eitaa logo
کانال رسمی شهید امید اکبری
1.2هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
اِلهی به #اُمید تو ♡.. "خیلی به حضرت رقیه ارادت داشت.." شهــــیدمدافـع‌وطـــن امیداڪبری🍃🥀 از شهدای حادثه تروریستی میلـاد: ۶۸/۱۰/۰۲ اصفهــان شهــادت: ۹۷/۱۱/۲۴ خاش_زاهدان ارتباط با ما: @shahidomidakbariii
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ابراهیم همیشه میگفت: تا وقتۍ ڪه زمان ازدواجتون نرسیده هیچ وقت دنبال ارتباط ڪلامی با جنس مخالف نروید چون آهسته خودتون رو به نابودی مۍ ڪشونید.... •≼ اری درست میگفت،فضا،فضاۍ مجازۍ است ولی نامحرم،نامحرم واقعی.... برایش تڪ‌ تک حرفها و شڪلک ها حقیقۍ است روۍ قلبش اثر میگذارد…≽• :) 🍂 @shahidomidakbari
گوشی ام پر شده از عکس حرمت ارباب مونس لحظه دلتنـ❤️ـگی شبهای من است با خیال حرمت زندگی ام میگذرد😔 خواب شیرین حرم آخر رویای من است.... "ع"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔅 📖 صفحه ۱۷ شرکت در ختم قرآن برای فرج کانال 🍂 @shahidomidakbari
🍃🌸 ای ڪاش.. بہ جاے همہ میشد ڪہ در این این حال بہ هم را تـــــو ببینے 🥀 🌤 🍂 @shahidomidakbari
امام علی علیه السلام: مَن رَجاكَ فَلا تُخَيِّب أمَلَهُ کسی را که به تو امید دارد، ناامید نکن غررالحکم حدیث 422 🍂 @shahidomidakbari
به گفته خانواده شهید طاهره هاشمی، وی یک شب قبل از شهادتش شهید مظلوم بهشتی و یارانش را با دو تن از اعضای انجمن اسلامی محل(شهید امان الله قدیر و شهید فضلی) را در خواب دیده و مژده شهادتش را از زبان آنها برای خانواده اش تعریف می کند. شهید طاهره هاشمی در ششم بهمن 1360 در حالیکه برای رزمندگان اسلام که برای مقابله با جنگ های محارب در شهر مستقر بودند و مشغول جمع آوری غذا بود، مورد رگبار ملحدین قرار گرفت و به سوی معبود شتافت. 📚موضوع مرتبط: سالروزشهادت🥀 🍂 @shahidomidakbari
💔 قسمت چهارم دعای آن حضرت در درود بر رسول خدا اے خدائی که به تمام وعده هایت عمل می‌کنی✓.... 🍂 @shahidomidakbari
🔴💭 |حتما دولت روحانی را هم لک لک آورده؟ 😂 🍂 @shahidomidakbari
🔴 روایت صولتی مسئول دفتر ⁧‫عنابستانی‬⁩ از اتفاق پیش آمده عنابستاتی و سرباز 🍂 @shahidomidakbari
از قشنگ تـرین اتفاقها در بریدن از همه جز 🍂 @shahidomidakbari
📌برای امام زمان چه کرده ایم📌 🔸 میشه دروغ گفت و یار امام زمان بود ؟؟ 🔹میشه غیبت کرد و یار امام زمان بود؟؟ 🔸میشه گناه کرد و یار امام زمان بود؟؟ نه؛ با این کارها ما یار امام زمان نیستیم... امام زمان میخواد چیکار این گنه کار را 😔 🔺این فرد که مثل یک برگ کرم خورده است به درد دستگاه امام زمان نمی خوره🔻 〽️ باید سم پاشی کنیم خودمون را از دست آفـ❌ــت. باید تقوا داشته باشیم آقا بیا... آقا بیا ... آقا کجا بیاد⁉️ برای کی بیاد⁉️ به کدوم عملمون بیاد⁉️ بگیم: 💠اللهم عجل لولیک الفرج💠 همین؟!!!!!! دعا کنیم آقا بیا و گناه پشت گناه 😣 هیچ به قلب مولا نگاه کرده ایم⁉️ هیچ به درد مولا نگاه کرده ایم⁉️ مگه امام زمان از ما چی میخواهند⁉️ ✅ یک زندگی سالم داشتن یک زندگی سالم و بدون گناه سخته؟؟ چرا اینقدر دروغ و ریـ❌ــا و معــصیت⁉️ چرا مثل کبک سرهامون تو برف و آقا را نمیبینیم‼️ تا ترک گناه نکنیم... «••••»دعا جای خود«••••» دعا باید باشد حتما باید باشد. اصلا فرمایش خود مولاست دعا برای تعجیل فرج اما دعا با گناه⁉️ گ️ــناه ما را از مولا دور میکنه•••😔 💠اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج💠 🍂 @shahidomidakbari
خطاب به نماینده ای که اون سیلی رو به سرباز زد 🍂 @shahidomidakbari
『 🌿 』 • . من هرگز اجازه نمۍدهم که صداۍ ذکر امید اکبری در درونم گـم شود؛ این جوان نجیب از قلـعه‌ۍ قلـب مـن نیـز حفاظت ڪرده است':)) 🍂 @shahidomidakbari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال رسمی شهید امید اکبری
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_سی_و_ششم سالگرد ازدواجشان بود
💔 زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 مجيد پسر دوست داشتني فاميل زين الدين بود . كوچك ترين بچه ي خانواده بود . قيافه نوراني داشت . مهدي پاي مجيد را به منطقه باز كرده بود ، گردان تخريب . هر جا مي رفت مجيد را هم با خودش مي برد . همديگر را خوب مي فهميدند . بعضي وقت ها مي شد مهدي هنوز حرفي را نگفته مجيد مي گفت :" مي دونم چي مي خواي بگي ." و مي رفت تا كار را انجام دهد . در يكي از عملياتها مجيد مجبور شده بود دو سه روز در ني زارها قايم شود . وقتي آقا مهدي او را به خانه آورد . از شدت مسمويمت همه ي بدنش تاول زده بود . يك هفته ازش پرستاري كردم آن قدر سردي بهش بستم كه حالش خوب شد . همان جا او را خوب شناختم . با مهدي هم كه ديگر حسابي صميمي شده بودم ، ولي باز هم به روش خودمان . وسط اتاقمان رخت خوابها را چيده بودم و اتاق را دو قسمت كرده بودم . پشت رختخوابها اتاق مهدي بود . بعضي شب ها كه از منطقه بر مي گشت ، مي رفت مي نشست توي قسمت خودش و بيدار مي ماند . من هم سعي مي كردم وقتي او آن جا است زياد مزاحمش نشوم ، راحت باشد . زن خانه بودم و بايد به كارهايم مي رسيدم ، ولي گوشم پيش صداي دعا خواندن او بود . يك بار هم سعي كردم وقتي دعا مي خواند صدايش را ضبط كنم . فهميد گفت: " اين كارها چيه مي كني ؟" بعد از چند روز آقا مهدي تلفن زد. گفت: " آماده شويد مي خواهيم برويم مشهد ." گفتم: " چه طور ؟ مگر شما كار نداريد ؟ " گفت: " فعلاً عمليات نيست . دارند بچه ها را آموزش مي دهند . " برايم خيلي عجيب بود . هميشه فكر مي كردم اين ها آن قدر كار دارند كه سفر كردن خوش گذارني ِ زيادي برايشان حساب مي شود. ادامه دارد..... کانال 🍂 @shahidomidakbari
کانال رسمی شهید امید اکبری
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_سی_و_هفتم مجيد پسر دوست داشتني
💔 زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 بعد از دو سال دوره كردن شب هاي تنهايي در گرما و غربت اهواز ، دوباره به قم برگشتم . دقيقاً روز عاشورا بود كه آمديم قم . مهدي فردای همان روز برگشت .آدم میگوید به دلم آمده بود كه آخرين باري است كه مي بينمش . ولي من نمي دانستم . نمي دانستم كه ديگر نمي بينمش . آن روز خانه ي پدرشان يك مهماني خانوادگي بود . من هم آن جا بودم . مهمان ها كه رفتند ، من آن جا ماندم . يك ساعت بعد مهدي آمد . من رفتم و در را برايش باز كردم . محرّم بودو لباس مشكي پوشيده بودم . آمدم داخل و تا مهدي با خواهر و مادر و پدرش از هر دري حرف مي زد ، از پيروزي ها ؛ از شكست ها . من تند تند انار دانه كردم . ظرف انار را بردم توي اتاق و كنارش نشستم و ليلا را گذاشتم بينمان . دم غروب بود . چند دقيقه همه ساكت شدند . حرف نزدن او هم مرا اذيت كننده نبود . لبخند هميشگي اش را بر لب داشت . دوتايي ليلا را نگاه مي كرديم . بالاخره مادرش سكوت بينمان را شكست . به مهدي گفت: " باز هم بگو ! تعريف كن ." مهدي با لحني بغض آلود گفت :" مادر ديگه خسته شده ام . مي خواهم شهيد شوم ." بعد رو كرد به من و لبخند زد . يعني که اين هم مي داند . همه فكر كرديم خوب دلش گرفته خوب مي شود . فردا صبح دوتايي قبل از اذان بيدار شديم و رفتيم زيارت . خنكي هواي دم سحر و رفتن او هواي حرم را برايم غمگين كرده بود . وقتي داشتيم بر مي گشتيم ، توي يكي ازايوان هاي حرم دو تا بچه ي پنج شش ساله ي عبا به دوش ديدم كه با پدرشان نشسته بودند. مهدي رفت وبا پدر بچه ها صحبت كرد . بچه ها هم برايش از حفظ دو سه خط قرآن خواندند . بچه هاي جالبي بودند . مهدي آمد و مرا رساند دم خانه و رفت . اين آخرين باري بود كه ديدمش. ادامه دارد..... کانال 🍂 @shahidomidakbari
|📸| من همیشه دیر میفهمم که تو چقدر همه چی رو درست چیدی خدا...🧡✨ 🍂 @shahidomidakbari
چہ‌دلتنگ‌نگاه‌ بہ‌گنبد‌طلایت‌شدم‌آقا..(: آقاجان‌گدا‌نمی‌خواهۍ؟ 🍂 @shahidomidakbari
الہی جـون بدم برا سہ سـالت حسـین که زنجـیر دلـم دسـت رقـیہ اسـت حسـین برایـمان خـوانـد و برایـمان عـمل کرد ، تا یاد دهـد مسیر دلـداگے را ... 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔅 📖 صفحه ۱۸ شرکت در ختم قرآن برای فرج کانال 🍂 @shahidomidakbari
🍃🌸 نمی گیرد کسی مثل نفس در سینه جایت را چه باشی چه نباشی دم به دم دارم هوایت را 🥀 🌤 🍂 @shahidomidakbari
امام صادق عليه السلام: خانه ‏اى كه در آن، كتاب خداوند متعال خوانده شود، چنان نورى از آن بر آسمان مى ‏تابد كه در ميان خانه ‏ها ، شناخته مى ‏شود الدّارُ إذا تُلِيَ فيها كِتابُ اللَّهِ تَعالى‏ كانَ لَها نورٌ ساطِعٌ فِي السَّماءِ تُعرَفُ مِن بَينِ الدّورِ بحارالأنوار ج 92 ص 203 🍂 @shahidomidakbari
برا مادر حضرت کم کاری نکنیم..!! 🍂 @shahidomidakbari
▪️‏آمار رسمی می‌گوید ۴۲۰۰ نفر از انتحاری‌های عراق ‎ بوده‌اند. سازمان ملل مشکلی با این قضیه دارد؟ ابدا! اتحادیه اروپا؟ اصلا! آمریکا؟ عمرا! فقط زبانم لال یک گربه پرشین در عراق خرابکاری کند، ۶۰۰ قطعنامه و بیانیه حقوق بشری در ۶۰۰ ثانیه بر ضد ایران شلیک می‌شود! 🍂 @shahidomidakbari
بهمن‌ماه شبِ عید تولیدکننده‌هاست! روزی ۴ ساعت قطعی برق اکثر شهرک‌های صنعتی کشور در بهمن‌ماه یعنی چه؟ دیگه باید به چه زبونی بگن تولیدی رو ببندید و برید؟؟؟ با ؟ با ؟ با تعطیل نشدید ؟ با قطعی شاید کلکتون کنده شه 👌 🍂 @shahidomidakbari
بچہ‌شیعھ✌️🏻 باید‌ٺوموقعیت‌هایہ‌زندگیش🖇🍃 خودش‌بہ‌خودش‌بگہ:⇩ +اگہ‌حاج‌قاسم‌بود‌چیڪار میڪرد؟!🤔🎈 🍂 @shahidomidakbari