساس را دارم . ولي نمي خواهم قاطي اين بازي ها شوم . از اين گذشته مي خواهم بعدها اگر بدون من بودي بتواني مستقل زندگي كني و تصميم بگيري . "
گفتم: " قبلاً فرق مي كرد اشكالي نداشت كه من خانه پدرم بودم ، ولي حالا با يك بچه "
گفت: " اتفاقاً من هم دنبال يك خانه ي مستقل هستم . "
گفتم :" مهدي گاهي حس مي كنم نمي توانم درونت نفوذ كنم "
گفت :" اشتباه مي كني . به ظواهر فكر نكن . "
ادامه دارد.....
کانال #شهید_امید_اکبری🍂
@shahidomidakbari